از آن منزل آمد سوی باغ و کشت
خرامید از آنجا به سوی بهشت
همه شصت در شصت بد لالهزار
ز مرغان به هر گوشهای ناله زار
به هر شاخ مرغی کشیده نوا
زمین مخمل سبز و مشکین هوا
به هر گوشه نساج ابر بهار
کشیده زبان را به هر جای بار
ز زربفت و دیبا همه گونهگون
قضا بافته داده یکسر برون
بساط زمانه همه رنگ رنگ
ز سبزه برون داده از سبزه رنگ
عروسان بستان رخ آراسته
حنا بسته و چهره پیراسته
بنفشه چو زلف پراکنده سر
شده سنبل از دور بر یکدگر
گرفته به کف لاله خونین باغ
سراپایش خونین و دل پر ز داغ
شده داد خیری ز درد سمن
ستاده به پیش حکیم چمن
گرفته عصا نرگس خسته زار
سرافکنده در پیش بیماروار
شد بلبل از شاخ دستان نواز
گشاده گلش گوش از روی باز
همه حسن و عشقی که در کار بود
همه صنع یزدان دادار بود
جز ایزد که آرد مر این را پدید
گه آرد پدید و گهی ناپدید
به یک دست آن باغ و آن لاله کشت
سراسر همه بود زرینه خشت
شده بیست فرسنگ بالای باغ
دگر بیست فرسنگ پهنای باغ
ازو سال پانصد که استادکار
همی ساخت او را و بد نیمهکار
ندیده بدش هیچ شداد عاد
ز مغروری گنج ناپاک زاد
از آن گونه چون گردد آراسته
بیاید ببیند همه خواسته
پس از عمر نهصد گذشته به سال
که خواهد تماشا کند بدسگال
که آید به صد کام آن پرشتاب
چو زو پای ناپاکش اندر رکاب
یکی بر رکاب و دگر بر زمین
که مرگ آید از پیش جان آفرین
کند قبض روحش هم اندر زمان
نبخشید او را دمی هم امان
سپهبد درآمد به نزد بهشت
همه قصر یاقوت زرینه خشت
همه باغ از صندل و عود و عاج
به زینت ز گردون گرفته خراج
چهل قصر بودش همه پرگهر
در و بام یکسر همه سیم و زر
چهل قصر دیگر ابر گرد قصر
ز یاقوت آراست استاد عصر
تراشیده فواره از لعل و سیم
از آن سیم پاشیده در یتیم
چهل بد خیابان چمن در چمن
گل او ز یاقوت سیمین سمن
درختان سراسر همه سیم و زر
برو میوه آویخته از گهر
همه سیم او گوهر شبچراغ
درختان شده همچو روشن چراغ
همه نار و یاقوت آویخته
ز فیروزه برگش درآویخته
بهش کهربا بد میانش تهی
همه شاخ و برگش بسان بهی
شکوفه زر و نخل از سیم خام
چو پروین که بر گرد ماه تمام
گل شنبلیدش ز یاقوت زرد
بنفشه تراشیده از لاجورد
زمرد همه سبز در صحن باغ
زبرجد شده سرو بالای راغ
شده نیم نرگس میانه ز زر
تراشیده غنچه همه از گهر
ابرشاخ مرغان همه زر خشک
شکمشان مجوف همه پر ز مشک
ز یاقوت منقار و از لعل بال
شده چنگش از سیم و زر پایمال
چو سام نریمان چنان باغ دید
ز رشکش دل دهر را داغ دید
شده نازنینان در آن انجمن
همه زلف پرچینشان پرشکن
سراسر ز دیبا همه حله پوش
پراکنده زلف و قدح کرده نوش
همه همچو چشم خوش خویش مست
میان گل و لاله غلطیده پست
پریپیکران هر طرف نیممست
ز فیروزه و لعل شیشه به دست
نشسته عرق بر جبینشان ز می
ز گل ریخته لاله مانند خوی
همه از می شیشه گلگون شده
ز لبها دل شیشه پر خون شده
همه گشته غلطان چه چشم و چه جان
همه روی بر رو زبان بر زبان
خرامان گروه دگر در چمن
ابا ناز با یکدگر در سخن
همه همچو طاوس آراسته
به زر و جواهر بپیراسته
همه ماهرویان ماچین و چین
همه دلربا و همه دلنشین
همه حور عین و همه دلفریب
که بردند از جان دلها شکیب
پس استاد در باغ در کار بود
یکی جادوی زشت بدکار بود
کجا نام ارجان جادو بدی
که از راستگوئی به یک سو بدی
چو از دور بر سام یل بنگرید
گره زد به ابرو برو بردمید
بدو گفت کای بدرگ بدسرشت
چه کردی بدین گونه اندر بهشت
تو را چیست نام و چسان آمدی
چگونه ز جادوگران آمدی
بهشت است نه جای تو کس است
ولیکن چو افتادی اکنون به شست
برون رو که تا زنده مانی به دهر
وگرنه کنم بر تو این نوش زهر
منم نام ارجان فولادخا
به سر کاری باغ مانده به جا
ز بیمم نیارد کس ایدر گذر
ندانم کئی تو بدین یال و فر
به پاسخ بدو گفت سامم به نام
ز ایران به مغرب گرفتم کنام
کمربسته بر رزم شداد عاد
بدان تا دهم نام شومش به باد
بکشتم همه دیو آتشپرست
ز من شد سمندر ابر خاک پست
کنون نوبت تست و باغ زرین
که تا هر دو را پاک سازم ز کین
چو بشنید ارجان سرش خیره شد
جهان پیش چشمش همی تیره شد
به افسون درآمد به سام سوار
که تا بر سر آرد ورا روزگار
دهان را چو غاری ز هم برگشاد
در گلخن آتش اندر گشاد
همه باغ پر شد به آتش به دم
دلاور شد از آتش او دژم
سپر در سر آورد سالار شیر
ز دود و ز آتش سر آورد زیر
که ناگاه شاپور فرزانه مرد
ز پشت اندر آمد دلیر نبرد
بزد چوب بر فرق آن بدگهر
که مغز سرش کوفت بر یکدگر
گروه دگر حمله کردند پاک
ز ماتم به گردون فکندند خاک
خروشان بگفتند کای بدنژاد
نترسی مگر تو ز شداد عاد
اگر باد او را دهد آگهی
فرستند ز دیوان یکی را شهی
همین دم تو را همچو سنگ سیاه
کند تیره روز تو گردد سیاه
چو بشنید شاپور آمد به جنگ
به یک دم زمین ساخت پشت پلنگ
زمین کرد از آن مردمان اسپری
که ناگه رسیدند دیو و پری
همان شاه جنی به سر بر کلاه
رسیدند با دیو جنی سیاه
سپاه اندر آمد فزون از هزار
همه پر شد آن باغ گوهرنگار
سپهبد چنین گفت یغما کنید
ز من رزم میدان تماشا کنید
نمانید یک شاخ برگ درخت
همه آلت رزم سازید رخت
درختان قصرش بکندند زود
از آن باغ شداد برخاست دود
گرفتند و کندند و بردند بوم
غلامان و اسبان آن مرز و بوم
نماندند در باغ شداد چیز
که ارزد در آن جایگه یک پشیز
بهشتش به تاراج شد اسپری
به فرموده سام و شاه پری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف زیباییهای باغ و بهشت به تصویر کشیده شده است. باغی پر از لاله، گل، درختان زیبا و جنبههای دلنشین طبیعت، جایی که عروسان و پرندگان عاشقانه در آن میرقصند و شادابی بهار در آن حاکم است. اما در میانهی این زیباییها، یک جادوگر به نام ارجان به باغ حمله میکند و با جادوگری سعی در تخریب آن دارد.
سام، قهرمان داستان، به دفاع از باغ برمیخیزد و با مبارزه با ارجان و دیوان، تلاش میکند تا زیبایی و سرزندگی باغ را حفظ کند. در نهایت، با تلاشهای کشندهی سام و یاری دیگر سپاهیان، زیبایی باغ از نابودی نجات یافته و بهشت دوباره احیا میشود. شعر نماد مبارزه بین خیر و شر، زیبایی و زشتی، و تلاش برای حفظ طبیعت و هنر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: او از آن مکان به سمت باغی حرکت کرد و به آرامی پیش رفت و سپس از آنجا به سوی بهشت رفت.
هوش مصنوعی: همه جای لالهزار، صداهای ناله و غمگینی از پرندگان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر پرندهای بر روی درختها آواز میخواند، در حالی که زمین سبز و نرم و آسمان هم به رنگ مشکین است.
هوش مصنوعی: در هر گوشهای نازکیهای ابرهای بهاری زبان باز کردهاند و باران را به جاهای مختلف میفرستند.
هوش مصنوعی: از پارچههای زربفت و دیبا، تقدیر و سرنوشت بهطور کاملاً متفاوت و گوناگون بافته شده و در نهایت همه چیز بهطور کامل و یکجا آشکار شده است.
هوش مصنوعی: زندگی پر از تغییرات و دگرگونیهاست و همه چیز در حال تحول و رواج رنگها و شکلهای متفاوت است. این تنوع و زیباییها، از طبیعی بودن و سرسبزیها نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: عروسها در باغ، با آرایش زیبا و حناهای روی دست، چهرههایی مرتب و دلچسب دارند.
هوش مصنوعی: بنفشه با زلفهای پخش شدهاش در حال تماشای سنبل است که از دور به هم نزدیک میشوند.
هوش مصنوعی: لالهای خونین در باغ به دست دارد، که نشان از زیبایی و درد دارد؛ سراپایش پر از نشانههای غم و دلش مملو از حسرت و داغی عمیق است.
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر درد و رنجش از گلهای سمن، به نزد حکیمی در باغ آمده است تا از او کمک بگیرد.
هوش مصنوعی: عصای گل نرگس بهدست گرفته و با حالتی اندوهناک و زار، در مقابل بیمار ایستاده است.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر نوازشهای دلنشین و دلپذیر گل، از شاخ گیاه جان میگیرد و گوشش را به زیباییهای اطراف باز کرده است.
هوش مصنوعی: تمام زیباییها و محبتهایی که مشاهده میشود، از آفریدههای خداوند است.
هوش مصنوعی: غیر از خداوند هیچکس نیست که این عالم را به وجود آورد. اوست که گاهی این عالم را ظاهر میکند و گاهی هم ناپدید میسازد.
هوش مصنوعی: با یک دست، گلها و باغی را پرورش داده که سراسر آن از آجرهای زریّن ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در بالای باغ، بیست فرسنگ فاصله وجود دارد و در عین حال، پهنای خود باغ نیز بیست فرسنگ است.
هوش مصنوعی: از او سالها میگذرد که استاد کار و ماهر در حال ساخت و ایجاد او بود، اما کارش ناتمام و نیمهکاره مانده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس از دیدن ظلم و ستم خوشحال نمیشود، حتی اگر آن ستم از کسی باشد که به خود میبالد. در اینجا نشان داده میشود که ثروت و دستاوردهای غیرپاک، به هیچ وجه نمیتواند باعث شادی و خوشحالی شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی و آراستگی برسد، به طور طبیعی همه چیزهایی را که میخواهد، خواهد دید.
هوش مصنوعی: پس از نهصد سال که از عمر میگذرد، در سالی که خواهی تماشا کرد به وضع بدی دچار خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی که با شتاب و سرعت به دنبال خواستههای خود میرود، در حالی که در مسیرش ناپاکی و بیاخلاقی را همراه دارد، به آنچه میخواهد نمیرسد.
هوش مصنوعی: یکی سوار است و دیگری بر روی زمین، چرا که مرگ از جانب خالق جان به سوی ما میآید.
هوش مصنوعی: روح او به یکباره و به سرعت از بدنش جدا شد و حتی یک لحظه هم به او مهلت نداد.
هوش مصنوعی: فرمانده به سوی بهشت رفت، جایی که قصرهایی از یاقوت و دیوارهایی از طلا وجود داشت.
هوش مصنوعی: تمام باغ با عطر صندل و بوی عود و زیبایی عاج زینت داده شده و از آسمان بهرهبرداری کرده است.
هوش مصنوعی: او چهل قصر داشت که هر کدام پر از گوهر و جواهر بود و در و بام آنها تماماً از طلا و نقره ساخته شده بود.
هوش مصنوعی: چهل قصر دیگر به دور قصر یاقوتی به زیبایی مسلح شدهاند، که نشان از هنر و خلاقیت استاد آن زمان دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافتی اشاره دارد که در آثار هنری یا جواهرات وجود دارد. "فواره" و "لعل و سیم" نمادهای زیبایی و تجمل هستند، و اشاره به این دارد که مانند فوارهای که به زیبایی تراشیده شده، موضوع مورد نظر نیز شگفتانگیز و دیدنی است. همچنین "سیم پاشیده در یتیم" میتواند تصوری از نیکوکاری یا کمک به افراد نیازمند باشد که در دل زیبایی نهفته است. در کل، این بیان به نوعی از نیکویی و زیبایی در هنر و انسانیت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چهل چیز ناپسند در خیابان وجود دارد، اما در چمن، گل او مثل یاقوت و نقره درخشان است.
هوش مصنوعی: درختان به زیبایی و جلا همچون نقره و طلا در آمدهاند و میوههایی با ارزش و درخشان از آنها آویزان است.
هوش مصنوعی: تمام زیباییها و ویژگیهای او به مانند نور چراغهای درختان در شب، درخشندگی و روشنایی خاصی پیدا کرده است. این درختان به شکلی روشن و زیبا جلوه میکنند.
هوش مصنوعی: همهی سنگهای قیمتی و زیورآلات زیبا به طرز دلفریبی از دامن فیروزهای او آویزان شدهاند.
هوش مصنوعی: درونش خالی است، اما ظاهرش زیبا و جذاب است. مانند درختی که فقط برگهایش جلوه میکند و از درون توخالی است.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و شکوه گلهای زرد و درخت نخل به مانند ستارههای درخشان پروین که دور وجود ماه بزرگ میچرخند اشاره شده است. این تصویرسازی نشاندهندهی پرهیزاری و زیبایی در طبیعت است، جایی که گلها و درختان در کنار هم جلوهای زیبا و مجذوبکننده ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف گلی میپردازد که ظاهری زیبا و جذاب دارد. گل از یاقوت زرد و بنفشهای که از سنگ لاجورد درست شده، تشکیل شده است. این تصویر به زیبایی و جلال گل اشاره دارد که به نوعی نماد هنر و زیبایی در طبیعت است.
هوش مصنوعی: زمرد که همه جا سبز است، در محوطه باغ به زیبایی درخت سرو را نشان میدهد که در حال رشد و شکوفایی است.
هوش مصنوعی: نیمۀ نرگس با هنری از طلا ساخته شده و غنچهها همه از جواهرات شکل گرفتهاند.
هوش مصنوعی: ابر، شاخ پرندگان را پوشانده و آنها در حالتی بیحال به نظر میرسند. شکمهایشان خالی و توخالی است، اما در عوض، درونشان بوی عطر خوشی دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ارزشمندی یک موجود خاص اشاره دارد. منقار آن از یاقوت و بالهایش از لعل ساخته شده است، در حالی که چنگکهایش از نقره و طلا ساخته شده و بر زمین ساییده میشود. این توصیف نمادی از شکوه و تجمل در زیبایی این موجود است.
هوش مصنوعی: چنانکه سام نریمان وقتی باغی را دید، از حسادت دل دنیا را داغ و داغدار مییابد.
هوش مصنوعی: در آن محفل زیبا، همه محبوبان با زلفهای پیچیده و دلفریبشان، مشغول دلربایی و جذب توجه دیگران هستند.
هوش مصنوعی: تمام بدنش با پارچهای نرم و زیبا پوشیده شده است، موهایش به طور پریشان ریخته و در دستش یک جام شراب دارد.
هوش مصنوعی: همه مانند چشمان زیبا و خوش اخلاق خود، در میان گل و لاله به حال مستی و سبکی افتادهاند.
هوش مصنوعی: در هر سو، دختران زیبا و نیمه مست با شیشههایی پر از سنگهای قیمتی چون فیروزه و لعل دیده میشوند.
هوش مصنوعی: عرق بر پیشانیشان نشسته و شبیه به گل لالهای که از میافتد، به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همه از شراب گلگون لبها، تحت تأثیر قرار گرفتهاند و دلها به شدت داغ و خونین شدهاند.
هوش مصنوعی: همه چیز در حال تغییر و چرخش است؛ هر دو جنبه ظاهری و درونی ما در حرکت هستند. هر کس به روش خود، احساسات و افکارش را به زبان میآورد.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر با ناز و لطافت در باغ قدم میزنند و با یکدیگر صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: همه مانند طاووس، زیبا و آراسته به طلا و جواهرهای قیمتی هستند.
هوش مصنوعی: همه آن زنهای زیبا و دلربا، هر کدام با جذابیت و لطافت خاص خود، دلها را میبرند و جذابیتشان دلنشین است.
هوش مصنوعی: تمامی زنان دلفریب و زیبا که جان و دلها را پر از شکیبایی کردند.
هوش مصنوعی: در باغ، استاد مشغول کار بود و در کنار او، فردی بدذات و شرور وجود داشت که برای او جادوهای زشت انجام میداد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی نام ارجان را به جادو نسبت دهی، در حالی که به خاطر راستگوییات به یک طرف رفتهای؟
هوش مصنوعی: وقتی که از دور به سام، پسر یل، نگاه کرد، با ناز و جذبهای که داشت، ابرویش را بالا برد.
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای بدسرشت و نیکوکار، چه کردی که اینگونه در بهشت قرار گرفتی؟
هوش مصنوعی: تو چه نامی داری و چطور به اینجا رسیدی، چگونه از جادوگران تأثیر گرفتهای؟
هوش مصنوعی: بهشت جای تو نیست، اما حالا که به زمین افتادهای، چه میتوان کرد؟
هوش مصنوعی: برو بیرون که تا وقتی در این جهان هستی، زنده بمانی وگرنه به تو این سم را میزنم.
هوش مصنوعی: من نام فردی به نام ارجان فولادخا هستم که در کاری مشغولم و در باغی که باقی مانده است، قرار دارم.
هوش مصنوعی: ترس من باعث میشود که هیچکس جرات عبور از اینجا را نداشته باشد، نمیدانم چقدر تو به این زیبایی و قدرت شهرت داری.
هوش مصنوعی: سام به او گفت که من به نام ایران به سمت مغرب پناه آوردهام.
هوش مصنوعی: به جنگجویانی که آماده نبرد هستند، میگویم که نام شوم و بدشهرتان را به باد خواهم داد.
هوش مصنوعی: من تمام نیروهای منفی و آتشپرست را از بین بردم، و اکنون از من سمندری به وجود آمده که به آسمان و زمین ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: حالا نوبت توست که از کینهها پاک شوی و مانند باغی طلایی به زیبایی و تمامیت برسید.
هوش مصنوعی: زمانی که ارجان سخن شنید، به طور حیرتزدهای به اطرافش نگاه کرد و دید که دنیا در برابر چشمانش تیره و تار شده است.
هوش مصنوعی: او به جادوی سام به دام افتاد تا اینکه روزگار او را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که دهان مانند غاری باز میشود، در درون آن آتش روشن شده است.
هوش مصنوعی: تمام باغ به شعلههای آتش آغشته شد و دل دلاور از این آتش غمگین و دلگیر شد.
هوش مصنوعی: سالار شیر با قدرت و شجاعت، از دود و آتش سپری برای خود فراهم کرد.
هوش مصنوعی: ناگهان شاپور حکیم و دانا از پشت وارد شد و در کنار دیگر دلیران به نبرد پرداخت.
هوش مصنوعی: کسی با چوب بر سر فردی بد ذات ضربهای میزند که مغز سر او را به هم میزند.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر به سوی دشمن حمله کردند و به طور کامل از غم و اندوه فاصله گرفتند و خاک را به آسمان پرتاب کردند.
هوش مصنوعی: با صدای بلند گفتند: ای نژاد نجس، آیا تو از شداد عاد نمیترسی؟
هوش مصنوعی: اگر باد او را آگاه کند، کسی را از دیوان بفرستند تا به او خبر دهد.
هوش مصنوعی: همین لحظه ممکن است تو را به اندازه یک سنگ سیاه دچار غم و اندوه کند و روزهای تاریک و ناامیدکنندهای برایت رقم بزند.
هوش مصنوعی: وقتی شاپور خبر را شنید، به سرعت به میدان جنگ رفت و در یک لحظه زمین را همچون پشت پلنگ محکم و استوار کرد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر آن مردم، به ناگاه از زیر پایشان ناگهان دیو و پری بیرون آمدند.
هوش مصنوعی: شاه جنی با کلاهی بر سر به ملاقات دیو جنی سیاه رسید.
هوش مصنوعی: سپاه بسیاری به باغی زیبا و پر از جواهرات وارد شدند.
هوش مصنوعی: سردار چنین گفت: جنگ را از من بگیرید و فقط به تماشای میدان بپردازید.
هوش مصنوعی: درختان به دلیل ریشههای محکم و تنومند خود، برای رستاخیز و زندگی دوباره درختان دیگر عمل میکنند. بنابراین، انسانها باید از آنها بیاموزند و در رویارویی با چالشهای زندگی، تمام توان خود را به کار بگیرند و هیچگاه از تلاش دست نکشند.
هوش مصنوعی: درختان قصر را زود از ریشه کندند و از آن باغ، بخار و دود بلند شد.
هوش مصنوعی: غلامان و اسبان آن سرزمین را گرفتند و از آنجا بردند و به حالشان آسیب رساندند.
هوش مصنوعی: در باغ شداد چیزی باقی نمانده که ارزش یک پنی را داشته باشد.
هوش مصنوعی: بهشت او دزدی رفت و دیوانهوار، در ید قدرت سام و شاه پری قرار گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.