در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی به دامان ترم آن لالهروی
برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است
در هوای مردمی از کید مردم سوختیم
در دل ما آتش از موج سراب افتاده است
طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
آسمان در حیرت از بالانشینیهای ماست
بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است
گوشهٔ عزلت بود سرمنزل عزت رهی
گنج گوهر بین که در کنج خراب افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
لرزه از عکس رخت، بر آفتاب، افتاده است
رحمتی فرما، که از باران اشک چشم من
مردم بیچاره را، در خانه آب، افتاده است
میکشد مسکین دلم، تاب طناب طرهات
[...]
عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت
در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است
چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را
[...]
تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
رعشه غیرت به جان آفتاب افتاده است
خون عرق کرده است از شرم عذارش آفتاب؟
یا ز رویش عکس در جام شراب افتاده است
دیدن جان نیست کار دیده صورت پرست
[...]
بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.