گنجور

 
جهان ملک خاتون

بوی مهرت به مشام من شیدا نرسد

گنج وصل تو به هر بی سر و بی پا نرسد

حاکمی گر بکشی بنده و گر بنوازی

منع در مصلحت شاه گدا را نرسد

راستی سرو سهی گرچه به قد می نازد

لیک با قدّ تواش دعوی بالا نرسد

من بی دل چه کنم چون ز تو دور افتادم

آه اگر وامق بیچاره به عذرا نرسد

تا کیم وعده فردا دهی امروز برآر

کام بیچاره مبادا که به فردا نرسد

به تمنّای سر زلف تو جان داد دلم

آه اگر دست و دل من به تمنّا نرسد

نیست امّید بر احوال جهانم که جهان

آخرالامر به وصل تو رسد یا نرسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن

کاین همه درد به جان من تنها نرسد

سروبالای منا گر به چمن برگذری

[...]

نظام قاری

مله را آستر خسقی و والا نرسد

همه کس را بجهان منصب والا نرسد

کس نپوشید ببالای قبا پیراهن

انکه را زیر بود جای ببالا نرسد

جامه صوف کتان گرچه بریسد باریک

[...]

جامی

هیچ شب تیر غمت بر دل شیدا نرسد

که فغانم به مه آهم به ثریا نرسد

آن که وصل تو ز امروز به فردا انداخت

دارم امید کز امروز به فردا نرسد

سنگ بر سینه زنان می رود و ناله کنان

[...]

کلیم

ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد

نسب گوهر بی آب بدریا نرسد

رشته طول امل عارف روشندل را

راست چون رشته شمعست بفردا نرسد

بخت چون سدره کام شود عاشق را

[...]

طغرای مشهدی

گر ز دنیا بکشی پای، چنان دور بکش

که اگر سعی کنی، دست به دنیا نرسد

من کجا، دسترس قیمت وصل تو کجا

ترسم از مفلسی ام کار به سودا نرسد

خنده گر بر در و دیوار جهان ریخته است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه