گنجور

 
سنایی

چو دانستم که گردنده‌ست عالم

نیاید مرد را بنیاد محکم

پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم

شبان و روز با هم مست و خرم

مرا زان چه که چونان گفت ابلیس

مرا زان چه که چونین کرد آدم

تو گویی می مخور من می خورم می

تو گویی کم مزن من می‌زنم کم

فتادی تو به کعبه من به خاور

الا تا چند ازین دوری و درهم

من و خورشید و معشوق و می لعل

تو و رکن و مقام و آب زمزم

ترا کردم مسلم کوثر و خلد

مسلم کن مرا باری جهنم

به فردوس از چه طاعت شد سگ کهف

به دوزخ از چه عصیان رفت بلعم

تو گر هستی چو بلعم در عبادت

من آخر از سگی کمتر نیم هم

سرانجام من و تو روز محشر

ندانم چون بود والله اعلم

سخن‌گویی تو همواره ز اسلام

همه اسلام تو صلوات و سلم

زدن در کوی معنی دم نیاری

همه پیراهن دعوی زنی دم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

غمم غم بی و همراز دلم غم

غمم هم‌صحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم

مریزا بارک الله مرحبا غم

سنایی

مسلم کن دل از هستی مسلم

دمادم کش قدح اینجا دمادم

نه زان می‌ها کز آن مستی فزاید

از آن می‌ها که از جانم کم کند غم

حریفانت همه یکرنگ و دلشاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

مبارک باد و میمون باد و خرم

همایون خلعت سلطان عالم

بلی خود خلعت سلطان بهرحال

مبارک باشد و میمون و خرم

ترا بیرون ز تشریف شهنشاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه