من و یار ار همی باشیم با هم
چه لازم دیگرانم در دو عالم
برو ساقی مرا با دوست بگذار
که او بس درغم و شادیم همدم
نه پر کن کوزه از خم هی پیاپی
نه خالی کن به ساغر هی دمادم
مجوکامی ز می کاسباب این کار
اگر ناید ترا یک ره فراهم
همی برخیزی از قهرش به غوغا
همی بنشینی از بهرش به ماتم
میالا کام شیرین از شرابی
که در تلخی سبق ها برده از سم
هم ازتحصیل آن باید ترا سیم
هم از نقصان آن زاید ترا غم
به مینا باید از خم کرد هر روز
به جام از شیشه باید ریخت هر دم
مرا زان درج باید لعل نابی
که صدکوثر نیرزد زان به یک نم
بهر بوس از لبش نوشم مدامی
که زان ناید مدامم رشحه ای کم
لب و دندان شیرینش بری ساخت
مرا از شیر مرغ و جان آدم
به هر قیمت که یکبارش خریدی
ترا جاوید خواهد شد مسلم
نباید در بهایش داد دینار
نباید از برایش ریخت درهم
بجوی از لعل جانان جام و خوش باش
که دیگر ره نیابد در دلت غم
چو زان صهبا صفایی سر خوش آیی
به خاطر دار از یاران مراهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پاکی سید فرزند آدم
به نیکی رهنمای خلق عالم
درین محنت سرای شادی و غم
که گاهی ماژ باشد گاه ماتم
غمم غم بی و همراز دلم غم
غمم همصحبت و همراز و همدم
غمت مهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم
چو دانستم که گردندهست عالم
نیاید مرد را بنیاد محکم
پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم
شبان و روز با هم مست و خرم
مرا زان چه که چونان گفت ابلیس
[...]
مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم
بلی خود خلعت سلطان بهرحال
مبارک باشد و میمون و خرم
ترا بیرون ز تشریف شهنشاه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.