گنجور

 
حکیم نزاری

نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را

دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را

به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را

به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را

چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری

نصیحت گوش کن عادت مکن نامهربانی را

به دندان می کنم دست از خلافِ وعده های تو

نباشد اعتبار الحق حدیث سر زبانی را

به جان و دل فرود آمد بلای عشق تو ناگه

نگرداند کسی از خود بلایِ آسمانی را

دل از من بستدی آری دل و جانم فدای تو

تفاوت در دلی دادن چه حاجت یار جانی را

نزاری گر به زاری خاک شد بر آستان تو

نباشد اعتباری چارچوب استخوانی را