غزلها - جلد اول
شاهد افلاکی: چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
حدیث جوانی: اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
سوزد مرا سازد مرا: ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
زندان خاک: با دل روشن در ان ظلمت سرا افتاده ام
غباری در بیابانی: نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
طوفان حادثات: این سوز سینه شمع شبستان نداشته است
داغ تنهایی: آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
نیلوفر: نه به شاخ گل نه به سرو چمن پبچیده ام
رسوای دل: همچو نی می نالم از سودای دل
غرق تمنای تو ام: در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
دل زاری که من دارم: ندانم رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
ماجرای اشک: تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک
ترک خودپرستی کن: گر به چشم دل جاناجلوه های ما بینی
گوهر تابناک: زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم
خیال انگیز: خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
گریه ی بی اختیار: تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
بهشت آرزو: بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم
ساغر هستی: ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
چشمهنور: هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم
نای خروشان: چو نی بسینه خروشد دلی که من دارم
خنده مستانه: با عزیزان نیامیزد دل دیوانه ام
پرنیان پوش: ز گرمی بی نصیب افتادهام چون شمع خاموشی
جلوه ساقی: در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است
تشنه درد: نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم