گنجور

 
بابافغانی

ساقی بیا که روز برفتن شتاب کرد

می ده که عید پای طرب در رکاب کرد

آنکس که ذوق باده برو تلخ می نمود

بگذاشت جام شربت و میل شراب کرد

آن نازنین که دسته ی گل داشت پیش رو

از چشم خونفشان محبان حجاب کرد

از آفت خرابی سیل فنا گذشت

دریا دلی که خانه تهی چون حباب کرد

رنگی ز بیوفایی ایام گل نمود

باد خزان که خانه ی بلبل خراب کرد

عمری رقیب در طلب وصل او دوید

آنش نشد مسیر و ما را عذاب کرد

از آه گرم خویش فغانی تمام سوخت

آندم که یاد صحبت آن آفتاب کرد