گنجور

 
۲۱۰۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در ستایش مجد الدین علی بن جعفر رئیس شرق صدر خراسان

 

عجل مجد دین صدر آل پیمبر

نظام معالی علی بن جعفر

پیمبر خصالی که در خلد اعلی ...

... گشاده سعادت بر احباب او در

بنای صنایع بدو شد ممهد

لوای شریعت بدو شد مظفر ...

... بگردون بر از بهر پیکار خصمش

میان بسته دارد همیشه دو پیکر

زهی باطن تو ستوده چو ظاهر ...

... بغیرت ز فیض نوال تو کوثر

کنان از بنان تو گشته مرتب

هنر از بیان تو گشته مقرر ...

... نه دریای فضل ترا هیچ معبر

گه رامشت گشته ناهید بنده

گه بخششت گشته خورشید چاکر ...

... گرفتت بصد مهر اقبال در بر

بنعمت نوید آمدت چون فریدون

ز ظلمت نجات آمدت چون سکندر ...

... الا تا بتابد ز گردون ثریا

الا تا بروید ببستان صنوبر

ترا باد دولت هواجوی و مخلص ...

وطواط
 
۲۱۰۲

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - ذوقافتین در مدح ملک اتسز

 

... گیتی زبان گشاده بمدح تو و فلک

بسته ز بهر خدمت تو بر میان کمر

با موکب سیادت تو هم کنف شرف ...

... در سینها سنان تو چون در خان شرر

ای گشته دشمن تو ببند هوان اسیر

وندر زمانه چیست ز بند هوان بتر

از فکرت تو ساخته جسم هنر روان ...

... در مملکت تو همچو روانی بتن روانی

نارد بنزد خلق تن بی روان خطر

همواره تا بتابد از آسمان نجوم ...

وطواط
 
۲۱۰۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - نیز در مدح اتسز گوید در بازگشت از جنگ ماوراء النهر

 

ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر

وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر

هر کجا اوصاف تو آنجا بود مجد و شرف ...

... ملک را تدبیر تو چونان که خنجر را فسان

علم را تقریر تو چونان که بستان را مطر

پیکر افضال را فیض عطای تو روان ...

... هر کجا بفراخت جاه تو بفیروزی لوا

هر کجا بنمود بخت تو ز بهروزی اثر

خسروان آن طراف کردند صدرت را سجود

سروران آن زمین بستند امرت را کمر

خطبه آن خطبه گشت از نعمت تو با جاه و قدر ...

... هر دفاین کو نهفته بود اندر بحر و بر

بنده و آزاد اعدا را بمالیدی بتیغ

چون فتد در مرغزار آتش بسوزد خشک و تر ...

وطواط
 
۲۱۰۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

... خاک اقدام او شده افسر

متحلی بنام او سکه

متبهج بیاد او منبر ...

... با هز بران بیشه هم بالین

با پلنگان بکوه هم بستر

زیر ران تو باره ای که ازو ...

... روی گردون ز گرد شد اعبر

یاس بر بست مرامل را راه

خوف بگشاد مراجل را در ...

... گاه بر درگه تو کرده سجود

گاه در خدمت تو بسته کمر

حال او را پس از خلل دریافت ...

... شو ز ابیات رفتگان بر خوان

یا در اشعار ماندگان بنگر

تا بدانی که هیچ رونق نیست ...

وطواط
 
۲۱۰۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

... بخندد ار طرب مهر او همی خاتم

بنازد از شرف نام او همی منبر

نشاط مجلس او لعل کرده چهره گل ...

... جهان گشوده ثنای ترا چو تیر دهان

زمانه بسته رضای ترا چو نیزه کمر

بقهر خصم تو در سهم چرخ تیر و کمان ...

... ز روزگار ترا باد خرمی همبر

فلک جناب ترا سال و مه شده بنده

ملک لوای ترا روز و شب شده چاکر ...

وطواط
 
۲۱۰۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - هم در مدح اتسز گوید

 

... در سلسله کشیده قطار از پس قطار

از آه بستگان همه اطراف ناله گاه

وز خون کشتگان همه اکناف لاله زار ...

... بر مرکب جلال تو از مفخرت عذار

بنشانده جود را کف کافیت بر کتف

پرورده فضل را دل صافیت را در کنار ...

... تاکش تر از شکوفه بود عارض صنم

تا خوش تر از بنفشه بود طره نگار

تا شب بنزد اهل بصر نیست همچو روز

تا گل بنزد اهل خرد نیست همچو خوار

تا قطره همچو مهره مارست روی حوض ...

وطواط
 
۲۱۰۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - نیز در مدح اتسز گوید

 

ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار

در هر دو حال باد ترا کردگار یار ...

... اوراق مکرمات و محامدت کند نگار

بنوشته دست عون الهی بخط فتح

بر صفحه حسام تو آیات اعتبار ...

... شاید که روزگار بر آرد ز من دمار

با روزگار گر تو بگویی مکن بست

داند صلاح خویش بدین مایه روزگار ...

وطواط
 
۲۱۰۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه

 

ای سمن ساق ترک سیم عذار

تیغ از کف بنه قدح بردار

وقت باده است باره را بر بند

روز مهر است کینه را بگذار ...

... سرکشان را بخسرویش ایمان

خسروان را ببندگیش اقرار

ملک او زینت زمین و زمان ...

... شاخ را هست در و مینا بار

صحن بستان ز سبزه همچو بهشت

روی لاله ز سبزه همچو نگار ...

وطواط
 
۲۱۰۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در وصف قلم و خاتم و مدح علاء الدوله ابوالمظفر اتسز

 

... کنار آهن کند به موقف کار

هر چه یک باره موم او بندد

نگشایند صد هزار سوار ...

... عنفش از چشمه حیات غبار

بکرم روز مهر بنشاند

خلقش از آتش جهیم شرار ...

... گل خورد وین چنین بود گلخوار

بسته دارد میان و بگشاید

نیک آسان و امور پس دشوار ...

... کرده اند از نهیب این دو گواه

همه عالم ببندگیت اقرار

گر ستوده است مکر نزد خور ...

وطواط
 
۲۱۱۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در مدح اتسز

 

زهی خطه ملک را شهریار

خهی از تو بنیاد دین استوار

چو تن را بجان و چو جان را بعلم ...

... ز بس کشته چون پیشه اکناف غار

فرو بسته افواه مردا ز نطق

فرو مانده اعضای گردان ز کار ...

وطواط
 
۲۱۱۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - هم در ستایش ملک اتسز

 

... وز تو جهان نیابد آن لحظه زینهار

کوبد عمود تو سر ابنای کین چو گوز

دوزد خدنگ تو عدل اعدای دین چو نار ...

... تدبیر تو موافق تقدیر کردگار

در عهد تست اختر تابنده را مسیر

در حکم تست انجم گردنده را مدار ...

... اول بلاد ترک گشادی و آمدند

در بند بندگی تو خانان نامدار

کردند سرمه گرد رهت را باعتقاد ...

... در هر دیار کز تو اثر گشت آشکار

جستند بندگیت و نمودند چاکریت

شاهان آن بلاد و بزرگان آن دیار

کردند جاه و مال باخلاص بندگی

در زیر پای مرکب میمون تو نصار ...

... در اول انقیاد نمودند اهل مرو

بستند پیش تو کمر صدق بنده وار

تو نیز بر اذیت خلق حمید خویش ...

... تا در جهان پدید شد آیین کار زار

یک طایفه بسلسه بند بسته سخت

یک طایفه بصاعقه تیغ کشته زار

چندان هزار کشته گروه از پی گروه

چندان هزار بسته قطار از پس قطار

اینست چاشنی ز شراب حسام تو ...

... با خوشی ارم شد و با حسن قندهار

شاها ز بنده یک دوسخن کز نفایسست

داننده یاد گیرد بر وجه یادگار ...

... از مخطیان مپوش رخ عفو و عاطفت

بر مجرمان مبند در توبه و اعتذار

تو شاه بردباری و در حق مجرمان ...

... بادا خزان ناصح صدر تو چون بهار

از گلبن سعادت و اقبال و خرمی

گل باد در کف تو در چشم خصم خار

وطواط
 
۲۱۱۲

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح ملک اتسز

 

... مقهور دستبرد تو اجرام آسمان

مجبور پای بند تو ارکان روزگار

پیش براق و هم تو هنگام کر و فر ...

... در عرصه کمال تو جولان روزگار

اندک بر بنان تو بسیار مکرمت

پیدا بر بیان تو پنهان روزگار ...

... آثار من ستاره گردون مفخرت

و اخبار من شکوفه بستان روزگار

از فضل من فزوده عدد ذات اختران ...

... باشم دریغ در کف احزان روزگار

غبنی بود اگر بکساد اندر اوفتد

این پربها متاع بد کان روزگار ...

... تا هست از شرایط سامان آدمی

تا هست بر طبایع بنیان روزگار

بادا بمهر همه میثاق آسمان ...

وطواط
 
۲۱۱۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - نیز در مدح ملک اتسز گوید

 

... مدار آنچه نه دورست از دل خود دور

زبارگاه الهی رسول این بست

که عارضین چو مشک تو گشت کافور ...

... زهی بعهد تو آرامش سنین و شهور

ترا بنشر ایادی صنایع معروف

ترا بقهر اعادی وقایع مشهور

بعلم و عدل تو رونق گرفته دولت و دین

بنوح و موسی حرمت گرفت جودی و طور

مخالفان ترا و موافقان ترا ...

... گر آسیای بلا بر سرم بگردانند

ز بندگیت نگردم بغیبت و بحضور

منم که با صدمات بلا مرا دادند ...

وطواط
 
۲۱۱۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید

 

ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر

در قبضه ارادت تو آسمان اسیر ...

... با رنگ همچو لاله و با روی چون زریر

ای در سخا بنان تو بحری شده محیط

وی در ضیا ضمیر تو بدری شده منیر

گردون بخدمت تو و گیتی بمدح تو

بسته میان چو رمح و گشاده دهان چو تیر

تو یک تنی که خیر دو عالم زذات تست ...

... در نظم بی همالم و در نثر بی نظیر

باغی شکفته دارم از سحر در بنان

گنجی نهفته دارم از فضل در ضمیر ...

وطواط
 
۲۱۱۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

... بلاجرم و هذا غیر جایز

بنالم از تو در صدر خداوند

علاء دولت و دین شاه اتسز ...

... مواعید کرم را گشته منجز

نهیبش بسته و سهمش گشاده

بیک ساعت هزاران دشمن و دز ...

... بفتح او مبشر در مبشر

بنصر او مجمز در مجمز

زهی رأی ترا دولت مؤید ...

... ترا هست از معالی سهم فایز

بر ابنای شرف هستی مقدم

در انواع هنر هستی مبرز ...

... حساب مکرمت را حشو و بارز

همیشه تا بنظم و نثر خوبست

قبول کاتب و اقبال راجز ...

وطواط
 
۲۱۱۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - قصیدۀ تمام مرصع در مدح علاء دوله اتسز

 

... جسته سرمایه از صفت تأیید

بسته پیرایه از کفت افضال

از ستم سیرت تراست فراق ...

... چون شهابی بتابش و بمضا

چون سحابی ببخشش و بنوال

روزگارت همی دهد تعظیم ...

... بهنرمند چون تو وقت سخن

نه عدو بند چون تو وقت قتال

دولت تو مسرت فضلا ...

... هر چه بایسته تر ترا افعال

از بنان تو دفع هر افلاس

وز بیان تو رفع هر اشکال ...

وطواط
 
۲۱۱۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

... از پی مدحت دهان بگشاده گیتی چون دوات

وز پی امرت میان بر بسته گردون چون قلم

آنکه از تو زندگانی یافت نهراسد ز مرگ ...

... زین کمان و تیر صید دست تو شیر اجم

خسروا صاحب قرانا نزد ابنای خرد

هست در دنیا بقای جاودان خیر النعم ...

... چون خیالش گشت زایل در همه خیل و حشم

نی چو بنده بوالمعالی در فضل و هنر

نی امیر داد چون تو بود در جود و کرم ...

وطواط
 
۲۱۱۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح اتسز

 

... ای مطاعی که بهر خدمت تو

بسته زاد از زمین میان قلم

وی شجاعی تست کیمیای وجود

کوشش تست توتیای عدم

سد امن تو بسته راه بلا

تیر عدل تو خسته جان ستم ...

... دولت تو فزون و خصم تو کم

چون زمان بنده تو گیتی نیز

چون زمین چاکر تو گردون هم

وطواط
 
۲۱۱۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - در مدح اتسز

 

... وی بامر و نهی تو احوال ملت را نظام

دست مکاران هراس تو فرو بسته ببند

پای جباران نهیب تو در آورده بدام ...

... زیر ران هیبت تو چرخ تو سن گشته رام

بر در پیمان تو ابنای عالم را قرار

در کف اعمال تو فرمان گیتی را زمام ...

... هر مهمی کان بود در مملکت صعب المرام

جز بنفخ صور کی بیدار گردد حاسدت

گر خیال تیغ تو بیند شبی اندر منام ...

وطواط
 
۲۱۲۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - وقتی اتسز بر لب جیحون جشن ساخته بود این قصیده بر بدیهه بگفت

 

... وی ز تیغ تو نصرة اسلام

بنده حل و عقد تو فلک

سخره امر و نهی تو ایام ...

... روی گردون ز گونه گون اعلام

چهره خود بخلق بنماید

اجل از تیغ های آینه فام ...

... مگذر و بگذران زمانه بکام

داد بستان تو از جهان بطرب

که جهان بر کسی نماند مدام ...

وطواط
 
 
۱
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۰۷
۱۰۸
۵۵۱