گنجور

حاشیه‌گذاری‌های تماشاگه راز

تماشاگه راز 🌐


تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

معانی لغات (228)
کَنَف: حمایت ، پناه، سایه.
سوخته:گرما زده ، از شدّت آفتاب سوخته .
خاتم جمشید همایون آثار :انگشتری سیلیمانی بخت آفرین ، کنایه از خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع.
همایون آثار: مبارک و میمون.
نقش نگین: آنچه بر نگین انگشتری نقش می کنند.
شحنه: داروغه ، نگهبان ، و پاس انتظامات شهری ، حاکم شهر.
عقلم از خانه به در رفت: عقلم از خانه خود یعنی از به در رفت.
اگر می این است: اگر خاصیت وتأثیر می چنین است.
دیدم از پیش : پیشاپیش دانستم ، از هم اکنون دریافتم.
حافظ: حافظ ، مطرب دوره گردی که همه اخبار و اطلاعات شهر را به حکم حرفه خود دارا می باشد.
معانی ابیات غزل ( 228)
(1) اگر ما از باغ حسن تو میوه یی چیده و بهره ببرم یا پیش پای مسیر زندگی خود را با چراغ تو ببینم چه خواهد شد !
(2) خدایا اگر من گرما زده لحظه یی در پناه سایه آن معشوق سرو بلند قد بنشینم چه خواهد شد .
(3) آخر آنکه چون انگشتی سیلمان ، فرخنده اثرو بخت آفرینی ، اگر نشانه یی از تو بر نگین بخت من بیفتد چه خواهدشد.
(4) در حالی که خطیب و سخنران مشهور این دیار به صف دوستداران پادشاه و نگهبان این شهردر آمد ، اگر من به محبوب مهربانی دل ببندم چه می شود.
(5) عقلم از خانه سر بیرون رفت . اگر شراب ، چنین اثر شگرفی به جای می گذارد، می توانم در یابم که در خانه دین و ایمان منهم چه اتفاقی خواهد افتاد .
(6) عمر عزیز در راه معشوقه و می صرف شد . تا ببینم که از معشوق چه به روز ما و از می چه بر سر ما خواهد رفت .
(7)(در حالی که ) خواجه و سرور من آگاه شد که من عاشق پیشه هستم و مشکلی پیش نیامد ، اگر خواجه حافظ هم در شهر از این موضوع با خبر شود طوری نخواهدشد.
شرح ابیات غزل (228)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف
این غزل پس از رسیدن خواجه تورانشاه به وزارت شاه شجاع ، در تعریف وتقاضای حمایت از خود، جهت آن وزیرسروده شده است و اورا خاتمجمشید همایون آثار یعنی در حکم انگشتری بخت آفرین حضرت سلیمان می خواند.
بایددانست در چند مورد که روی سخن حافظ با خواجه تورانشاه است اورا به نام واعظ خطاب می کند و در این غزل هم مقصود از واعظ شهر همانا خطیب مشهور شهر یعنی خواجه تورانشاه می باشد. در غزل با مقطع : گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت که حافظ پس از قطعی شدن سفر تبعیدش به یزد خطاب به شاه شجاع سروده و با بی اعتنایی و خونسردی در همه ابیات ان بی تفاوتی خود را از این اقدام تبعید نمودار می سازد ، در بیت آخر غزل ، اشاره یی به تورانشاه دارد و در آنجا اورا نیز واعظ خطاب کرده و می گوید:
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
واین اشاره و کنایه یی است به تورانشاه که تبعید او با مشورت و صلاحدید این وزیر انجام شده بود . به همین جهت در این غزل هم دربیت چهارم حافظ می فرماید اکنون که واعظ و خطیب بزرگ شهر به مقاموزارت شاه رسید اگر من هم خودرا در صف دوستداران این وزیر قرار بدهم کجای کار عیب می کند؟
مطلب ظریف دیگر در بیت مقطع این غزل ودرک کلمه حافظ در این بیت است که هم به معنای تخلص شاعر و هم به معنای مطرب محله است. توضیحاً عنوان حافظ نه تنها به حافظین قرآن که به خوانندگان و مطربان نیز اطلاق می شده و در متون ادبی ما دهها موسیقی دان و آوازه خوان به این نام مشهورند و برای اینکه منظور حافظ را از آوردن این که در قدیم در هر شهر ودیار چند نفر به کعب الاخبار بودن مشهور بوده اند یکی زن دلاله ، دیگری زن ماماچه و سومی مطرب دوره گرد که این دسته اخیر در عروسی و ختنه سوران و ایام اعیاد مذهبی در کوچه ها و محلّه ها مردم را سرگرم می کرده و چون در شهر ایاب واذهاب داشته اند از همه اخبارشهر با خبر بوده ودر واقع در حکم رسانه گروهی بوده در اشاعه اخبار سهمی بسزا داشته اند. حافظ در بیت هفتم این غزل می گوید: وقتی خواجه تورانشاه بداند که من مایل به همکاری وهمدستی با او در دستگاه شاه شجاع هستم، اگر مطرب شهر هم فهمید و بازگو کرد، مانعی ندارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

معانی لغات غزل( 227)
این سخن آسان نشود:تحمل این سخن آسان نشود، این سخن ساده به نظر نمی آید
.سالوس :چرب زبانی، تملّق.
ریا ورزد:نیرنگ به کار بَرَد.
رندی آموز:بی قید و بندی و آزادگی را پیشه کن.
نه چندان هنر است : فضیلت چندانی نیست.
گوهر پاک: سرشت بی آلایش.
قابل فیض: لایق بخشش ودریافت مواهب الهی به صورت الهام.
اسم اعظم: بزرگترین نام خدا که عرفا معتقدند که با صفای ذات می توان بر آن آگاهی یافت.
تلبیس:لباس عوض کردن ، نغییر رنگ دادن ، مکر و حیله را پنهان کردن.
دیو سلیمان نشود: دیو به سلیمان تبدیل نمی شود ، دیو نمی تواند که سلیمان نشود .
دیو مسلمان نشود: دیو تسلیم حق نمی شود ، مسلمان نمی شود.
فن شریف :هنر و حرفه والا، شیوه وحرفه شرافتمندانه .
حرمان: نومیدی .
ذره: کوچکترین شیء قابل رؤیت که در مسیر روشنایی وارده از روزنی در هوا معلق وقابل دیدن است.
معانی ابیات غزل( 227)
(1) هر چند تحمل این سخن برای خطیب شهر آسان نیست ، ( اما می گویم تا بداند مادام که نیرنگ و ریا و چرب زبانی به کار می گیرد نمی تواند نام مسلمان بر خود نهد.
(2) راه بی قید وبند ی و آزادگی را در پیش گیر و بزرگوار باش ، چرا که این برای یکی موجود ، هنر و امتیازی محسوب نمی شود که باده ننوشد و انسان با فضیلتی نشود.
(3) سرشتِ بی آلایش لازم است تا لایق بخشش ودریافت مواهب الهی شود و گرنه سنگ و گلی در دریا به مروارید و مرجان مبدل نمی شود.
(4) ای دل آسوده خاطر باش که نام مهین خداوندیکار خود را خواهد کرد. و دیو با حیله وریا نمی تواند جانشین سلیمان ( مسلمان ) نشود.
(5) به عاشقی مشغولم و امیدوارم که این هنرل و حرفه شرافتمندانه مانند فضایل دیگر ، محرومی ونومیدی ببار نیاورد .
(6) دیشب می گفت که فردا تورا به مرادل خود خواهم رسانید. خدایا وسیله یی فراهم کن که پشمیان نشده به وعده خود وفا کند.
(7) حسن خلق و خوی و رفتار تورا از خداوند درخواست کنم تا بار دیگر خاطر ما از تو نرنجد.
(8) حافظ تا ذرهّ ناچیز، بلند نظر خواستار رسیدن به چشمه درخشان خورشید نمی شود.
شرح ابیات غزل(227)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف
*
این غزل با طعنه و تعرّض به رفتار ریاکارانه امیر مبارزالدّین شروع شده و در واقع اعتراضی است به سخت گیریهای محتسبانه او.
محمد مظفّر هر چند خود در جوانی، شرابخواری قهّار بود امّا با درک صحیحی که از خلقیات عوام الناس از یک طرف ومتولیّان شریعت از طرف دیگر داشت برای دوام حکومت خود چنین تشخیص داده بود که با متظاهرین امور دیانت همراه بلکه در این مسابقه جلوتر باشد. به همین دلیل علاوه بر بستن میخانه ها وتعزیر باده نوشان، در ایام جمعه خود در مسجد جامع حاضر و به وعظ و سخنرانی پرداخته و امامت جماعت را بعهده می گرفت و خود را شاه غازی می خواند. حافظ در مطلع این غزل اورا به نام واعظ شهر خطاب کرده و خطاب به او می گوید که از آنجایی که ریا کاری ، شرک خفی است، مادام که به ریاکاریو حقه بازی ادامه می دهد نمی توان اورا مسلمان نامید تا چه رسد به اینکه امام مسجد مسلمانان باشد. این گونه حمله واعتراضات نسبت به حاکمی جبّار که به قول حافظ از شمشیر او خون می چکید نهایت درجه شجاعت و تهوّر می طلبد و از آن می توان به خوبی به شجاعت ذاتی و اخلاقی این شاعر بزرگ پی برد. شاعر در بیت دوم این غزل در دفاع از رندی و حالات کریمانه آن دفاع می کند( در این باره در شرح غزل 179 صفحة 14- 1013 به طور تفصیل دربارة کمال ثانوی بحث شده و توجه خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد ) و می فرماید این هنر نیست که از لحاظ شکل ظاهری همانند سایر خلق الله بوده ونام خود نهی ، بلکه باید از این کمالات اولیه ظاهری انسانی شکل بودن خود را با کمالات ثانویه وهنرهای متعدّد بیارایی تا انسان واقع شوی و این میسر نمی گردد مگر به اینکه با نوشیدن باده از موانع و قید وبندهای دست وپاگیر عقل، خود را رهایی بخشی و آزادانه به تفکر بپردازیو به صفات و کمالات انسانی دست یابی و این موهبت را دربیت سوم موکول به گوهر پاک و سرشت تابناک می کند و می گوید همه کس قادر براین کار نیستند و از آنجایی که این واعظ محتسب فاقد سرشت بی آلایش است به جایی نمی رسد. آنگاه در بیت چهارم این غزل ، به خود دلداری داده می گوید اگر این انسان دیو صفت چند روزی با دزدیدن انگشتری اسم اعظم سلیمان ، بر تخت سلطنت نشسته است مطمئن باش که عاقبت اسم اعظم کار خود را می کند و این دیوِ بد نفس نمی تواند برای همیشه جای سلیمان را بگیرد و منظورش از سلیمان ، شیخ ابواسحاق اینجو می باشد.
در اینجا لازم است به طور مختصر در بارة موضوع ( دیو سلیمان نشودیا دیو مسلمان نشود) بدون اینکه واردا این بحث پنجاه ساله شویم چند کلمه توضیح داده شود.
هر دودسته حافظ شناسان محترم چه آنها که معتقد به درستی کلمه ( سلیمان در این بیت اند و چهآنها که طرفدار قافیه ( مسلمان ) می باشند دلایل موجه و قابل قبولی دارند و با شرح و بسط دربارة آن دفاع از نظریه خود پرداخته و نوشته ای آنهادر مجلات ادبی و کتب ومقالات زیادی منتشر شده و همه علاقمندان به اشعار حافظ آنهارا خوانده اند و ما براین نیستیم که به طرفداری از دلایل یکدسته و مخالفت با دسته دیگری برخیزیم ، اما آنچه ذکر آن ضرورت دارد این است که حافظ ، یعنی حافظ قرآن و کسی که در مسائل دینی خود را صاحب نظر می دانسته و به شهادت اشعارش به احادیث و راوایات دینی احاطه کامل داشته و به زبان عربی نیز مسلط بوده به طور مسلم هم داستان سلیمان و دیو صخر و آصف برخیا را می دانسته وهم حدیث نبوی( ما مِنکُم اَحَدٍآِلاُ وَ لَهُ شیطان….) و هم اشعار مولوی وناصر خسرو و سنایی را که با اتکا به این حدیث سروده اند خوانده بود اما اوبه طور مسلم یکی از این دو کلمه سلیمان – مسلمان را در قافیه به کار گرفته ودر موقع سرودن شعر خود به کار گرفته و در موقع سرودن شعر ، نظر باطنی او، گرد محور کدام یک از این دوموضوع دور می زده است بایستی هم عقیده نظریه حافظ شناسانی شویم که فطرتاً شاعر بوده و از محسنات کلام آگاهی کامل داشته و به موسیقی شعر وکلمات ، همانند حافظ کمال عنایت را ملحوظ می دارند این نکته را نیز از نظر دور نداریم که شعرای بزرگی مانند سعدی وحافظ برای حفظ بلاغت شعر خود همیشه شاهد مثال را از روایت یا حدیث داستانی انتخاب می کنند که در ذهن اکثریت مردم قبلاً جایی باز کرده باشد وهرگز به حدیث با روایتی استناد نمی جویند که در متن دینی محبوس وغیر از خواص ، توده مردم از آن بی اطلاع می باشند .به همین دلیل این ناتوان صورت شعر با قافیه سلیمان را در متن و ( مسلمان ) را در زیر نویس این غزل جای داده است . سایر ابیات این غزل ابیاتی است با مضامین زیبا و مستقل همانند آن در سایر غزلها نیز بازگو شده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

معانی لغات غزل(226)
پرده دَر : افشاگر.
پرده در شود: افشاگری کند ، سبب آبروریزی شود.
راز سر به مهر : راز پوشیده نگهداری شده ، سِرِّ نهان .
سَمَر: افسانه، زبانزد همگان.
در مقام صبر: بر اثر شکیبایی .
مگر شود: مگر میسر شود ، شاید حاصل شود.
تنگنا:مجال تنگ ، مضیقه
.نخوت:تکّبر و ناز وغرور .
رقیب:مراقب، نگهبان.
نکته:لطیفه نهانی، معانی لطیف.
مقبول: مورد قبول، مورد پسند.
صاحب نظر:جمال شناس خُبره، کارشناسی زیبا شناسی .
سرکشی:سر بلندی ،ر سرافرازی با غرور
نافه:کیسه گره خورده مشک که حاوی ماده سیاه معطر است و در زیر شکم آهوی نر سرزمین ختن جا دارد.
دَم دَرکش: خاموش باش ، جلووی زبانت را بگیر.
شرح ابیات غزل (226)
(1) از این نمی ترسم که اشک ، پرده از غم عشق ما برگرفته و این راز نهان زبانزد همگان شود.
(2) می گویند که بر اثر شکیبایی و صبر ، سنگ معدن ، تبدیل به لعل می شود . آری چنین است اما هزار سختی و خون جگر خوردن این کار صورت می گیرد.
(3) بر آن سرم که گریان و شکایت کنان به میکده بروم ، شاید آنجا رهایم از دست غم میّسر گردد.
(4) ( به هر گونه دعا روی آورد و) از هر سو تیر دعا رها کرد ه ام ، به این امید که یکی از آنها کارگر شود( و به هدف اجابت بخورد).
(5) ای عزیز، داستان ما را پیش معشوق بازگو کن اما نه آنچنان که به گوش نسیم صبا برسد.
(6) از اثر اکسیرعشق تو چهره من رنگ زرد طلا به خود گرفت . آری ! به برکت مهربانی شما! اینطور خاک به طلا مبدّل می شود!
(7) از تکبر و غرور نگهبان معشوق سخت درمانده ودر شگفتم ، خدا نکند که فرو مایه بی سرو پا یی به جا و مقامی برسد.
(8) غیر از زیبایی (ظاهری) چه بسیار معانی لطیف دیگری لازم است تا آن زیبا رو مورد پسند دل مردم صاحب نظر و صاحبدل قرار گیرد.
(9) این حالت سرکشی و مقابله یی که در کنگره کاخ وصال نمودار است سرهای منتظران بر آستانه او به خاک راه مبدل خواهد شد.
(10) حافظ! اکنون که زلف معطّر مشکین او در دست تو است خاموش مباش و گرنه نسیم صبا خبردار شده پرده دری می کند.
شرح ابیات غزل (226)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزلک مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
*
خـواجوکرمانی: هـر کـو نـظـر کند بـه تو، صاحـب نـظـر شـود وان کش خبر شود ز غمت بی خبر شود
*
جمال الدین عبدالرازق: گویند صبر کن که شود خون ز صبر مشک آری شـود ولـیـک بـه خـون جگر شود
*
اوحــــــــدی: روزی قـرار وقـــاعـده مـــــا دگـــــــر شـود ویـن بـاد و بـارنـامه ز سرها به در شود
*
اوحدی: گــفـتـم کـه بــــی وصـال تـو مـا را بـه سـر شــــود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود
*
کمال خجندی: بـوی خـوشــت چـو هـــمـدم باد سـحر شود حـال دلـم زلـف تـوآشـفـتـه تر شود
*
بیشترابیات این غزل ایهام داروقوع است ، لیکن به سبب آنکه مرور زمان پرده فراموشی بر رویدادهای آن زمانه کشیده و چه بسیار اتفاقاتی که در آن زمان به وقوع پیوستهو به صفحه تاریخ منتقل نشده است، محال است بتوان به درستی نشانه هایی از همه آنها در ابیات غزلهای حافظ باز یافت .
هر چند ممکن است بعضی از تعبیرات این ایهامات هم مورد قبول هر خواننده یی واقع نشود معذلک توضیح داده می شود که سبب سرودن این غزل دل نگرانی شدید حافظ از یک موضوع محرمانه و روی سخن او با شخصیتی بوده که ممکن است آن شخص خواجه قوام الدین محمد بن علی صاحب عیار باشد که مردی فاضل و صاحب شخصیت و شهرت بود و امیر مبارزالدین اورا به معلمی ولیعهد خود شاه شجاع برگزید و چنان نیت داشت که این مرد با کمال، بعدها منصب وزارت فرزندش را عهده دار شود.
این غزل به هنگامی سروده شده که هنوز امیر مبارزالدین در رأس امور حکومت بوده و چنین به نظر می رسد که صاحب عیار در قضیه دستگیری و کور کردن او همدست ولیعهدش شاه شجاع بوده و پس از موفقیت در این امر به وزارت او دست یافته است.
از طرفی بسیار محتمل است که خواجه حافظ شیرازی نیز از این اقدامات پشت پرده صاحب عیار و شاه شجاع با خبر و به نحوی در اجرای این امر شریک بوده است و بطوری که که مشاهده می کنیم حافظ در مطلع این غزل ترس و نگرانی شدید خود را از افشای این راز مهم ابراز می دارد و در بیت دوم غزل چنین عقیده دارد که صحیح است که با صبر وحوصله ممکن است همه نقشه ها عملی شود اما تا آن زمان دلها از ترس ودلهره خون می شود . در بیت سوم این غزل، مقصود حافظ از استعمال کلمه های میکده و غم وایهام آن که شاعر می خواهد به انجام برود ودر حال دادخواهی و تضرع از دست غم ! خلاص شود. براین ناتوان معلوم نشد اما مسلم است که ارتباط تامّه با قضیه توطئه دستگیری امیر مبارزالدّین دارد . در بیت چهارم ، نگرانی ودلواپسی حافظ را می رساند. او می گوید من خدا خدا می کنم که این کار به صورت خوبی مطابق میل عمل شود . پس از آن در بیت پنجم مشاهده می شود که حافظ به صاحب عیار می فرماید که موضوع نگرانی ودلواپسی ما را به شاه شجاع بگو اما خیلی احتیاط کن که حتی باد صبا هم بویی نبرد و این می رساند که ترس ونگرانی حافظ در این باره تا چه حد و اندازه بوده است و از طرفی می رساند که شرکای توطئه از ملاقات علنی و رفت وآمد با هم نیز دوری می جسته اند. شاعر در بیت ششم منتی بر سر صاحب عیار می نهد و می گوید از این که من را در این قضیه به بازی گرفته اید رنگ بر رخسار زرد من باقی نگذارده است آنگاه اضافه میکند که بلی! شما اینطوری خاک را طلا می کنید ! بیت هفتم بازگو کننده عقیده باطنی حافظ نسبت به امیر مبارزالدین است و اورا با گدای متکبری که تازه به منصب رسیده است مقایسه می کند و این بی دلیل نیست ، زیرا امیر مبارزالدین پس از قتل شاه شیخ ابواسحاق کلیه ثروت او وخانواده آن شاه مقتول را مصادره کرده و ما می دانیم که پدر شاه ابواسحاق از کثرت ثروت واندوخته به قارون زمانه مشهور بوده است .
حافظ در بیت هشتم غزل کنایتاً می گوید که امر سلطنت تنها به داشتن مال وقدرت نیست و چه بسیار عوامل دیگری هم بایستی در در آن صاحب قدرت موجود باشد که در امیرمبارزالدین موجود نیست .
بیت نهم باز گو کننده محدودیتها و مقاومتها و عدم موفقیتهایی است که همدستان این قضیه در پیش روداشته اند و بدین لحاظ حافظ می گوید که مشکل این کار به عمر وفا کند . ایهام بیت مقطع دلیل مهمی بردستی آنچه که ما حدس زده ایم می تواند باشد. حافظ خطاب به خود می گوید: از آنجایی که تو مخزن الاسرار محرمانه واقف به نقشه های سری مهمی هستی دهانت را ببند و گرنه باد صبا خبر دار شده و پرده از اسرا فرو خواهد افتاد.
در پایان ، آنچه این حدسیات را تقویت می بخشد این است که پس از رسیدن شاه شجاع به سلطنت و در زمان وزارت صاحب عیار یک لشکر کشی جهت تصرف تدارک دیده شده و صاحب عیار مأمور به محاصره گرفتن شهر یزد می گردداما در خلال ایام محاصره اقداماتی انجام می پپذیرد که شاه یحیی نامه یی به عنوان پوزش به شاه شجاع نوشته و ظاهرآً مورد عفو او قرار می گیرد . لیکن شاه شجاع تمهیدات این مصالحه و اتفاقات دیگری را به حساب توطئه صاحب عیار گذاشته و از آنجایی که موفقیت توطئه مشترک قبلی را همیشه به خاطر داشته از او هراسیده و با دلایلی که چندان در تاریخ مشروحاً بیان شده او را خائن به خود تلقی کرده و دستور قتل اوصادر و امر می کند تا جسد اورا قطعه قطعه کرده و هر قطعه را جهت انتباه مردم به هر ایالتی فرستاده ودر کنار دروازه شهر بیاویزند .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

معانی لغات غزل (225)
حدیث:سخن نو، مطلب، قضیه، حادثه، ماجرا.
بحث:گفتگو.
ثلاثهِ غساله: سه تای شوینده و این اصطلاحی است که به سه قدح شراب گفته می شودکه علی الصباح می نوشیده و معتقد بر این بوده اند که قدح اول تشنگی را زایل وقدح دوم طعام را هضم وقدح سوم انبساط خاطر می آورد.
نوعروس چمن: کنایه از گل سرخ است.
حد:حدِّ اَعلی ، درجه کامل.
حد حسن یافت: به حد اکثر زیبایی دست یافت ، به کمال زیبایی رسید.
صنعت:سازندگی، هنرنمایی و کار سازی.
دلاّله:زن دَلال که واسطه آشنایی زنی با مردی می شود، زنی که مرد زن خواه جوانی وزن شوی جو را به هم رساند.
شکّرشِکَن: خورنده شکر، وکنایه از شیرین سخن است.
شکّر شِکَن شوند: شیرین گفتارشوند.
بنگاله:ناحیه یی در شبه قاره هند که امروز بین هند و بنگلادش تقسیم شده و بنگال شرقی به بنگلادش و بنگال غربی به هندتعلق دارد وعمده محصول آن نیشکر است.
سلوک: مسیر ومدارج،راهپیمایی،رفتار.
طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر: در نوردیدن زمان ومکان را در پیشرفت شعر بنگر.
طفل:نوزاد جدید الولاده ، کنایه از شعر وشاعر وهمین غزل است.
یک شبه ره یکساله می رود:در طول یک شب راهی را می پیماید که در یک سال باید بپیماید ( راه یکساله تا بنگاله را می پیماید).
جاودانه: جادو وَش. جادو صفت ، سحر انگیز. کاروان سحر: کاروان جادو.
خوی:عَرق.
می خرامد:از روی ناز ووقار راه می رود.
عارِضِ: چهره.
ژاله:تگرگ ، شبنم ، قطره آب روان وسیال که صبح بر برگ گلها نشیند ، سرشک هوا در بامدادان.
از ره مرو: گمراه مشو ، از راه بیرون مرو ، از بیراهه مرو ، در اینجا کنایه از این است که گول مخور وغافل مشو.
عشوه:کرشمه و ناز وحرکات دلبرانه.
عجوز: پیر فرتوت.
مُکاره: زن فریبنده و پر مکر.
مُحتاله:زن حیله گرو مُزَور.
قدح لاله: پیاله لاله، حالت قدح مانند گل لاله.
سلطان غیاث دین: سلطان غیاث الدین ، منظور غیاث الدینبن سلطان سکندر فرمانروای بنگال است که در 768 هجری به سلطنت بنگال رسیدو مصراع( ساقی حدیث سرو گل ولاله می رود) . را به اقتراح نهاده وحافظ این غزل را در پاسخ می سراید. کار تو از ناله می رود: کار تو از ناله پیش می رود، کنایه از این که اشعار غنایی و متناسب با دستگاه آواز توسبب پیشرفت کار تو می شود.

معانی ابیات غزل( 225)
(1) ساقی! ( آگاه باش که) سخن از سرو و گل و لاله در میان است و به دنبال آن گفتگو در باره سه جام باده شوینده صبحگاهی است. (2) (بنابراین) شراب بیاور به ما بپیما که گل سرخ ، این نوعروس چمن به حدّ اعلای زیبایی و شگوفایی رسیده در حال حاضر کار به دست کار سازی و دلاّلگی باده است( تا مرا آماده رسیدن به وصال او کند ). (3) با این قند پارسی که به بنگاله می رود ، همه طوطیان سخنگوی هند شکر شکن و شیرین سخن خواهند شد. (4) بنگر که شعر چگونه مدارج پیشرفت را در زمان و مکان می پیماید که این نوزاد ، راهی را که در یکسال باید پیموده شود ، یک شبه در می نورد . (5) آن چشمان سحر انگیز زاهد فریب را تماشا کن که کاروانی از افسونگری و دلربایی به دنبالش روان است. (6) در حالی که عرق بر چهره اش نشسته ، با ناز می خرامد و از شرم روی او ،گل سمن غرق در عرق شده ژاله از چهراه ش روان است. (7) به فریب ونیرنگ دنیا گمراه و منحرف مشو که این پیرزن فرتوت در نشستن مکر می ورزد و در رفتن حیله گری می کند. (8) از سوی باغ پر گلِ شاه نسیم بهاری وزان است و از قطرات شبنم بامدادی ، باده در پیاله می ریزد. (9) حافظ از شوق حضور در مجلس سلطان غیاث الدین غافل مباش و بدانکه پیشرفت کار تو به ناله ترانه های شعر تو وابسته است.

شرح ابیات غزل(225)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
از آنجایی که این غزل در پایان ، به نام سلطان غیاث الدّین ، مسجل شده است نخست باید این شخصیت را بشناسیم.در بین حافظ شناسان محترم چند نظریه است.
1- شادروان دکتر غنی او را یکی از شاهزادگان سلسله آل مظفر می داند و معتقد است که کلمه سلطان جزء اسم این شاهزاده است و هرگز پادشاه نبودهاست و اوهمان سلطان غیاث الدین محمد پسرارشد سلطان عمادالدّین احمد بن مبارزالدین محمّداست که ذکر او در تواریخ آل مظفر آمده است.
2-نویسنده مؤلف _ گنج مراد ) آقای سیروس نیرو این شخصیت را برادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو می دانند که بنا به نوشته ایشان از سال 736 تا سال 739 مستقلاً در شیراز حکومت می کرده است .
3- ادوارد بروان از قولی شبلی نعمانی می نویسد که این شخص یکی از ملوک هند است که حافظ را به هند دعوت کرده است.
4- آقای ر_ ذوالنّور در کتاب ( در جستجوی حافظ ) توضیح می دهند که در جلد اول تاریخ فرشته از غیاث الدین نامی نام می برد. که درسال 799 به مدت یکماه و چند ورز سلطنت کرده و در جای دیگر همین کتاب تاریخ فرشته ، ذکر غیاث الدین تغلق شاه ثانی ، نواده سلطان سرور شاه آمده که در سال 790 به سلطنت رسیده و پس از پنج ماه مرده است.
5-شادوران دکتر خانلری این شخصیت را همان غیاث الدّین محمد شاه دوم از سلاطین تغلقیه دهلی می دانند که از سال 725- 752 حکمران آن ناحیه بوده وبه زبان وآداب فارسی و سایر معارف تسلط داشته است.6- دکتر صفا در تاریخ ادبیات ایران در جلدسوم بخش 2 صفحه 1069 می نویسد:(… و یکجا هم از سلطان غیاث الدین بن سلطان سکندر فرمانروای بنگال که در سال 768 هجری بر تخت سلطنت بنگال جلوس کرده بود یاد نموده و علت آن بود که سلطان غیاث الدّین مذکور بنا بر مشهور مصراعی را طرح کرد بدین گونه ( ساقی حدیث سرو گلو لاله می رود ) و به حافظ فرستاد تاآن را تمام کند و حافظ غزلی به مطلع ذیل بد و بازفرستاد:
ساقی حدیث سرو گلو ولاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود
اینک با توجه به همه موارد یادشده همینطور که شادوران دکتر حسینعلی هروی عقیده دارند این شخصیت همان فرمانروای کل بنگال است که دکتر ذبیح الله صفا معرفی کرده اند زیرا حال و هوای غزل از قبیل شکر شکنی طوطیان- طوطیان هند – بنگاله راه یکساله – همگی دلالت بر این دارد که این غزل برای سلطان بنگاله هند سروده شده است.
ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که شادروان دهخدا در ذیل کلمه غیاث الدین می نویسند: ابن اسکندر معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله ، وی در سال 771 ه .ق بر سکندر شاه اول شورید و در سال 792 هجری قمری بر تخت نشست ( از معجم النساب زامباور ، ج 2، ص )427 و به دنبال آن شرحی را که در کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون آمده ذکر می کنند . بنابراین ، این سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه پس از جنگ وخروج بر سکندر شاه اول در منطقه خود صاحی کلام ونفوذ بوده ودر خلال سالهای 768 الی 792 مصراع اول مطلع غزل را برایحافظ فرستاده است و هر چند که پس از رحلت حافظ هم رسماً به سلطنت رسیده باشد و باید دانست که مورخین در ذکر سنوات چندان دقت کافی به کار نمی بردند.
اینک که شأن نزول و سبب سرودن این غزل معلوم ودانسته شد که حافظ به استقبال مصراع سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه حاکم بنگال هند رفته است درباره ثلاثه غساله توضیح مختصری داده می شود: حکماء یونان براین عقیده بوده اند که شراب نبیند پس از صرف غذا سبب هضم و گوارش آن و در نتیجه عامل شادابی است و این عقیده پس از ترجمه کتب حکماء یونانی و فلسفه سقراط وارسطو به عربها نفوذ کرده و حافظ نیز ازین مضمون را از شاعر عرب گرفته ومی گوید :
شرب النبیذ علی الطعام ثلاثهٌفیـها الشّـفـاء و صِـحَّه الابدان
و از آن پس به ادبیات فارسی سرایت کرده چنانکه امیر مغزی گوید:
می سه گانه باید اندر دست ما کز سه گانی سکر ما گردد تمام
وسنایی می فرماید:
ساقیا دل شد پر از تیمار ، پر کن جام را بر کف مانه سه باده گردش اجرام را
و خاقانی فرماید یک دکانی فقاع اگر یابم بـدل شـرب سـه گـانه یـی بخورم
اسدی طوسی گوید:
زگیـتی بدین در پناهد همی سـه جـام مـی لـعل خـواهـد همی
جم اندیشه از دل فراموش کرد سه جام می از پیش نان نوش کرد
در پایان این بحث ذکر این نکته ضرورت دارد که آنچه حکماء یونان معتقد بوده اند صرف سه پیمانه آب جو تخمیر شده ماءالشعیر بوده است نه شرابِ انگوری.
شرح جلالی بر حافظ دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

معانی لغات غزل(224 )
خوشا:خوش به احوال ….، چه خوب است ، چه خوش است.
مدام: پیوسته ، همیشه .
نظر:نگاه، و در اصطلاح صوفیه علم نظر آن است که عارف از دیدن جمال زیبا ، آنگونه لذت ببرد که از نظر در سبزه و گل و آب روان یعنی بدون شهوت و به منظور مظهر جمال غیبی
.اَولی: بهتر ، سزاوار تر.
سواد: سیاهی .
شریعت:دین و دستورات دینی.
گدا:بی نوا.
کمر: میان، کمربند.
مکارم:کَرَم ، بزرگواری ، ( جمع مکرمت) .
مکارم اخلاق:خویهای پسندیده ، صفات عالی.
علم دگر:دنیای دیگر، جهانی دیگر.
وفای به عهد:به جای آوردن عهد وپیمان.
سیاه نامه:نامه سیاه، کنایه از سوابق سوء ، گناهکاری و آلودگی .
تاج هُدهُد: تاج کوچک و محقر هدهد ، کنایه از تحفه اندک و ناقابل وشیء بدلی که به جای اصل به کار برده می شود.
باز سفید: عقاب سفید، حیوان پرندهشکاری، با جثه قوی وبالهای گسترده و چنگال ونوک نیرومند.
باشَه:پرنده کوچک شکاری به اندازه کبوتر که مرغان کوچک چون گنجشک را شکار می کند.
سخن به در نرود: خبر به بیرون انتشار نیابد.
معانی ابیات غزل: (224)
(1) خوش به حالی که پیوسته به دنبال خواهشهای دیده راه نیفتاد و به هر جا که او را فراخوانند نپذیرفته و شتابزده به آنجا نرود.
(2) بهتر این است که به لبهای شیرین یار طمع نداشته باشیم اما چگونه امکان دارد که مگس به سوی شیرینی گرایش نداشته باشد؟
(3) سعی مکن که سیاهی دیدگان غمزده مرا با اشک شسته و بزدایی ، چرا که تصویر خال سیاه تو در دیدگان من ، هر گز از پیش چشم به دور نمی شود.
(4) ای دل، این گونه هرزه گرد و هر جایی مباش و بدانکه با این یاوه پویی ها که آن را هنر می پنداری هرگز به جایی نخواهی رسید.
(5) در من مست وگناهکار ، دیده خردی و خواری منگر که آبرو وحیثیت شریعت دیدن با این گناه کوچک از میان نمی رود.
(6) من بی نوا آرزوی دیدار یار بلند بالایی را در سر می پرورم که جز با بخشش زرو سیم نمی توان دست در کمر او برد.
(7) تو، که به خاطر داشتن صفات عالی اخلاقی ، چنان مانی که از دنیای دیگری بوده و از مردم این جهان برتری ، مطمئنم که وفا کردن به عهد وپیمانی که با من بسته یی از خاطرت نمی رود.
(8) کسی که نامه اعمالش سیاهتر و گناهتر از من باشد ، سراغ ندارم . بنابراین چگونه مانند قلمم ، دودِ سیاه آه دل به مانند مرکب ، از ادوات سینه برنخیزد وبه سرم سرایت نکند.
(9) با پرهای تاج مانند هدهد لاغر اندام ، من را گول نزن . من باشه نیستم . عقابِ سفیدم و به دنبال شکارِ کوچکی به پرواز در نمی آیم.
(10) شراب بیاور و اولین جام آن را هم به حافظ عطا کن . مشروط بر آنکه خبرش از ا ین مجلس به خارج درز نکند.
شرح ابیات غزل( 224)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
*
جلال: مرا که بی سر زلفت شبی به سر نرود هوای روز وصالت ز دل به در نرود
*
این غزل در زمان شاه شجاع و در دوره یی که حافظ باشاه روابط حسنه ومراوده و رفت وآمد داشته ، سروده است و از مفاد ابیات و ایهامات آن چنین برمی آید که شاه شجاع تلویحاً وعده مقررّی مناسبی را به حافظ داده بود لیکن کمتر از آن پرداخت کرده و در نتیجه سبب کدورت و نارضایتی حافظ شده و این شاعر چیره دست،گله ها و توقعّات خود را در ای غزل گنجانیده تا شاید سبب تغییر تصمیم و عقیده سلطان شده و مقرری او زیادتر گردد.
مطلع غزل دارای ایهامی است که حاکی از پشتیبانی شاعر در نزدیک شدن به در بار بوده و چنین مستفادمی شود که بیشتر حالت گلایه دارد زیرا در بیت دوم تلویحاً شاعر می گوید که مننمی توانم دست از میل باطنی خودم که تقرّب به آن سلطان محبوب است بکشم و در بیت سوم با مضمونی زیبا و جمله زیباتر خود را شیفته خال سیاه صورت شاه شجاع جلوه می دهد که داین آن را در نظر خویش مجسم می بیند.
شاعردر ابیات چهارم الی هشتم با شکوه وگلایه از بخت بد خود از محبوب انتظار دارد که شاه شجاع به عهدی که بااو بسته وفادار و پای بند باشد. آنگاه در بین نهم حرف قاطع خود را باز گو می کند و به شاه می گوید با اندک هدیه مرا گول مزن عقاب سفید بلند نظرم ، باشه نیستم که به دنبال صید حقیر و کوچک باشم . چنین مضامینی می رساند که فر ق است بین شاعر مداح قصیده گویی که به بیش وکم خرسند است تا شاعر بلند نظری که قدر خود وکلام خود را می داند ودر مقام اعتراض بر می آید .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:

بیت 3 به آیات زیادی از قران اشاره دارد از جمله :
سوره بقره 2: آیه 213
وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می ‏کند
سوره نحل16: آیه 93
«یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:

معانی لغات غزل (222)
ملاملت:دلتنگی ، رنجیدگی ، ملال خاطر
.نرود کارش :کارش پیش نرود ، کارش پیشرفت نمی کند.
خجالت:شرمساری .
سالک:روند راه عشق ، رهرو.
هدایت:راهنمایی کردن .
نور هدایت:فروغ راهنمایی .
ضلالت: گمراهی.
بطالت:بیهودگی ، بی کاری، ومعطل ماندن.
دلیل:راهنما، دلالت کننده.
دلالت : راهنمایی.
نَبَرد ره:راه را پیش نبرد ، بلد راه نباشد ، راه را گم نکند.
مستوری: پرده نشینی ، پرهیزکاری .
مستی: مجازاً به معنای فسق وفجور وانحراف از راه راست.
خاتمت:فرجام ، کار ، پایان کار.
به چه حالت: چه حالتی خواهد داشت .
بدرقه:راهنما، نگهبان .
حفظ: حمایت و نگهداری .
تجمّل:آراستگی ، شوکت.
جلالت:بزرگی ، شکوه ، عظمت .
چشمه حکمت: سرچشمه دانش ، سرچشمه معرفت.
بو…: باشد که ، شاید .
لوح: صفحه .
نقش جهالت: نشان و اثر ندادانی سترده شود .
معانی ابیات غزل(222)
(1) هر کس سر کوی تو را باحالت ربنجیدگی و دلتنگی ترک کند، سرانجام کاری از پیش نبرده شرمسار گردد.
(2) رهرو راه عشق به کمک فروغ هدایت کننده حق ، راه رسیدن به دوست را می جوید . زیرا اگر کورکورانه برود به جایی نمی رسد. (3) در این آخر عمر، از می و معشوقه کامّ دل بگیر . حیف است که تمام وقت یکسره به بیهودگی از دست برود.
(4) ای راهنمای دل سرگشته برای خاطر خدا دستگیری که غریبی اگر راه را بلد نباشد با راهنمایی ، به سر منزل مقصود می رسد. (5) ( تنها) درپایان کار می توان میان پرهیزگاری و گناهکاری کسی به درستی داوری کرد ، زیرا کسی نمی داند که در پایان عمل به چه حالت از این دنیا می رود. (6) کاروانی که لطف و حمایت خداوندی پشتیبان ونگهبان اوست با شوکت و آراستگی در منزل فرود آمده و با بزرگی و شگوه حرکت می کند . (7) حافظ ، از سرچشمه دانش و معرفت کف آبی به دست آورده بنوش . شاید نشان نادانی از صفحه دلت زدوده ومحو شود.
شرح ابیات غزل: (222)
وزن غزل : فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمن مخبون محذوف
*
همانطور که در شر ح غزل 212 به تفصیل بیان شد این غزل نیز مربوط به سالهای آخر دوره شاعری حافظ و در همان شرایط روحی سروده شده است.
حافظ در تمام طول عمر ، دست ارادت به سوی هیچ پیری دراز نکرد. هر چند تمام گفته ها و نوشته های مشایخ صوفیه ، در گذشته و حال زمان خود را به دقت بررسی و سبک سنگین وبدون تعصب سَرَه را از ناسره جدانموده و به مخزن معلومات معرفت خویش بیفزود. و از این بابت حافظ کاملاً با شمس تبریزی مشابهت تامه دارد که در جای دیگر و در مقدمه فصل اول این کتاب بدان اشارت رفت اما از آنجا که هیچ عارف دل آگاهی به سر حد مطلوب رضایت قلبی خود نمی رسد و چه بسیار سؤالهایی دارد که به پاسخ آن دسترسی پیدا نمی کند ، احتمالاً حافظ هم در اواخر عمر در این تردید به سر می برده که : آیا اگر باپیروی از دستورات پیری راه مریدی را در کمال خلوص نیت طی می کردم به سر منزل مقصود می رسیدم یا خیر؟ این گمان نویسنده این سطور است اما دراین غزل که طرف خطاب شاعر معشوق ازلی اوست ، به او می گوید هرکس با آزردگی خاطر و پریشانی از این دار دنیا برود، النهایه در آخر سر، شرمنده وروسیاه بوده کاری از پیش نخواهد برد . این موضوع می رساند که شاعر ، حالت تسلیم ورضا را دریافته و همه کار خود را به خدا حوالت کرده و از بن دندان معتقد به این بوده که :
کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا به تجمل بنشیند به جلالت برود
شاعر دربیت دوم غزل ، نور هدایت معشوق را راهنما و دلیل راه خود معرّفی می کند . معنی این کلام این است که من مرید کسی نبودم وتمام وجهه همّتم به سوی منبع لایزال نور هدایت متوجه بوده است . بیت سوم این غزل اقوی دلیلی است که این غزل را حافظ در آخر عمر خود سروده است و در بیت چهارم باز، شاعر حالت مناجات به خود گرفته و از خدای خود می خواهد که در این پیرانه سر باز هم او راهنمایی ومدد فرماید تا به سر منزل مقصود برسد و به دنبال آن ، عقیده باطنی خودرا که یک عمر با آن به سر برده و آز آن دفاع کرده در کمال خلوص نیت ، بار دیگر بازگو می کند و می گوید که جوجه را آخر پاییز می شمارند او حکم نهایی در باره سعید و شقی بودن کسی را تنها می توان در پایان زندگانی هر کسی داد و او از جانب خویش با کمال اطمینان سخن گفته ومی فرماید :
کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا به تجمل بنشیند به جلالت برود
و ما امروزه می بینیم که این شاعر آسمانی چگونه با جلالت و بزرگی و شکوه و عظمت این دنیای خاکی را پشت سر نهاد وروح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:

شرح سودی را اینجا بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:

معانی لغات غزل (221)
به تاب رود : خشمگین شود، به تُندی و خشونت گراید .
با سرِ عتاب رود : بر سر عتاب می رود ، به ملامت و سرزنش و پرخاش روی می آورد .
نَظّارگان : بینندگان ، گروه بیننده .
حُباب : سر پوش شیشه یی که روی مواد خوراکی نهند ، لوله و سر پوش شیشه یی که روی فتیله چراغ نهند ، قُبّه محدّب که از اثرش باران روی سطح اب راکد پیدا و بلافاصله می تَرَکَد .
بادِ نخوت :باد غرور ، باد ناز و تکبّر
کُلاه داری : بزرگی و سروری ، تاجداری ، حفظ وضعیّت موجود .
نازکی:نازک دلی ، ظرافت طبع .
سواد :سیاهی ، مُرکب .
طیّ شد :به سرآمد ، تمام شد .
بیاض :سفیدی ، دفتر سفید نانوشته .
انتخاب :برگزیدن ، دست چین کردن .
شرح ابیات غزل (221)
(1) همین که به گیسویتش دست می زنم، خشمگین می شود و چون پوزش خواسته و از او سازگاری طلب می کنم به سرزنش و ملامت گویی می پردازد. (2) همانند ماه نو ، گوشه ابروی خود، راهزن دیده بینندگان بی نوا شده وخود را از دیدگان پنهان می کند. (3)در شب باده نوشی ، بیدار نگاهم داشته و مرا از پای در می آورد و اگر روز بعد ,از او گله کنم خودرا به خواب و نادانی می زند. (4) ای دل، راه عشق پر از فتنه و آشوب است. هر کس که این راه با شتاب بپیماید از پادر آمده بر زمین خواهد خورد. (5) آنگاه که باد غرور در سَرِ حباب ، روی سطح شراب می افتد . برجستگی و سر افرازی او در سر شراب ، از دستش به در می رود. (6) در یوزگیِ آستانه معشوق را با پادشاهی عوض مکن که هیچ کس از سایه این درگاه ( که از آفتاب برتری دارد) به سوی آفتاب نمی رود. (7) ای دل، به هنگام پیری در بَندِ فخر ومباهات حسن و ظرافت مباش ، زیرا این گونه رفتارها برازنده دوره جوانی است . (8) الف: وقتی مرکب نامه موی سیاه از بین رفت اگرصدبارهم موهای سفید را بر گزیده ودر آوری از سفید ی ها کاسته نخواهد شد.
ب: وقتی که دوره سیاهی موها سپری شد اگرصد گونه کوشش در برگزیدن موهای سیاه به کار رود از سفید ی موها کاسته نخواهد شد.
( 9) حافظ ، فنا شو که وجود تو پرده و مانع بر سر راه ( الی الله) است . خوش به حال کسی که بدون مانع و حجاب این را بپیماید.
شرح ابیات (221)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف
*
چنین به نظر می رسد که درسالهایی آخر عمر حافظ ، تا حدی به سبب گوشه گیری این شاعر دریا دل جهان بین ، از شدت ستیزه جویی و کارشکنی های معاندین و رقیبان او کاسته شده باشد.
از مفاد ابیات این غزل بر می آیدکه شاعر به هنگام پیری و درحالت طمأنینه و فراغت از کشمکشهای روزگار، غزلی را ساخته و پرداخته و مسئله یی که سبب شود غزلی ایهام دار بسراید و از آن بهره برداری نماید برای او وجود نداشته است.
حال و هوای این غزل ، باز گو کننده اندیشه های شاعری است که در پیری با خواهشهای کم و رنگ دل و نگرانی از کهولت ، درقالب نظم ریخته شده باشد. شاعر در سه بیت اول به تشبیب پرداخته و در پنج بیت بعدی از خطرات عشق و مضرات تندروی در این راه و زیانهای ناشی از غرور و سرسختی و فواید گوشه گیری سخن گفته و به خود اندرز می دهد که چون پیر شدی ، دست از رفتارهای ایام جوانی بردار و در پایان غزل نیز خود را مهیای سفر دور و دراز آخرت قلمداد می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

