چو رخسارت گل رنگین نباشد
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
بدیدم عارض و روی تو گفتم
بدین خوبی گل و نسرین نباشد
نهان داری میان لعل پروین
به لعل اندر نهان پروین نباشد
وفا میکن به رغم خوب رویان
که خوبان را وفا آیین نباشد
مکن جور و جفا بر ما از این بیش
جفا بر عاشقان چندین نباشد
اگر چه عاشقان بسیار داری
ولی چون من یکی مسکین نباشد
مرا ای خسرو خوبان چو فرهاد
نصیبی زان لب شیرین نباشد
سری را کآستانت گشت بالین
دگر او را سر بالین نباشد
مرا روزی به دست آید شب وصل
ولیکن چون شب دوشین نباشد
کسی کاو جز به وصلت شادمان نیست
چرا در هجر تو غمگین نباشد
همام اندر غزل دُر میچکاند
ز تو باری کم از تحسین نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جان من که جز چونین نباشد
ترا سالار جز رامین نباشد
ترا مهراست کشتن کین نباشد
که کس را اینچنین آئین نباشد
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
[...]
چمن را رنگ و بو چندین نباشد
چمن را جعد مشک آگین نباشد
لبت را جان نخواهم حاش الله
که جان هرگز چنین شیرین نباشد
به زیبایی رخت را مه نگویم
[...]
پری را دلبری چندین نباشد
ملک را بدخویی آیین نباشد
در ایشان حسن اگر باشد وفا نیز
ترا آن باشد اما این نباشد
مبادم بی لبت جان زانکه خوش نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.