اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
گهی عقلم شود کافر گهی بر راه دین باشد
به شمع آسمان حاجت نباشد بعد از این ما را
چنین تابنده خورشیدی چو بر روی زمین باشد
چو بخرامد نگارینم نفیر از خلق برخیزد
نپندارم که طوبی را شمایل این چنین باشد
لب شیرین میگونش خرد را مست گرداند
از آن می کاب حیوانش غلام کمترین باشد
حدیثش دوست میدارم اگر خود هست نفرینم
که دشنام از لب شیرین به جای آفرین باشد
همام آن دم که میگوید حدیث زلف و خالش را
نفسها کز دهان او برآید عنبرین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و زیبایی یار میپردازد. شاعر از خوشبختی و لذتی که با داشتن یار به دست میآورد، سخن میگوید و به زیباییهای او بهویژه مو و چهرهاش اشاره میکند. او همچنین به تأثیر این زیبایی و عشق بر عقل و دل خود اشاره میکند و میگوید که در حضور یار، هیچ نیازی به نور دیگری ندارند. عشق و زیبایی او چنان تاثیرگذار است که حتی باعث میشود دیگران نفسی از حیرت بکشند. در نهایت، شاعر نشان میدهد که وجود یار بر زندگیاش اثر عمیقی دارد و زیباییهای او میتواند او را از دنیای مادی و دردها دور کند.
هوش مصنوعی: اگر شانس من یاری کند و دوست من در کنارم باشد، چه بسا خوشبختی و خوشحالی نصیب من میشود که در چنین حالتی قرار دارم.
هوش مصنوعی: نباید از هیچ مکانی مانند او ماهی را خارج کرد، حتی اگر بخواهی، مگر اینکه شبیه او در حوری عین وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در تاریکی موی او، نور چهرهاش به من روشنایی میبخشد. گاهی عقل و فکر من به کفر میافتد و گاهی هم به مسیر دین و ایمان هدایت میشود.
هوش مصنوعی: بعد از این، به نور ستارهها نیازی نداریم، زیرا خورشیدی که اینگونه در زمین میدرخشد، کافی است.
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم با زیباییهایش عبور میکند، صدای اعتراض مردم بلند میشود. اما من فکر نمیکنم که زیبایی طوبی نیز به این شکل باشد.
هوش مصنوعی: لب شیرین او به قدری لذتبخش است که خرد را به مستی میکشاند و از آن شراب، حتی کمترین موجودات نیز خدمتگزار او خواهند شد.
هوش مصنوعی: من گفتارش را دوست دارم، اگر او خودش باشد. اما اگر او نباشد، نفرینم که با زبان شیرینش به جای تمجید، دشنام بدهد.
هوش مصنوعی: همام در آن لحظه که درباره زیباییهای زلف و صورت محبوب صحبت میکند، نفسهایی که از دهان او خارج میشود مانند بوی خوش عطر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
سگ آن طیب انفاسم که رشک مشک چین باشد
نسیمی کز چنان گلزار خیزد اینچنین باشد
چنان از شوق او مستم که یکسان است پیش من
اگر در غایت یاری اگر در عین کین باشد
وصال مار اگر جویم حریفی بوالهوس باشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.