گنجور

 
عراقی

ترسا بچه‌ای، شنگی، شوخی، شکرستانی

در هر خم زلف او گمراه مسلمانی

از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی

وز ناز و دلال او واله شده هر جانی

بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل

وز زلف دلاویزش آویخته هر جانی

چشم خوش سرمستش اندر پی هر دینی

زنار سر زلفش دربند هر ایمانی

بر مائدهٔ عیسی افزوده لبش حلوا

وز معجزهٔ موسی زلفش شده ثعبانی

ترسا بچه‌ای رعنا، از منطق روح‌افزا

صد معجزهٔ عیسی بنموده به برهانی

لعلش ز شکر خنده در مرده دمیده جان

چشمش ز سیه کاری برده دل کیهانی

عیسی نفسی، کز لب در مرده دمد صد جان

بهر چه بود دلها هر لحظه به دستانی؟

تا سیر نیارد دید نظارگی رویش

بگماشته از غمزه هر گوشه نگهبانی

از چشم روان کرده بهر دل مشتاقان

از هر نظری تیری وز هر مژه پیکانی

از دیر برون آمد از خوبی خود سرمست

هر کس که بدید او را واله شد و حیرانی

شمّاس چو رویش دید خورشید پرستی شد

زاهد هم اگر دیدی رُهبان شدی آسانی

ور زانکه به چشم من صوفی رخ او دیدی

خورشید پرستیدی، در دیر، چو رهبانی

یاد لب و دندانش بر خاطر من بگذشت

چشمم گهرافشان شد، طبعم شکرستانی

جان خواستم افشاندن پیش رخ او دل گفت:

خاری چه محل دارد در پیش گلستانی؟

گر خاک رهش گردم هم پا ننهد بر من

کی پای نهد، حاشا، بر مور سلیمانی؟

زین پس نرود ظلمی بر آدم ازین دیوان

زیرا که سلیمان شد فرماندهٔ دیوانی

نه بس که عراقی را بینی تو ز نظم تر

در وصف جمال او پرداخته دیوانی

 
 
 
سنایی

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی

تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی

از کوه فرود آمد زین پیری نورانی

پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی

چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی

[...]

خاقانی

ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی

فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی

آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی

لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی

[...]

عطار

ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی

سرمست برون آمد از دیر به نادانی

زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف

در داد صلای می از ننگ مسلمانی

چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش

[...]

عراقی

ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش

انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش

مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی

در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین

شکر ز لبش می‌چین، تا چند ز کفر و دین؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی

و اندر حشر موران افتاده سلیمانی

می‌بیند و می‌داند یک یک سر یاران را

امروز در این مجمع شاهنشه سردانی

اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه