گنجور

 
۱

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵۳ - در صفت بهشت شداد گوید

 

... از آن سیم پاشیده در یتیم

چهل بد خیابان چمن در چمن

گل او ز یاقوت سیمین سمن ...

خواجوی کرمانی
 
۲

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

... الله اکبرش که چو چرخ است سربلند

از پشته های دشت خیابان فروتر است

آدینه گر به گشت خیابان قدم نهی

بینی به هر طرف که دو صد ماه پیکر است ...

جامی
 
۳

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹ - مخترع

 

... شهراه سوی جنت فردوس که جویند

فانی به یقین دان که خیابان هراتست

امیرعلیشیر نوایی
 
۴

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶

 

آورده اند که در شهر بخارا پادشاهى بود و آن پادشاه را برادرى بود و پادشاه دخترى داشت و برادر پادشاه هم پسرى داشت در حال طفولیت آن پسر و دختر با هم عهد میثاقى بسته بودند که آن پسر بغیر از آن دختر زن نگیرد و دختر نیز بشرح ایضا چون مدتى از این عهد بگذشت برادر پادشاه وفات یافت وزیر پادشاه فرصت یافته دختر آن پادشاه را از براى پسر خود به خواستگارى عقد نمود اما چون پسر برادر پادشاه این مقدمه را استماع نمود پیغامى به دختر عمو فرستاد که مگر عهد قدیم را فراموش کرده اى در جواب پیغام داده بود که اى پسر عم خاطر را جمع دار که من از توام و تو از من اما چون اطاعت پدر امری است واجب لا علاج راضى به پسر وزیر شدم اما در شب عروسى وعده ى ما و شما در پشت درخت گل نسترن که از گل هاى باغچه حرم است چون این خبر به پسر رسید خوشحال گردید و صبورى پیش گرفت چون مدتى از این بگذشت وزیر اسباب عروسى درست کرده عروس را در خانه داماد آورد در همان شب برادر زاده ى پادشاه کمندى را برداشته که شاید خود را داخل باغ نماید قضا را مشعل داران را دید که مشعل ها روشن ساخته جمع کثیرى از خدم عروس و داماد در تردد بودند پسر فرصت یافته خود را در زیر درخت گل موعودى پنهان ساخت چون نیمى از شب بگذشت و خدمه ها آرام گرفتند و داماد خواست که با دختر نزدیکى نماید دختر عذرى آورده آفتابه برداشت و از قصر بیرون آمد که رفع قضاى حاجت نماید بدین بهانه خود را خلاص و بى نهایت دل دختر در فکر بود که آیا پسر آمده یا نه و چنانچه داخل باغ شده باشد خوبست والا که مشکل است دختر با تفکرات بسیار در خیابان می رفت تا اینکه به درخت گل موعود رسید چون پسر صداى پاى دختر را شنید برخاست و نگاه کرد دختر را دید رفت و خود را در قدم دختر انداخت دختر گفت الحال محل تواضع نیست بیا تا به طویله رفته دو سر اسب به زیر زین کشیده سوار شویم و بدر رویم پسر با دختر آمد قضا را مهتران در خواب بودند دو سر اسب زین نموده و زر و جواهر بسیار در حقه گذارده سوار شدند و روى در راه نهادند آما پسر وزیر که داماد باشد دو سه ساعت انتظار عروس را کشید دید که دختر دیر کرد از حجله بیرون آمد و هر چند تفحص کرد اثرى از آثار دختر ندید پریشان گردید و ترک خانه ى پدر و اوضاع زندگى را کرده در همان شب و همان وقت در طویله آمد و سوار اسب گردید و سر در پى دختر نهاده روانه شد موش گفت اى گربه حال این قضیه نقل ما و توست اگر پسر در حجله دست از دختر بر نمی داشت اکنون چرا سرگردان می شد گربه چون این سخن از موش شنید به فکر فرو رفت و فریاد بر آورد و گفت اى موش بر من استهزاء می کنى و حالا که مرا در خانه ى خود نگاهداشته اى دام سرور و تمسخر فرو گذاشته اى امیدوارم که خداوند عالمیان مرا یکبار دیگر بر تو مسلط گرداند موش گفت اى شهریار بزرگان را حوصله از این زیاده می بایست باشد به یک خوش طبعى و شوخى از جاى در آمدى خاطر جمع دار که مخلصت برجاست چرا نپرسیدى که بر سر دختر و پسر چه آمد تتمه ى حکایت چون دختر و پسر از شهر بیرون آمدند طى منازل و قطع مراحل نمودند تا به ساحل گاه رسیدند از اتفاق کشتى مهیا ایستاده بود کشتى به آنرا به مشتى زر و جوهر رضا نمودند و سوار کشتى شدند و راه دریا را پیش گرفته و این شعر را می خواندند

کشتى بخت به گرداب بلا افکندیم ...

شیخ بهایی
 
۵

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین

 

... بهر سو جلوه کرد آن چشم غماز

خیابان در خیابان عشوه وناز

شمال آمد باستقبال بویش ...

عرفی
 
۶

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... از دل مپرس سینه در سوز خفته را

این کوی را هزار خیابان آتش است

گفتم که جان خسته اشراق و درد عشق ...

میرداماد
 
۷

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۹ - رفتن داماد به خانهٔ عروس و در راه فرود آمدن دیوار بر سر او

 

... چراغان کرده بام و در گلستان

گلستانی ز پا بوسش خیابان

به جان شهری تماشامست شادی ...

نوعی خبوشانی
 
۸

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا

 

... بیک پا ایستاده روح فرهاد

خیابانها و بازارش دل افروز

بکسب عیش اهل حرفه هر روز ...

... برفعت همت فطرت بلندان

خیابان گرچه باشد فرشش از سنگ

پر از گل گشته همچون نقش ارژنگ ...

... برین گلشن نظر هر کس که انداخت

خیابان را زجدول باز نشناخت

درین فردوس قصری دلفریبست ...

کلیم
 
۹

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر

 

... کسی دیده است این دریا و جاده

خیابانها در آب از راه کشتی

نمایان همچو انهار بهشتی ...

... که از نزهت بجنت می دهد بخش

خیابانش که نظاره نوازست

خوش آینده تر از عمر دراز است ...

... سخن تا دفتر وصفش گشودست

خیابانی زهر سطری نمودست

چنار و بید مجنون و سفیده ...

... همه نهری شده چون خط مسطر

خیابان را بپایان چون رساند

در آخر آب از رفتار ماند ...

... درختان سر افراز رسیده

زاطراف خیابان صف کشیده

بسان سرکشان در پهلوی هم ...

کلیم
 
۱۰

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در تهنیت نوروز و مدح شاه جهان

 

... زآب و رنگ لاله و گل نهرها بینی روان

در جهان آرا بپهنای خیابان هری

روز تا شب لاله زارش در نظر دارد سپهر ...

کلیم
 
۱۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... بس که گل سر زده از هر سر خار ماهی

کوچه ی موج به دریا چو خیابان گل است

مستی از لاله سر شحنه چراغان کرده ست ...

سلیم تهرانی
 
۱۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

... چمن ز مجلس شیرین خبر دهد امشب

ز ماهتاب خیابان چو جوی شیر شده ست

سلیم صبح دمید و هنوز مخمورم ...

سلیم تهرانی
 
۱۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... برگ گل را به چمن آینه در مهتاب است

جوی شیر است خیابان به چمن پنداری

سرو دامن ز چه برچیده اگر مهتاب است ...

سلیم تهرانی
 
۱۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

... شد بهشت و جوی شیر او را درین عالم نصیب

در خیابان چمن می هرکه در مهتاب زد

در غمت روزی که افکندم دو عالم را ز چشم ...

سلیم تهرانی
 
۱۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷

 

... باغبان را زاغ اگر چشمش بود بیرون کند

صد خیابان سرو یک دم می شود موزون سلیم

باغبان گر می تواند مصرعی موزون کند

سلیم تهرانی
 
۱۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۴

 

... چو آن دهی که از آنجا سپاه می گذرد

دوند سوی خیابان به دیدنش گل ها

چو کوچه ای که ازان پادشاه می گذرد ...

سلیم تهرانی
 
۱۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن

 

... ز مرطوبی به طوبی دوش بر دوش

خیابان را ازو معمور آغوش

چو خضرش پرورد از مهربانی ...

سلیم تهرانی
 
۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵

 

... گر به صد دیده بینا نگرانیم ترا

فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت

تا به آن قامت رعنا نگرانیم ترا ...

صائب تبریزی
 
۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

... پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت

که نسیم سحر او بود اندیشه ما ...

صائب تبریزی
 
۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰

 

... ز بس که ریخته است اختر شکوفه به خاک

نشان ز کاهکشان می دهد خیابان ها

ز پرده پوشی برگ شکوفه گردیده است ...

... زمین شده است ز برگ شکوفه سیمین تن

گشوده است بغل باغ از خیابان ها

شب دراز صبوحی کنند میخواران ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۸
sunny dark_mode