گنجور

 
میرداماد

اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است

دریای شعله مایه باران آتش است

هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند

یاران در این خرابه مگر کان آتش است

شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود

کز سینه تا به لب همه پیکان آتش است

تو شب به ناز خفته و من خسته تا به روز

چون خار وخس که بر سر طوفان آتش است

مهمان تست جان ستمدیده روز وصل

مانند خشک همیه که مهمان آتش است

از دل مپرس سینه در سوز خفته را

این کوی را هزار خیابان آتش است

گفتم که جان خسته اشراق و درد عشق

گفتا گیاه خشک و بیابان آتش است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

از لعل آتشین تو دل کان آتش است

زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است

بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار

کان روی تو نه روی گلستان آتش است

سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد

[...]

محتشم کاشانی

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است

وین موجهای خون گل طوفان آتش است

آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید

کاین آه در تراوش باران آتش است

اشگی که می‌رسد ز درونم به چشم تر

[...]

عرفی

تا روی دل فروز تو بستان آتش است

دل نغمه سنج گلستان آتش است

یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ

از شعله ی جمال تو در جان آتش است

گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست

[...]

قدسی مشهدی

داغ دلم گلی ز گلستان آتش است

شور محبتم نمک خوان آتش است

هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق

ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است

منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل

[...]

فیاض لاهیجی

خوی بر رخت که رشک گلستان آتش است

هر قطره شبنم گل بستان آتش است

جز دود بال و پر به مشامش نمی‌رسد

پروانه مدّتی است که مهمان آتش است

تکرار درس شعله کند تا سحر چو شمع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه