اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است
دریای شعله مایه باران آتش است
هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند
یاران در این خرابه مگر کان آتش است
شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود
کز سینه تا به لب همه پیکان آتش است
تو شب به ناز خفته و من خسته تا به روز
چون خار وخس که بر سر طوفان آتش است
مهمان تست جان ستمدیده روز وصل
مانند خشک همیه که مهمان آتش است
از دل مپرس سینه در سوز خفته را
این کوی را هزار خیابان آتش است
گفتم که جان خسته اشراق و درد عشق
گفتا گیاه خشک و بیابان آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت از درد و سوز عشق سخن میگوید. او اشکهایش را به مانند آتش توصیف میکند و نشان میدهد که احساسات درونیاش به شدت شعلهور است. هر لحظه به یاد یارش شعلهها از دلش میجوشد و شبها بدون حضور او برایش عذابآور است. شاعر خود را مانند گیاه خشکی در بیابانی میبیند که در خود آتش عشق را حس میکند. در نهایت، او به عمق احساساتش اشاره میکند و میگوید که عشق او همچون آتش در دلش سوزان است و نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: اشک من به خاطر درد و سوزش درونم به قدری شدید است که مانند آتش میسوزد و دریای شعلهای که ایجاد کردهام، همچون بارانی از آتش است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از دل من شعلهای به جانبی برمیخیزد. آیا دوستان در این ویرانه فقط تماشاچیاند یا اینکه این آتش از جایی دیگر ناشی میشود؟
هوش مصنوعی: هر شب که بدون تو به سر میبرم، احساس میکنم که از قلبم تا لبهایم پر از اشک و درد است و گویی آتش درونم شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: تو در دل شب با آرامش خوابیدهای و من در خستگی تا صبح بیدارم، مانند خار و خسی که زیر طوفان آتش آوارهاند.
هوش مصنوعی: بیت اشاره به این دارد که در روز وصال و دیدار، مهمان دلسوز و رنجکشیدهای هستیم، همانند آتشی که به مهمانی چوب خشک میآید. این جمله نشاندهندهی اهمیت و ارزش آن لحظههای شاد و شیرین است.
هوش مصنوعی: از دل کسی حال و هوای درونش را نپرس، چرا که در سینهاش آتشی خاموش وجود دارد. این مسیر به قدری پر از مشکلات و دردهاست که با هر قدمی که برداری، مانند هزار خیابان آتشین میسوزد.
هوش مصنوعی: گفتم که روح من خسته و بیمار از عشق است، او پاسخ داد که مانند گیاهی خشک و بیابانی پر از آتش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از لعل آتشین تو دل کان آتش است
زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار
کان روی تو نه روی گلستان آتش است
سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد
[...]
از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید
کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که میرسد ز درونم به چشم تر
[...]
تا روی دل فروز تو بستان آتش است
دل نغمه سنج گلستان آتش است
یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ
از شعله ی جمال تو در جان آتش است
گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست
[...]
داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق
ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل
[...]
خوی بر رخت که رشک گلستان آتش است
هر قطره شبنم گل بستان آتش است
جز دود بال و پر به مشامش نمیرسد
پروانه مدّتی است که مهمان آتش است
تکرار درس شعله کند تا سحر چو شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.