نداند رسم یاری بیوفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم
وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری
دلآزاری دگر جوید دِلِ زاری که من دارم
به خاک من نیفتد سایهٔ سرو بلند او
ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم
گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر
به کوی دلفریبان این بُوَد کاری که من دارم
دِلِ رنجور من از سینه هردم میرود سویی
ز بستر میگریزد طفل بیماری که من دارم
ز پند همنشین درد جگرسوزم فزونتر شد
هلاکم میکند آخر پرستاری که من دارم
رهی آن مَه به سوی من به چشم دیگران بیند
نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به قلب عشق میتازد دل زاری که من دارم
زبانبازی به آتش میکند خاری که من دارم
که آرد ریشه کفر از دل سنگین من بیرون
که محکم چون سلیمانی است ز ناری که من دارم
ندانم سنگ از دست کدامین طفل بستانم
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.