گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

نگارم گر نکو دانسته رسم دلستانی را

بحمدالله که داند تیر طرز مهربانی را

به عهد پیریم یاری وفا پرور به چنگ آمد

عبث کردیم صرف دیگران دور جوانی را

جهان ها حیف ننمودی مرا گر دسترس بودی

چو خاک افشاندمی جان ها بیا دلبند جانی را

دلارامی در آن ایام اگر بودی بدین صورت

قلم بر سر کشیدی بی سخن تصویر مانی را

به لعل کام بخشت نسبتش فی الجمله دادندی

اگر یاقوت دانستی نکات نکته دانی را

بر اشکم تا همی خندی مگو از گریه باز آیم

که این گوهر چکانی آرد آن شکر افشانی را

به وصفت کلک مشکین را بیان ها گر بدیع آید

از آن نوشین دهان آموخت این شیرین زبانی را

چو سگ بر آستانت منتی بگذار و بنشانم

که من ز او خوبتر دانم طریق پاسبانی را

گر از راز غمت خواهی خموش آیم بیا بنشین

که از سرو قدت آموخت طبعم این روانی را

به خاک حضرت جانان زجان بازی مگردان رو

صفایی گر همی جویی حیات جاودانی را

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس

که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را

ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت

مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را

ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب

[...]

مولانا

عطارد مشتری باید‌، متاع آسمانی را

مهی مریخ‌چشم ارزد‌، چراغ آن جهانی را

چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان

ببیند بی‌قرینه او قرینان نهانی را

یکی جان‌ِ عجب باید که داند جان فدا کردن

[...]

حکیم نزاری

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

[...]

نظیری نیشابوری

کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را

به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را

سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد

که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را

به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است

[...]

کلیم

از آن چشمی که می‌داند زبان بی‌زبانی را

نکویان یاد می‌گیرند طرز نکته‌دانی را

به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی

درازی عیب می‌باشد قبای زندگانی را

نمی‌خواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه