به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدم
ز راه عشق بر میگشتم آن رعنا دچارم شد
ازان راهی که میرفتم پشیمان بازگردیدم
هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی
که هرجا دیدم او را جلوهگر چون بید لرزیدم
چنان ترسیدهام از غمزهٔ مردم شکار او
که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدم
در آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی
زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات خود را از عشق و دلدادگی بیان میکند. او ابتدا از هجران رنج میبرد و ناگهان با روی معشوقهاش روبهرو میشود که این دیدار عقل او را از بین میبرد و به دیوانگیاش میافزاید. او به خاطر عشق و جنونش آسایش را از دست میدهد و به باغ عاشقی میرود. دلش از آفتها ایمن بوده، اما دوباره به بلا و مشکلات دوستی مبتلا میشود. او در حال بازگشت از راه عشق است که معشوقهاش توجهش را جلب میکند، و به شدت تحت تأثیر زیبایی او قرار میگیرد. شاعر در نهایت ابراز میکند که هر بار که معشوقهاش را میبیند، از ترس زیبایی او چشمانش را میبندد و این عشق و دلبستگیاش به شدت بر روی او تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: مدتی بود که به دوری او عادت کرده بودم، اما ناگهان چهرهاش را دیدم. در آن لحظه، فکر و عقل از من رفت و دوباره دیوانه شدم.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و جنون، از آرامش و آسایش فاصله گرفتم و به دل باغ عاشقی رفتم و از گلهای دیوانگی چیدم.
هوش مصنوعی: دل من از آن درد و مشکل که دوستی به همراه دارد، رهایی یافته است و از آسیبهای ناشی از آن در امان نیست. با این حال، باز هم آن درد را برای خود انتخاب کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی از مسیر عشق بازمیگشتم، آن معشوق زیبا مرا تحتتأثیر قرار داد. از راهی که در حال رفتن بودم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم که برگردم.
هوش مصنوعی: هنوز هم با قامت زیبایش ارتباطی دارم که هر بار او را میبینم، مانند بید میلرزیدم.
هوش مصنوعی: به قدری از نگاه مردم که مانند شکارچی هستند، میترسم که هر بار آن پری (زیبا) را در چشمانم میبینم، به خاطر ترس از غمزههای آنان، چشمم را میبندم.
هوش مصنوعی: در آن مسیر زیبا، دختری با قامت بلند و خوشاندام در حال حرکت بود و من به دنبال او راه میرفتم. آنچنان به او نگاه میکردم و چهرهام را به زمین مالیدم که دیگر زمین زیر پایم فرسوده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد
به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم
به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.