کاش مغزی داشتی تا جای خاک
پیر دهقان سرفکندی پای تاک
گر نبودی سفله پرور چرخ دون
غیر رز هرگز نروییدی زخاک
برده دل ها در ید آن شوخ چشم
مست را اری چه باک از انتهاک
هوش تا نبود ز بدنامی چه ننگ
عقل تا نبود ز رسوایی چه باک
نازم آن قاتل که با چندین قتیل
دامنش ز آلایش خون است پاک
تا نگردد متهم در خون من
گو به بالینم بیا بعد از هلاک
جان و تن وقف تو شد قلبی لدیک
دین و دل رهن تو شد روحی فداک
آستین بر اشک ما مفکن که نیست
این علاج سینه های زخمناک
گر به تلبیس از تو پوشم حال دل
چیست حالی چاره این جیب چاک
داغ جانان بر جبین من به حشر
چون صفایی را برآرند از مغاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابله و فرزانه را فرجام خاک
جایگاه هر دو اندر یک مغاک
مردهایام میروم بر روی خاک
زنده گردان جانم ای جانبخش پاک
این بگفت و رفت در دَم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
هر یک از جایی دگر تشویش ناک
لیک در جمعیت از تشویش پاک
روح تو آبست و نفست همچو خاک
زین دو جوهر زاید این فرزند پاک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.