گنجور

 
 
 
مجد همگر

چون عود بنالیدم و بنواخت مرا

با آنکه بدم سوختنی ساخت مرا

یک رگ ز دلم به گوشمالش بگسست

ناله ز کنار خود بینداخت مرا

سحاب اصفهانی

هر قدر به بزم دوش بنواخت مرا

از آتش غم چو شمع بگداخت مرا

کز لطف زیاد یار بیگانه شناس

معلوم بشد که هیچ نشناخت مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه