بپوشید رستم سلیح نبرد
به آوردگه رفت با داروبرد
زره زیر بد جوشن اندر میان
ازان پس بپوشید ببربیان
گرانمایه مغفر بسر بر نهاد
همی کرد بدخواهش از مرگ یاد
بنیروی یزدان میان را ببست
نشست از بر رخش چون پیل مست
ز بالای او آسمان خیره گشت
زمین از پی رخش او تیره گشت
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
زمین آهنین شد سپهر آبنوس
جهان لرز لرزان شد و دشت و کوه
زمین شد ز نعل ستوران ستوه
وزین روی کاموس بر میمنه
پس پشت او ژنده پیل و بنه
ابر میسره لشکر آرای هند
زرهدار با تیغ و هندی پرند
بقلب اندرون جای خاقان چین
شده آسمان تار و جنبان زمین
وزین رو فریبرز بر میسره
چو خورشید تابان ز برج بره
سوی میمنه پور کشواد بود
که کتفش همه زیر پولاد بود
بقلب اندرون طوس نوذر بپای
به پیش سپه کوس با کرنای
همی دود آتش برآمد ز آب
نبیند چنین رزم جنگی بخواب
برآمد ز هر سوی لشکر خروش
همی پیل را زان بدرید گوش
نخستین که آمد میان دو صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
سپهبد سرافراز کاموس بود
که با لشکر و پیل و با کوس بود
همی برخروشید چون پیل مست
یکی گُرزهٔ گاو پیکر بدست
که آن جنگجوی پیاده کجاست
که از نامداران چنین رزم خواست
کنون گر بیاید به آوردگاه
تهی ماند از تیر او جایگاه
ورا دیده بودند گردان نیو
چو طوس سرافراز و رهام و گیو
کسی را نیامد همی رزم رای
ز گردان ایران تهی ماند جای
که با او کسی را نبد تاو جنگ
دلیران چو آهو و او چون پلنگ
یکی زابلی بود الوای نام
سبک تیغ کین برکشید از نیام
کجا نیزهٔ رستم او داشتی
پس پشت او هیچ نگذاشتی
بسی رنج برده بکار عنان
بیاموخته گُرز و تیر و سنان
برنج و بسختی جگر سوخته
ز رستم هنرها بیاموخته
بدو گفت رستم که بیدار باش
بآورد این ترک هشیار باش
مشو غرق ز آب هنرهای خویش
نگهدار بر جایگه پای خویش
چو قطره بر ژرف دریا بری
بدیوانگی ماند این داوری
شد الوای آهنگ کاموس کرد
که جوید بآورد با او نبرد
نهادند آوردگاهی بزرگ
کشانی بیامد بکردار گرگ
بزد نیزه و برگرفتش ز زین
بینداخت آسان بروی زمین
عنان را گران کرد و او را بنعل
همی کوفت تا خاک او کرد لعل
تهمتن ز الوای شد دردمند
ز فتراک بگشاد پیچان کمند
چو آهنگ جنگ سران داشتی
کمندی و گُرزی گران داشتی
بیامد بغرید چون پیل مست
کمندی به بازو و گُرزی به دست
بدو گفت کاموس چندین مدم
بنیروی این رشتهٔ شصت خم
چنین پاسخ آورد رستم که شیر
چو نخچیر بیند بغرد دلیر
نخستین برین کینه بستی کمر
ز ایران بکشتی یکی نامور
کنون رشته خوانی کمند مرا
ببینی همی تنگ و بند مرا
زمانه ترا از کشانی براند
چو ایدر بدت خاک جایت نماند
برانگیخت کاموس اسپ نبرد
هم آورد را دید با دارو برد
بینداخت تیغ پرند آورش
همی خواست از تن بریدن سرش
سر تیغ بر گردن رخش خورد
ببرید برگستوان نبرد
تن رخش را زان نیامد گزند
گو پیلتن حلقه کرد آن کمند
بینداخت و افگندش اندر میان
برانگیخت از جای پیل ژیان
بزین اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال
سوار از دلیری بیفشارد ران
گران شد رکیب و سبک شد عنان
همی خواست کان خم خام کمند
بنیرو ز هم بگسلاند ز بند
شد از هوش کاموس و نگسست خام
گو پیلتن رخش را کرد رام
عنان را بیچید و او را ز زین
نگون اندر آورد و زد بر زمین
بیامد ببستش بخم کمند
بدو گفت کاکنون شدی بیگزند
ز تو تنبل و جادوی دور گشت
روانت بر دیو مزدور گشت
سرآمد بتو بر همه روز کین
نبینی زمین کشانی و چین
گمان تو آن بد که هنگام جنگ
کسی چون تو نگرفت خنجر بچنگ
مبادا که کین آورد سرفراز
که بس زود بیند نشیب و فراز
دو دست از پس پشت بستش چو سنگ
بخم کمند اندر آورد چنگ
بیامد خرامان بایران سپاه
بزیر کش اندر تن کینهخواه
بگردان چنین گفت کین رزمجوی
ز بس زور و کین اندر آمد بروی
چنین است رسم سرای فریب
گهی در فراز و گهی در نشیب
بایران همی شد که ویران کند
کنام پلنگان و شیران کند
به زابلستان و به کابلستان
نه ایوان بود نیز و نه گلستان
نیندازد از دست گوپال را
مگر گم کند رستم زال را
کفن شد کنون مغفر و جوشنش
ز خاک افسر و گرد پیراهنش
شما را بکشتن چگونست رای
که شد کار کاموس جنگی ز پای
بیفگند بر خاک پیش سران
ز لشکر برفتند کنداوران
تنش را بشمشیر کردند چاک
بخون غرقه شد زیر او سنگ و خاک
بمردی نباید شد اندر گمان
که بر تو درازست دست زمان
بپایان شد این رزم کاموس گرد
همی شد که جان آورد جان ببرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: رستم با زره و سلاح به میدان نبرد میرود و بر بالای اسبش نشسته، آماده جنگ میشود. او با شجاعت در برابر لشکر هند و چین ایستاده و قوای یزدان را به مدد میطلبد. نبرد آغاز میشود و میدان پر از سر و صدا و آواهای جنگی میشود. کاموس، سپهبد لشکر هند، نیز به میدان میآید و جنگی شدید درگرفته و دو طرف به شدت در تلاش برای پیروزی هستند.
رستم که در این جنگ خستگیناپذیر است، با شجاعت و مهارت به نبرد ادامه میدهد. او با کمند و گرز به صورت خیرهکنندهای دشمن را شکست میدهد. کاموس که نیروی زیادی ندارد، در برابر رستم تاب نمیآورد و به زمین میافتد.
در نهایت، رستم بر کاموس پیروز میشود و کینه و دشمنیهای گذشته را در این نبرد به یاد میآورد. جنگ به پایان میرسد و این نشاندهنده قدرت و شجاعت رستم است که سرانجام، دشمن را از پای در میآورد.
هوش مصنوعی: رستم زره جنگی خود را پوشید و به میدان مبارزه رفت تا با داراب، رقیبش، روبرو شود.
هوش مصنوعی: زره را در زیر جام تیراندازی پوشید و از آن به بعد خود را برای نبرد آماده کرد.
هوش مصنوعی: مردی با کلاه مخصوص جنگ بر سر گذاشته بود و به خاطر بدخواهش به یاد مرگ بود.
هوش مصنوعی: خداوند قدرت را در میان قرار داد و او بر اسبش مانند فیل مست نشست.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شکوه او، آسمان به تماشای او مشغول شد و زمین برای او غمگین و تاریک گردید.
هوش مصنوعی: از هر دو سپاه صداهای غرش و طبل به گوش میرسد و آسمان مانند آهن سیاه و سفت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: جهان به لرزه افتاد و دشت و کوه به خاطر نعل زین شدهی اسبها به حالت فرسودگی درآمدند.
هوش مصنوعی: این خیال زیبا و خوشبختیام را به یاد میآورم و در پس آن، انتظار سختیها و چالشها را دارم.
هوش مصنوعی: ابر به عنوان لشکری از جنگجویان زرهپوش در هند، با شمشیر و چهرهای شجاع و جنگجو توصیف شده است.
هوش مصنوعی: در دل، جایی برای خاقان چین وجود دارد، آسمان تیره و زمین در حال لرزش است.
هوش مصنوعی: فریبرز مانند خورشید درخشان از برج بره، به میدان میآید و درخشندگی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: به سمت راست، پسر کشواد بود که بازویش همگی زیر زره قرار داشت.
هوش مصنوعی: نوذر در دل طوس با پای خویش به پیش سپاه، صدای کوس و نواختن کرنای را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: دود آتش از آب برخاست و در خواب، چنین جنگی را نمیبیند.
هوش مصنوعی: از هر سمت لشکر صدای بلندی برخاست و برای همین، فیل را به شدت آزار داد و گوشش را آزرد.
هوش مصنوعی: اولین کسی که وارد میدان شد، از شدت احساس و اندوه، خون دل را بر لبهایش مشاهده میکرد.
هوش مصنوعی: کاموس سرداری بزرگ و با افتخار بود که با سپاه و فیلهای جنگی و صدای کوس جنگی همراه بود.
هوش مصنوعی: او مانند فیل دیوانه سر و صدا میکند و در دستانش یک تکه از پوست گاو را دارد.
هوش مصنوعی: کجاست آن جنگجوی دلیر که از ناموران، چنین نبردی را طلب کرده باشد؟
هوش مصنوعی: اکنون اگر او به میدان جنگ بیاید، جایگاهی برای کسی که از تیر او خالی باشد، نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: آنها او را مانند جنگجویان بزرگ و مشهور طوس، سرافراز و رهام و گیو، دیده بودند.
هوش مصنوعی: هیچکس برای نبرد نخواست به میدان بیاید، بنابراین میدان جنگ خالی از جنگجویان ایرانی ماند.
هوش مصنوعی: هیچکس با او برابر نیست، زیرا در نبرد دلیران او مانند پلنگ و دیگران همچون آهو هستند.
هوش مصنوعی: یک نفر از زابل بود که نامش در تاریخ جاودانه است. او شمشیر انتقام را از غلاف بیرون کشید.
هوش مصنوعی: کجا میتوانستی نیزه رستم را پیدا کنی که هیچ چیز دیگری پشت سر او باقی نمانده بود؟
هوش مصنوعی: بسیاری از درد و زحمتها را تحمل کرده و فن اداره کردن کارها را آموخته است. همچنین روشهای نبرد و استفاده از سلاحهایی مانند نیزه و تیر را یاد گرفته است.
هوش مصنوعی: برنج و با زحمتِ زیاد، جگر سوخته و پخته شدن رستم را به هنرهایش آموخت.
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که هوشیار و بیدار باش، زیرا این ترک آماده و زیرک است.
هوش مصنوعی: در هنرها و توانمندیهای خود غرق نشو، بلکه باهوش و هوشیار بمان و جایگاه خود را حفظ کن.
هوش مصنوعی: اگر قطرهای در دریای عمیق فرو برود، هیچکس متوجه آن نمیشود. این نشاندهنده این است که بعضی از تصمیمات یا قضاوتها در مقابل عظمت و بزرگی چیزهایی که در اطراف ما وجود دارد، بیمعنا و بیاهمیت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: صدای آهنگ دلنشینی به گوش میرسد که آدمی را به سوی جنگی میکشاند و او را فرا میخواند تا در این نبرد شرکت کند.
هوش مصنوعی: یک میدان بزرگ بر پا کردند و در آن، افرادی با رفتارهای خطرناک و مکار به میدان آمدند.
هوش مصنوعی: نیزه را به طرف او پرتاب کرد و او را از زین اسبش به راحتی بر زمین انداخت.
هوش مصنوعی: او با سختی و شدت کنترل او را به زنجیر کشید و تلاش کرد تا او را به سمت خاک بکشاند، تا از او لعل (سنگ قیمتی) بسازد.
هوش مصنوعی: تهمتن به صداهایی که در دلش میپیچید، توجه کرد و از درد و رنجی که به او رسیده بود، آزادانه خود را رها کرد و از بندهایی که او را محدود کرده بودند، خارج شد.
هوش مصنوعی: وقتی که قصد جنگ داشتی، کمند و گرز سنگینی همراهت بود.
هوش مصنوعی: او با صدای رعدآسا و غرشی مانند پیل مستی به زمین آمد که کمندی به بازو و گُرزی در دست داشت.
هوش مصنوعی: به او گفت: چرا این قدر در این رشتهٔ پیچیده و دشوار صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: رستم به این صورت پاسخ داد که وقتی شیر، نخچیر را ببیند، دلیر و شجاع میشود.
هوش مصنوعی: ابتدا بر کینهورزی پرداختی و کمر به جنگ ایران بستی کسی که دارای نام و آوازهای است.
هوش مصنوعی: اکنون میتوانی ببینی که رشتهای که من را به خود بسته، تنگ و محکم شده است.
هوش مصنوعی: زمانه تو را به سوی خود میکشاند، چنان که در این حال، دیگر نشانی از تو باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: کاموس، که رزمندهای قدرتمند است، برای نبرد آماده میشود و حریفش را میبیند که با دارو و تدارکات آمده است.
هوش مصنوعی: چاقوی پرنده را به شدت برانداز کرد و خواستهاش این بود که سرش را از بدنش جدا کند.
هوش مصنوعی: خطر در حال نزدیک شدن است و در نهایت، نتیجهٔ نبرد به شکلی حاد و جدی خواهد بود.
هوش مصنوعی: بدن زیبای او از آسیب در امان ماند، چون آن قهرمان بزرگ در گردن او کمند انداخت.
هوش مصنوعی: او را به زمین انداخت و در وسط (میدان) قرار داد و از جای خود به شدت تکان داد.
هوش مصنوعی: بز به میدان آمد و آن را در حصار خود گرفت، مانند عقابی که با پر و بالش به پرواز در آمده است.
هوش مصنوعی: رزمنده با شجاعت و دلیری خود، بر اسبش فشار میآورد و با این کار، بار سنگین را به راحتی تحمل میکند و حرکت اسب را سریع و آسان میسازد.
هوش مصنوعی: او میخواست که آن خمِ خام، با قدرتی که دارد، گرههای خود را از هم بگسلد و از بند رهایی یابد.
هوش مصنوعی: با قدرت کلام و تأثیر آن، کاموس (شخصیتی در داستان) به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از خود بیخود شد. در این حین، کسی که نادان و بیخبر است، توانست با مهارت خود، اسب رخش را آرام کند و به کنترل درآورد.
هوش مصنوعی: او را به زمین انداخت و مهار را به دست گرفت و از زین پایینش آورد.
هوش مصنوعی: کسی به او نزدیک شد و او را در چنگ خود گرفت و گفت که حالا دیگر به خطر نیفتادی و در امان هستی.
هوش مصنوعی: تو خیری از من نخواستی و به همین دلیل روانت به چنگالت افتاد و به آن دیو خدمتکار وابسته شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر همه چیز غالبی، دیگر نمیبینی که زمین چنگالهای کین و دشمنی دارد.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که در زمان جنگ کسی مثل تو برای نبرد سلاح برنمیدارد و آماده نمیشود.
هوش مصنوعی: برحذر باش که کسی که به دنبال انتقام است، در نهایت خود گرفتار مشکلاتی خواهد شد و به زودی دچار فراز و نشیب میشود.
هوش مصنوعی: دستهایش را از پشت به هم قفل کرده بود، مانند سنگی که در چنگ یک خمیده (کمان) گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: سپاه با وقار و آرام به ایران آمد، در حالی که در دلش کینهای نهفته داشت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی که نزدیکی به جنگ دارد، به خاطر قدرت و کینهای که در او وجود دارد، به میدان جنگ رفته است.
هوش مصنوعی: این دنیای فریب دارای قوانینی است که گاهی انسان را در اوج قرار میدهد و گاهی به فرودگاه میکشاند.
هوش مصنوعی: ایران به سوی ویرانی میرود تا لانههای پلنگان و شیران را نابود کند.
هوش مصنوعی: در سرزمینهای زابل و کابل، نه کاخی وجود دارد و نه باغ گل.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند گوپال را از دست بدهد، مگر اینکه رستم زال را گم کند.
هوش مصنوعی: اکنون، پوشش سر و زره او به لایهای از خاک تبدیل شده و پیراهنش نیز به گرد و غبار آغشته شده است.
هوش مصنوعی: چطور میتوان با عقل و تدبیر شما را به کشتن بکشاند، در حالی که جنگ کاموس از پا درآمده است؟
هوش مصنوعی: یکی از افسران لشکر به پیکر دشمنان که بر زمین افتاده بودند، بیرحمانه بیاحترامی کرد و آنها را به تندی زیر پا گذاشت.
هوش مصنوعی: او را به ضرب شمشیر مورد حمله قرار دادند و بدنش به خون آغشته شد، به طوری که زیر او سنگ و خاک پوشیده شد.
هوش مصنوعی: نباید در گمان باشی که زمان همیشه به سود توست و بر تو رحم میکند.
هوش مصنوعی: این نبرد به پایان رسید و همه در یک جا گرد هم آمدند تا جانشان را حفظ کنند، اما برخی جانشان را از دست دادند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.