بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
بگفت آن را هم از من دان که من از دل نگردیدم
بگفتم هجر خونم خورد بشنو آه مهجوران
بگفت آن دام لطف ماست کاندر پات پیچیدم
چو یوسف کابن یامین را به مکر از دشمنان بستد
تو را هم متهم کردند و من پیمانه دزدیدم
بگفتم روز بیگاه است و بس ره دور گفتا رو
به من بنگر به ره منگر که من ره را نوردیدم
به گاه و بیگه عالم چه باشد پیش این قدرت
که من اسرار پنهان را بر این اسباب نبریدم
اگر عقل خلایق را همه بر همدگر بندی
نیابد سر لطف ما مگر آن جان که بگزیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، گوینده با دلبر خود به گفتگو میپردازد و از نگرانیهایش میگوید. دلبر در پاسخ به گوینده به او یادآوری میکند که هر آنچه را که او ناپسند میداند، به لطف خود پسندیده است. گوینده به دلبر میگوید که اگرچه دل او معصوم است، دلبر به او میفهماند که او نیز از دل نگردیده است. سپس، گوینده از درد فراق خود شکایت میکند و دلبر، آن را به دام لطف خود تعبیر میکند. به این ترتیب، دلبر مسئولیت و کمالات عشق را به عهده میگیرد و بیان میکند که قدرت او فراتر از فهم بشر است و اگر عقلها در کنار هم جمع شوند، تنها آن که عشق را انتخاب کرده است میتواند به راز لطف او دست یابد.
هوش مصنوعی: به معشوقم گفتم که من نگران هستم و از تنهایی میترسم. او پاسخ داد که ای دانا، من هم در شبها همچنان تو را میبینم.
هوش مصنوعی: به او گفتم ای زیبا مگر نمیبینی که نادیدهها چقدر جذاباند؟ او پاسخ داد: من آنچه را که تو ناخوش میدانی، با لطف خود برایت زیبا ساختنم.
هوش مصنوعی: اگرچه دل همیشه همیشه دچار خطا و تقصیر میشود، اما من هرگز از آن دور نشدهام. او هم تأیید کرد که من هم از دل دور نشدم.
هوش مصنوعی: گفتم که دوری از تو جانم را میخورد و آه و نالهی کسانی که دور ماندهاند را میشنوم. او در پاسخ گفت که این دوری، دام محبت ماست که در پای تو پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: مثل اینکه یوسف، پسر یعقوب را به دلیل دسیسههای دشمنان به زندان انداختند، تو هم به ناحق متهم شدی و من نیز در این میان از چیزی که داشتم، دست کشیدم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که امروز روز خوبی نیست و راهی که پیش رو دارم خیلی طولانی است. او در پاسخ گفت به من نگاه کن و به راه فکر نکن، چون من این مسیر را پشت سر گذاشتهام و به آرامی از آن عبور کردهام.
هوش مصنوعی: در هر زمان و مکانی، دنیا چه ارزشی دارد در برابر این قدرتی که من توانستهام رازهای نهان را فراتر از این ابزارها درک کنم.
هوش مصنوعی: اگر عقل و فهم مردم به یکدیگر ارتباط پیدا نکند، تنها لطف و رحمت ما شامل حال آن کسی میشود که جانش را از دست داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد
به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم
به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.