ویهارْ درآمُو خرّم بییه شبارو
بتاوسهْ عالمْرهْ ته چیرهْ دَر شُوْ
هندُو به ختا صَف بکشییه یک رُو
خشْبَختْ نییِهْ شیرِ نَرْ به خَیْلِ آهُو
سر وُ جان و دِل منُ و مه چشمِ سو
یکْ لَحظهْ که منْ طٰاقت ندارمه بی تو
هر گَهْ که شه خنه جه بیرون اِنی تو
اُونطُوره که ماهْ سَرْرهْ دَرْ آوَرهْ نو
بشکسته وَهْمِن لَشگر، به خورِ ترکِ سُو
ویهُو بَکرْد لارِ وَرْف، گُلگونْ بَیّه کو
سیْم مٰاهی بِهشتْ دریو، ره (شه)، دَرْ آیه به رُو
اَیْ وایِ سوائی چه رنگینْ کنّی تو
بشکُفتهْ گلِ غُنچه دَرْآرهْ ته بو
اوُن مٰالِ تنهْ چٰالهْ جنافهیِ بو
ته زلفْ عَنْبَر مونند حَظّ کنه بو؟
امیر گنهْ: مه دیدهْ دَرْآره سی جو
ونهْ شهْ دلرهْ کٰاردْ بَزنمْ یکی رو
تا هَرْ دِ پلی خینْ به درْیُو کَشهْ رو
کنّی سَرزَنشْ با منْ و مه پیشِ رو
بسیارْ سَرْکَشُون آخر بکَفِنْ به رو
مسیرِ شکار دَرْ نینهْ، کی به شکارْ شو
کهْ کوچ کننْ وٰایَستنُ و سُوجنْ وُ سو
گَرْ ایزد بیٰارْبو، پَرْ درآوریم نو
آشکارا به دلِ کُومْ یکْوار هَکینمْ رو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بهار فرا رسید و شب و روز خرّم شد / چهرهی تو در شب نیز جهان را تابان کرد
هندو به ختا یک رویه (یکباره) صف کشیده است / شیر نر، در خیل آهو خوشبخت نیست
ای سر و جان و دل من! وای نور چشم من! من که یکدم تاب دوری تو را ندارم
هر گاه که از خانهی خود بیرون آیی / چنان است که ماه نو از برآمدنگاه خود سر برون آورد
لشگر بهمن ماه با تابش نور زیبای خورشید شکست خورد / برف لارستان فریاد کشید (یورش آورد) و کوه گُلگون شد
ماهی سیم، دریا را فروهشته و به رودخانه آمد /ای باد پگاهی، چگونه جهان را رنگآمیزی میکنی تو؟
غنچهی گل، بوی تو را میپراکند / آن بو نشانه و از آنِ چاه زنخدان تو است
لذت بوی زلف عنبرآسای تو از آنِ کیست؟ / امیر میگوید: دیدهی من بسی جویبار، جاری میکند
باید روزی دل خود را با کارد پاره سازم / تا از هر دو پهلو خون به دریا روان شود
به من و پیش روی من سرزنشم میکنی / سرکشان بسیار عاقبت به روی درافتند
میرشکار در نمیآید، پس چه کسی (کی) به شکار میرود؟ / کی کوچ میکنند و توقف میکنند و میسوزند و روشن میشوند؟
اگر ایزد یاری کند، دوباره پر درآوریم / آشکارا به کام دل خویش، یکبار دیگر روی آوریم (به یکباره روی میآوریم)
ای آرام تن و جان و دل وای نور چشم من! – یک آن که من تاب دوری تو را ندارم
هر گاه که از خانهی خود بیرون میآیی / با آمدن تو چنان است که خورشید صبحگاه بدمد (طلوع کند)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.