در این ابیات شاعر، توصیهای هوشمندانه و بینشی برای شاد بودن و قدر لحظه را دانستن پیشنهاد کرده است که باید آن را از حقیقت جهان گذران دریافت؛ که همه چیز کاستنی و شکستنی است و نباید غصه بود و نبود را خورد.
آمیس در ۱۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۹:۲۸ نوشته:
هیچ کس بی عیب نیست و هیچ کس هم بی غم نیست. پس یا باید مدام می بخوری و در عالم مستی و بی خبری همه دنیا رو با غم و غصه هاش از یاد ببری یا اینکه عاقل باشی و فکر کنی همون طوری که تو به حال خیلی ها که از تو بهتر و بالاترن غبطه و حسرت می خوری ، خیلی ها هم که حال و روزشون از تو بدتر و پایین تره به حال تو غبطه می خورن پس خدا رو شکر کن و غمگین و ناامید نباش.
hooshang haghbin در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ فروردین ۱۳۹۰، ساعت ۱۳:۲۷ نوشته:
نیستی عدم وجود هستی است . در اسطوره آمده است که جهان از سه بخش تشکیل میشود: (1) بخش نیمه بیکران روشن (2) بخش نیمه بیکران تاریک (3) حد فاصله بین این دو بخش بالابنام "تهیگی" یا خلا در فیزیک مدرن از خلامیتواند یک جفت اضداد بوجود اید. به نوسانات خلا مراجعه شود.
عباس مشرف رضوی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰، ساعت ۰۷:۰۰ نوشته:
چون نیست ز هر چه نیست جز باد بدست چون هست به هر چه هست، نقصان و شکست انگار که نیست هر چه در عالم هست پندار که هست هر چه در عالم نیست بطرز عجیبی صورت صحیح این رباعی در اینترنت وجود ندارد ( برخی آنرا به ابوسعید هم نسبت داده اند) مصرع اول واضحست که درست نیست (چون "هست" موضوع مصرع بعدی است و تکرارش وجهی ندارد و تناسبی هم با "نیست" در بیت دوم ندارد) وزن بیت دوم هم بنظر من درست نیست و درهرصورت من در یک نسخه چاپی اینطور دیده بودم.
هانی در ۱۳ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰، ساعت ۱۷:۱۰ نوشته:
در پاسخ به عباس مشرف: مصراع اول پیشنهادی شما نمی/تواند درست باشد چون معنی ندارد که ما از نیستی ها بر دستانمان چیزی احساس کنیم مثلا ما پر پرواز نداریم و هرگز احساسی از آن هم نداشتیم اما مصراعی را که شما مردود میدانید از نظر معنی درست است چون ما از چیزهایی که هست با وجود اینکه وجود دارد بهره/ای نمی/بریم گویی از هرچیزی نسیمی بر ما می/وزد و از دست می/رود..
حاجیکلایی در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۲۵ نوشته:
با سلام و درود. بسیار زیبا و ستودنی است این ابیات. "انگار که هر چه نیست در عالم هست پندار که هر چه نیست در عالم هست" . واقعاً چی میخواد بگه؟ تشکر از دوستان و حاشیه های بسیار زیبای آنان. حق نگهدارتان
علی پاک نیت در ۱۰ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۵۴ نوشته:
من هم فکر می کنم چه به لحاظ معنایی و چه از نظر فلسفی رباعی باید اینگونه باشد: «چون نیست ز هر چه نیست جز باد به دست چون هست به هر چه هست، نقصان و شکست انگار که هرچه هست در عالم نیست پندار که هرچه نیست در عالم هست» در حقیقت خیام این طور استدلال می کنه که چون ما از نبودن چیزهایی که نیستند اطلاعات خردی داریم (ندیدن دلیل بر نبودن نیست که حتی مثل به باد نیز خود دلیلی بر این مدعاست) و از آن چیزهایی که هستند اطلاعات ناکاملی داریم (علم ما نسبت به کل جهان بسیار محدود است) پس گویی آنچه که در عالم نیست می تواند باشد و همچنین آنچه که هست (ما فکر می کنیم وجود دارد) ممکن است نباشد. اتفاقا این گفته با این سوال فلسفی همخوانی دارد که مثلا ما چگونه وجود را اثبات می کنیم و می بینیم که نمی توانیم به طور کامل آن را اثبات کنیم و به طور مثال دکارت نهایتا پس از سالها تفکر چنین استدلال می کند که « فکر میکنم، پس هستم» و می بینیم که این استدلال به گفته خیام دارای نقصان و شکست است (به عنوان اثبات منطقی پذیرفته نیست) پس در واقع هنوز این امکان وجود دارد که «ما که هستیم، نباشیم!» از طرف دیگر همانطور که ما نمی توانیم استدلالی منطقی برای بودن چیزی (حتی خودمان) پیدا کنیم پس آنچه هم که می پنداریم وجود ندارد به لحاظ منطقی امکان وجود دارد چون باز هم نمی توانیم به شکل منطقی عدم وجودش را رد کنیم
محمود زارعی در ۱۰ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۰۶:۲۷ نوشته:
سلام به نظر من مصرع اول اینطور باید باشه چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست با این معنا که ما به غیر از باد(چیزی ناچیز) از هر چیزی که هست بهره ای نداریم (از اخر به اول مصراع معنا شده) مصراع دوم چون هست بهر چه هست نقصان و شکست نقص و عیبی در هر چیزی که هست وجود داره(باز از اخر به اول) بهره و نقص زو مصرع بالا می تونه سود و لذت بردن یا آگاهی باشه و بیت اخر هم که همانطور که سایت ذکر کردن هست به نظرم و توی اون خیام تکلیفش رو با دنیا(عالم بود و نبود)روشن می کنه و می گه بی ارزشی دنیا با تمام لذایذ و معایبش رو بانگ می زنه
علیرضا زرفام در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۱۱ نوشته:
من فکر میکنم منظور حکیم در بیت اول این باشه: مثل نداشتن میمونه وقتی داری و ازش استفاده نمیکنی( در دست نمیگیری و جز باد کف دستت چیز دیگه ای نیست) و وقتی داری و استفاده میکنی هر لحظه امکان ازبین رفتن و نابودیش هست بنابر این ...
علیرضا زاد در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۹ نوشته:
همه در نهایت بر مرگ خویش واقفیم. ولی چرا دل میبندیم ؟ چرا اینقدر به واقعیات این دنیا حساسیم و با پیگیری، راهی را می پیماییم که میدانیم در نهایت به قنا خواهد رسید. این مساله در وجود همه ما هست، همه واقفیم. منتها اکثرا از تفکر درباره آن اجتناب میکنیم. چرا؟ اکثرا به دلیل ترس از تفکر که نهایتا میدانیم به واقعیت مایوس کننده ای میرسیم. (چرا این دنیا هست، ما چرا هستیم، چرا دل به چیزی میبندیم که فانی است، اصلا این بازی مسخره دنیا و درد کشیدن مکرر برای چیست؟ کسی میداند که بعد از مرگ "واقعا" چه میشود؟ اصلا چرا آمدیم که بمیریم؟ چرا .... چرا.... چرا... "چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهرچه هست نقصان و شکست" خیام بر خلاف ما از این تفکرات مایوس کننده چشم پوشی نکرد و به شکلی زیبا، عاشقانه و عارفانه با این موضوعات برخورد کرده پس اینقدر واقعگرایی در مواجهه ما با این دنیا ضرورتی دارد؟ وقتی که در نهایت و به چشم بر هم زدنی قرار است که نباشیم و از ما جز گل برای کوزه گری در آینده چیزی نخواهد ماند. "انگار که هرچه هست در عالم نیست پندار که هرچه نیست در عالم هست"
پیمان در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۴ نوشته:
به نظر من منظور شاعر اینه که وقتی که از هرچیزی که ما وجودشون رو حس می کنیم، چیزی جز یه تجربه ی مختصر و زودگذری نیست و وقتی که تمام این چیزها کامل نیستن و فانی هستن، انگار که هرچیزی که در دنیا هست، نیست و با این جمله اون ها رو کم ارزش میکنه. مصرع آخر هم عکس همین مفهوم رو میگه و به چیز های دیگه ای اشاره میکنه که با ارزش تر و اصیل تر هستن ولی حداقل به اندازه چیزهای اول قابل درک و احساس نیستن.
مهدی تفرجی در ۸ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۷ نوشته:
به نظر من در بیت اول به جای" باد" بایست "یاد" بوده باشد و معنای مصراع یاد آوری این نکته هست که همه چیز در عالم یک وجود به صورت مجازی و تنها در ذهن داره و فیزیک ظاهری همه اشیا و موجودات نقصان پذیر هستند و تنها جلوه ذهنی (اطلاعات) اونها باقی میمونه. در تئوری اطلاعات (Information Theory) موجودیت اطلاعات مانند سایر کمیت های فیزیکی قابل اندازه گیری، رد گیری و پردازش هست. باقی بودن روح میتونه به نوعی تعبیر به باقی بودن اطلاعات باشه.
سروش در ۸ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۸ نوشته:
منظور شعر از دیدگاه سروش اخلاقی: چون هر چیزی که نداری (جز امور غیرقابل حصول مثل باد) را میشود بدست آورد و چون در هر چیزی که در اختیار داری احتمال از دست رفتن وجود دارد پس داشته هایت را جوری قدر بدان که انگار مانندش در دنیا نیست و طوری به نداشته هایت فکر کن که انگار مانند آن در دنیا (به وفور) وجود دارد.
محمد در ۷ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۰ نوشته:
درود بر همه ی پارسی دوستان. این رباعی به نظر من خیلی رمز آلوده چندروزی هست دارم بهش فکر میکنم و هربار به یک معنی تازه برمیخورم. فکر میکنم مصرع اول بیت اول با مصرع دوم بیت دوم جفت میشه و مصرع دوم بیت اول با مصرع اول بیت دوم. 1- در مصرع اول بیت اول داریم: چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست در این مصرع "هست" همان خیالاتی هست که دین در مورد آن دنیا تبلیغ میکند. خیام به نوعی هنرمندانه میگه این خیالاتی که "هست"، تهی هست. "باد بدست" معنی تهیدستی میده و اینجا به نظرم باید پوچ بودن معنی بده. با این توضیح میشه این مصرع رو اینطور نوشت: "نیست" این خیالاتی که "هست" جز "پوچ" 2- حالا بریم سر مصرع چهارمی که با مصرع اول معنیش کامل میشه پندار که هرچه نیست در عالم هست: اینطور فکر کن که تمام اون خیالات خوش از جهانی دیگر که پوچ هست، تو همین دنیای خودمون هست. 3- مصرع دوم: چون هست بهرچه هست نقصان و شکست منظور از این "هست"، جهان مادی هست. یعنی همه چی آخر نیست و نابود میشه. 4- و در آخر مصرع سوم که با مصرع دوم معنیش کامل میشه: انگار که هرچه هست در عالم نیست این طور فکر کن که هرچیزی که در این دنیاست و سرانجامش شکست و نابودیه، در این دنیا نیست. (نتیجه گیری: پس از زندگی و حال لذت ببر) امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسونم. دوستان لطفا نظر بدید
bardia darab در ۶ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۰ نوشته:
بصورت اجمالی نظریات بالا را خواندم ، در حقیقت معنی صحیحی از آنها استنباط نکردم ، خیام آنجه را که در این دنیا وجود دارد را کامل و بی نقص نمی داند ، و لذا این رباعی را بهمین دلیلی سروده است ، او در بیت اول می گوید که هرچه بدست می آوری در دست ات نخواهد ماند و مانند باد از کنارت خواهد گذشت و نیز آنچه که بدست می آوری کامل و بی نقص نیست و این نکته را بدان و آگاه باش . در بیت دوم می گوید چون آنچه که باید در این دنیا باشد ( هست ) در این دنیا وجود ندارد ( نیست ) ، در خیال ات تصور کن که وجود دارد ، یعنی رویایی به این دنیا به نگر نه واقعی زیرا در غیر اینصورت روان ات بدلیل کمبود های دنیوی آزرده خاطر خواهد شد .
شاهین در ۴ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۴ نوشته:
پیشنهاد می کنم برای اینکه دیدگاه شاعر رو بهتر درک کنیم؛ فرض کنیم شاعر بعنوان ذره ای آگاه در جسم یک انسان زندگی میکنه و از تاثیر عالم خارج از آن جسم بر سرنوشت خود به این نتیجه رسیده که سبک زندگی خاصی برگزیند.از یاد نبریم شاعر دانشمند ؛ریاضی دان و فیلسوف نامداری هست که ضمن اینکه سبک زندگی خاصی رو توصیه میکنه از کاووش و کسب آگاهی دست برنداشته ...بهرحال قضاوت او کار راحتی نیست .خوندن اشعار خیام به من احساس خوبی میده بشما چطور؟
ارش اسمانی در ۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۲ نوشته:
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهرچه هست نقصان و شکست در مصرع اول شاعر گفته از هر چیزی که هست به علت ضعف شناختی تنها مقدار ناچیزی در اختیار ماست که ان را به باد تشبیه کرده و در مصراع دوم اینطور به نظر میرسد که گفته در غیر اینصورت چرا تا این حد نقص و ایراد در کار کار هستی وجود دارد به بیان ساده تر شاعر نمیداند که این نقصانی که در کار اشیاء مشاهده میشود از ضعف شناختی ماست یا از خود ابجکت...... من الان هر چه فکر میکنم به نظر بَهر صحیح تر از به هر باید باشد.... و ضمنا من ادبیات نخوندم و لذا اگر از دوستانی که ادبیات خواندن نظر خواهی میشد شاید بهتر میبود..... در گنجور دو خوانش وجود دارد که در هردو به هرچه تلفظ شده فقط جای این سوال همچنان باقیست که اگر به هرچه صحیح تر است چرا به و هر سرهم نوشته شده کسی نظری درین مورد دارد؟
حمید خوانین زاده در ۴ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۱ نوشته:
درود کاملا با نظر 9ناب عباس مشرف رضوی موافقم زیرا : حکیم بزرگوار در این رباعی درباره هرآنچه نیست و هرآنچه هست میگوید پس به نظر میرسد چنین صحیح باشد که گفته باشد: چون نیست به هرچه نیست جز باد بدست چون هست به هرچه هست نقصان و شکست پس اینگونه که سایت محترم درج کرده است بنظر اشتباه باشد: چون نیست به هرچه هست جز باد به دست ! شاعر در مصرع اول درباره نیستی میگوید ودر مصرع دوم درباره هستی و جدای از صناعات ادبی که نیستی را با نیستی و هستی را یا هستی همراه کرده است از لحاظ مفهومی نیز اینگونه صحیح است که گفته باشد : چون نیست به هرچه نیست جز باد به دست چون هست به هرچه هست نقصان و شکست معنی شعر کاملا گویا و واضح است ولی در سرودن چون نیست به هرچه هست جز باد بدست ! بی معنی و نامفهوم است.
حاتم در ۴ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۹ نوشته:
درود بہ همہ عزیزان چون بہ هر چہ هست جز باد بدستے نیست= چون بہ هر چہ هست نقصان و شکست هست (برهانے براے بیت دوم) هر چہ هست (متناسب مصراع اول و دوم) انگار در عالم نیست تو گویے هسٹے عالم مجموعہ همہ نیست هاست. بطور کلے گلایہ و بیان تناقض هستے و نیستے است
ساسان در ۴ سال قبل، پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۶ نوشته:
این رباعی نجومی، فلسفی، عرفانیست میگه همه چیز های این عالم دارای عمری هستن و از بین رفتنی و در قالبِ اصلِ تولد و مرگ قرار دارند مثل خورشید و سیارات و ستارگان و کهکشانها انگار یعنی بنگر که همه چیز های کائنات (هر چه هست) زمانی نیست میشوند پندار یعنی با دیده بصیرت نگاه کن که وقتی چیز ها از بین میروند فقط ((هیچ چیز)) (خلاء یا فضای خالیه در بر گیرنده این چیزها (حتی Big Bang ) روزی در آن بوده باقی میماند پندار که هرچه نیست((هیچ چیز)) در عالم هست در ضمن ((هیچ چیز)) جاودانیست و در قانونِ تولد و مرگ نمیگنجد خیامِ بزرگ1000 سالِ پیش گفته که اخیراً دانشمندان به آن دست یافتند(روحش شاد)
اوتانا در ۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۸ نوشته:
در پاسخ به آقایان مشرف و خوانین زاده نسخه ای قدیمی از رباعیات حکیم خیام نیشابوری دارم که سال چاپ ندارد ولی مقدمه و حواشی آن به قلم استاد محمد علی فروغی در فروردین ماه 1320 خورشیدی قلمی گردیده است و مستند به این کتاب نگارش درست رباعی شماره 29 همان است که در ابتدا و به قلم عزیزان گنجور آمده است چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهر چه هست نقصان و شکست انگار که هر چه هست در عالم نیست پندار که هر چه نیست در عالم هست پر واضح و روشن است که دیده ها شنیده ها مطالعات تجربیات و چه بسا خون دل خوردن ها دست به دست هم داده و ذهن خلاق حکیم نیشابور این رباعی ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشته است معنی و مفهوم درست و کامل شعر نزد شاعر آن است شاید نزد پژوهشگران و خیام شناسان نیز هم.... ما خیام خوانان و خیام دوستان هم متناسب با حس و حال، شرایط و دانسته ها جرعه ای از آن دریای معنی را درست یا نادرست و امیدوارم به درست دریافته و با دیگران به اشتراک می گذاریم .... لذا شایسته است انصاف را رعایت و بدون سند و مدرک از اظهار نظر و دستکاری در اصل شعر پرهیز نماییم.
Mehrdad Dehkori در ۳ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۳ نوشته:
این ببین باری که هر کش عقل هست /روز و شب در جستجوی نیست هست ...
--------------
ما عدم هاییم هستی ها نما/ تو وجود مطلقی فانی نما ...
هر چه در معرض زوال و نابود شدنیست " نیست "می باشد، در صورتیکه ما ظاهریون به غلط فکر میکنیم "هست "می باشند.
آنچه در واقع هست و وجود دارد و به چشم ما عوام دیده نمیشود آن در واقع هست می باشد.
انسانهای بزرگ در جستجوی نیست ها می باشند؛ در این بیت خیام داره به ما هشدار میده که آن چیزی که تو دنبالش هستی مثل باد در دست میماند و ما باید بریم دنبال آن نیست هایی که اصل مطلب آنها هستند.
مهرزاد سپاهی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۸ نوشته:
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست انگار که هر چه هست در عالم نیست پندار که هر چه نیست در عالم هست
به نظر من اینجوری درست تره. هم به دلیل بازی با تضاد هست و نیست یکی در میان که به زیبایی ادبی می افزاید. هم از نظر معنی منتقل شده.
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست = به دلیل اینکه از چیزایی که "هست" جز بادی در دست نداریم چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست = و به دلیل اینکه هر چیزی که "هست" به خاطر چیز هایی که ندارد نقصان و شکست دارد انگار که هر چه هست در عالم نیست = انگار به نظر می آید که هر چیزی که "هست" ارزشی ندارد و نیست پندار که هر چه نیست در عالم هست = پس تو در نظر بگیر و تخیل کن که هر چیزی که "نیست" در عالم وجود دارد
اسد کشاورزی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۲ نوشته:
چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
دیالکتیک هگلی را میتوان در اندیشه خیام جستجو کرد: هر پدیده ترکیب هستی و نیستی است. هر هستی را به دلیل موقت و مشروط بودن می توان نیست انگاشت، و هر نیست نیز به شرط ایجاد شرایط لازم می توان به هست تبدیل شود. همه چیز در عین و ذهن سنتز این هستی و نیستی است. به قول معروف حتی در ساده ترین تغییر مکان شئ در یک نقطه هست و در همان نقطه نیست. ترکیب هستی و نیستی به صورت جهان متعین و مشخص پدیدار می شود.
هیچ بر هیچ مپیچ در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۸ نوشته:
با اجازه حضرت دوست،
اگر کلمات چون، انگار و پندار را حذف کنیم، وبا کمی جابجایی:
ز هر چه هست جز باد به دست نیست (فنا پذیری همه چیز و همه کس و تهی دست بودن آدمیزاده در لحظه هستی - نیستی، صفر و یک شدن)
به هر چه هست نقصان و شکست هست (همه چیز در حال کاهیده شدن، تجزیه شدن degradation)
هر چه هست در عالم نیست (یک وصفر)
To be, or not to be: that is the question
هر چه نیست در عالم هست (صفر و یک)
جهان در صفر و یک شدن، هست و نیست شدن، تغیر و تحول و ناپایداری (فنا) هیچ چیز ماندنی نیست (چون ناپایدار است، صفر-یک-صفر-یک-صفر...) ورود و خروج هستی در عالم نیستی و نیستی درعالم هستی. جام می ننهی زمین چون فانی هستیم.
البته بعنوان کسی که تخصص بیولوژِی و مهندسی دارد: نگاه شخصی من به زندگی چیزی نیست جزاین که زندگی لحظه ای نیست جز نفس حبس شده در ریه ها، مابین دم و بازدم،
ورود سدیم و خروج پتاسیم به سلول های قلبی، باز و بسته شدن ها دریچه های دهلیزی و بطنی قلب (پمپاژ خون به سراسر بدن در هرضرب آهنگ موسیقیایی ش)، زندگی لحظه ناب بین بستن و باز کردن چشمان (خواب و بیداری)، حدفاصل صفر و یک (سیستم باینری، کامپیوتر)، زندگی مان چیزی نیست جز لحظه ای بین آمدن و رفتن، هست و نیست شدن، .....نیست و هست شدن،
چیزی نیست زندگی، جزفاصلهٔ بین دو قله متوالی موج، لحظه ای بین منفی و مثبت شدن ها. لطفا درباره طول موج، نور و مطلب زیر هم دوست داشتید مطالعه کنید تا اندیشه ریاضی دان و فیلسوف بزرگ ایرانی در این شعر بهتر و بیشتر درک شود. transformation
تغیر حال از هست به نیست و از نییست به هست: تعریف زندگی است
A zero-crossing is a point where the sign of a mathematical function changes (e.g. from positive to negative), represented by an intercept of the axis (zero value) in the graph of the function. It is a commonly used term in electronics, mathematics, acoustics, and image processing.
Mehrdad Dehkori در ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۱ نوشته:
سلام خدمت عزیزان و ممنون از تفکرات و نظراتتان
به راستی ما چقدر در مورد همین کلمه هست و نیست فکر کرده ایم!؟ اصلا هست چیست، نیست چیست؟ زمانیکه چیزی نیست باشد خودِ نیست چطور به ذهن ما خطور میکند و چه تصوری از نیست در ذهن ما نقش میبندد؟ آن تصور از نیست در ذهن ما هر چه باشد غلط است و آن نیست، نیست! چرا؟ چون نیست درظرف ذهن نمیگنجد. ما نمیتوانیم چیزی را تصور کنیم که هیج تصویر یا هویتی از آن نداریم. حالا برویم سراغ هست، هست چیه؟ هست و هستی تا کجا ادامه داره؟ چه چیزهایی هست هستند و هست بودن چه ویژگی هایی دارد؟ در ظاهرهمه ی چیزهایی که ما مشاهده و لمس میکنیم و برای ما محسوس می باشند هست هستند، حال آیا ما همه ی هستی را دیده ایم یا لمس کرده ایم!؟ این همه کرات دیگرو کهکشان و ستاره و... که تا بی نهایت ادامه دارد را ما متوجه آنها میشویم؟ همین کره ی خاکی با این آنگستروم بودنش در مقابل هستی رو ما حد اون رو درک نمیکنیم! فقط یه چیزایی از دورو اطرافمون رو که برای ما قابل حس می باشند رو هستی می انگاریم. پس اون هستی بی نهایتی که عرفا و بزرگان گفته اند رو هم ما درک نمیکنیم، اصلا درک مفهوم بی نهایت برای ما دشوار است! پس نه هست رو و نه نیست رو درک صحیحی از آن داریم! پس این آدم عاجزواقعا به چیش مغروره!! به کار بردن کلمات که ملاک نیست، کلمات ظرف هستند وتقریبا همه افراد اصلا متوجه کلماتی که به کار میبرن نیستن. القصه فردی مثه خیام ازمن نوعی بیشتر متوجه میشه که چی میگه و به نظرحقیر منظورش اینه آنچه ما میبینیم و برایمان محسوس است در واقع نیست (چون فانی هستند) و اتفاقا آنچه ما نمیبینیم و لمس نمیکنیم آن باقییست و در حقیقت وجود دارد. به قول مولوی عزیز: کارگاه گنج حق در نیستیست / غره ی هستی چه دانی نیست چیست!؟ و در نهایت مولوی هکه چیز را جز خداوند عدم میداند حتی ما انسانها : ما عدم هاییم هستی ها نما / تو وجود مطلقی فانی نما... وجود و هستی مطلق از آن خداوند است، باور کنید ما فکر میکنیم که هستیم ولی در حقیقت نیستیم، و فکر میکنیم او نیست در صورتیکه همه چیز اوست. در نهایت امیدوارم خداوند مدد نماید تا برغرورمان غلبه کنیم و غره ی هستی نباشیم تا کمی بفهمیم نیست چیست...(سعی کردم به خلاصه ترین شکل ممکن بنویسم وگرنه این بحث را پایانی نیست)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این ابیات شاعر، توصیهای هوشمندانه و بینشی برای شاد بودن و قدر لحظه را دانستن پیشنهاد کرده است که باید آن را از حقیقت جهان گذران دریافت؛ که همه چیز کاستنی و شکستنی است و نباید غصه بود و نبود را خورد.
وقتیکه اوضاع زندگی و جهان اینگونه است که به هیچ چیز نمیتوان تکیه کرد و هر چیزی زودگذر و شکستنی است.
پس فرض کن همه چیزهایی که هست، وجود ندارد و از بین رفته، و تصور کن هرچه که نیست و وجود ندارد در دنیا هست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست
همین شعر » بیت ۱
چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
کز رنج خمار او به جان نتوان رست
گر از دل من چنین فرو داری دست
در روز ز دست تو به شب باید جست
چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
اکنون که ترا هوای من نیست درست
یا ناز مکن یا دل من باز فرست
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
رنج دل رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.