معانی لغات غزل (9)

رونق: رواج، حسن و جمال، زیبایی.
الحان: آواز، نغمه.
عهد شباب: دوره جوانی.
باز، رسی: دوباره برسی.
جوانان چمن: نورستگان چمن مانند سرو و گل و ریحان.
مُغبچه: پسر بچه مُغ، مُغ در اول نام عام برای زرتشتیان بود (استعاره)، پسر بچه ساقی زیبا.
خاکروب: روبندِه خاک چنانکه جاروب روبنده جای معنا می دهد و خاک روب وسیله ای مشابه بیل بوده است.
مَه: ماه.
عنبر: نوعی موم است که از عسل کوههای هندوچین به دست می آید و از آنجا که سیل محتویات کندوی طبیعی عسل آن کوهها را به دریا برده و حیوانات دریایی آن را می بلعند و به علت عدم هضم از دهان و شکم بیرون داده به دریا می سپارند بعضی گمان برده اند که سرگین ستور بحری است و آن ماده نرم معطری است.
سارا: خالص و صاف.
عنبرِ سارا: (استعاره) زلف معطر.
مضطرب: پریشان، جُنبنده و لرزنده.
دُرد: رسوب و ته نشین ته خم سرکه و شراب.
دُردکشان: دُردنوشان، حاملین شرابهای ته مانده خم و شاربین آن. توضیحاً در قدیم میخانه ها دارای زیرزمین بود که خمهای شراب در آن جای داشت و مشتریان پولدار از شراب زلال و عقیقی رنگ روی خم پذیرایی می شدند. بر در هر میخانه همیشه عده یی معتاد به شراب و فقیر می ایستادند و از مشتریان پولدار تقاضا می کردند که به عمله شراب میخانه دستور دهید که پس از صاف کردن شراب شما آن بخش ته مانده کدر را به ما ارزانی بخشد و دور نریزد. به این عده معتادان دَرِ میخانه دُردکشان می گفتند که معنای دُردسرکشان و دُردنوشان می دهد. به عمله شراب که شراب را از سرداب از خم بیرون می آورده و صاف می کرده و از مشتریان پذیرایی می کرده و به هنگام توزیع دُرد به فقرای معتاد، دُردکش اطلاق می شده به این دلیل که صاحب میخانه هرگز کسی را برای این وظیفه استخدام نمی کرده و مزدی نمی پرداخته بلکه همیشه تعداد زیادی از معتادان بی بضاعت داوطلب این شغل بوده اند که به صورت رایگان خدمت کرده در عوض از دُردهای ته خم شراب رفع خماری کنند. بابافغانی شاعر شیرازی سالها به شغل دُردکشی در میخانه مشغول بوده است.

در سِرِ کارِ: در هوای کارِ، در آرزوی کار کردن.
خرابات: میخانه و روسپی خانه و محل فسق و فجور و بیت اللّطف نام دیگر آن است.
خاکی: خاک در این بیت به معنای جسد حضرت آدم علیه السلام است که به موجب تفسیر طبری به هنگام توفان نوح خداوند به نوح وحی فرستاد که جسد آدم را از گور بردار و در کشتی گذار و نوح جسد آدم را از خاک مکّه یا از جزیره سرندیب (سریلانکای امروز) حمل کرده در کشتی نهاد و پس از فروکش کردن طوفان آن را در کوفه به خاک سپرد و به همین دلیل حضرت علی علیه السّلام را (ضجیع آدم) یعنی بر پهلو در کنار خفته آدم می گویند.
بِدَر: به خارج، به بیرون.
سیه کاسه: خسیس، میزبان مهمان کُش.
خوابگَهِ آخر: آخرین خوابگاه.
رندی کن: ظاهر خود را در ملامت و باطن خود را در سلامت بدار.
دام تزویر: وسیله و ابزار نیرنگ و ریاکاری.

معانی ابیات غزل (9)

(1)بار دیگر هنگام رونق و رواج و دوره جوانی باغ و بوستان است و در این بهار به گوش بلبل خوش آواز مژده شکوفا شدن گل می رسد.

(2)ای نسیم سحر بهاری، چون دوباره به نورستگان چمن بِوَزی، سلام ما را به سرو و گل و ریحان برسان.

(3)اگر پسر بچه زیبای ساقی هم مانند جوانان چمن (سرو و گل و ریحان) جلوه گری کند، من خاک در میخانه را با مژگان خود خواهم رُفت.

(4)ای دلبری که با زُلف معطر به گوی صورت ماه خود چوگان کشیده یی، بیش از این مرا که چون گوی در حال سرگردانی هستم به جنب و جوش مینداز.

(5)بیم آن دارم که این دارودسته یی که حال دُردکشان را تحقیر کرده و پست می شمارند، عاقبت ایمان خود را در راه خرابات و باده گساری از دست بدهند.

(6)با مردان خدا همراه و یار و یاور باش که در کشتی نوح خاکی (تربت جسد حضرت آدم) هست که در دیده او این طوفان مهیب به اندازه قطره آبی اهمیت و اعتبار نداشته و او را هراسناک نمی کند.

(7)(خطاب به خود) از این مهمانسرای فلک گام بیرون نه و نان و کام مجوی که این میزبان مهمان کُش عاقبت تو را نابود خواهد کرد ...

(8)(و از آنجایی که) خوابگاه آخرین هر کس خاک گور اوست، چه نیازی است که در سر، فکر تدارک ایوانهای سر به فلک برکشیده را داری.

(9)ای یوسف ثانی و ماه کنعانی من، کرسی فرمانروایی مصر از آن تو شد. حالی زمان آن فرا رسیده که از زندان به درآیی.

(10)ای حافظ می بخور و ادای رندان درآور و خوش و سرمست باش اما مانند دیگران، قرآن را دام تزویر و ریا و ملعبه قرار مده.

شرح ابیات غزل (9)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: مثمّن مخبون اصلم
*
سعدی (طیّبات) چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
*
سعدی (بدایع) ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو چه دانی که چه سود است سر ایشان را
*
ریاضی سمرقندی: هرگه آرم به نظر آن رخ نور افشان را
پنجه در پنجه خورشید کنم مژگان را
*
عماد فقیه: گر درست است که او می شکند پیمان را
نبرد کس به در از ورطه عشقش جان را
*
خواجو کرمانی: آخر ای یار فراموش مکن یاران را
دل سرگشته به دست آر جگر خواران را
*
1-در رقابتی که بین رجال دوره شاه شجاع بود، رکن الدین حسن یزدی پسر معین الدین اشرف وزیر شاه شجاع برای برانداختن تورانشاه وزیر وقت حیلتی به کار برده و به کمک منشی مخصوص وزیر نامه یی جعل کرده و از قول تورانشاه برای شاه محمود می فرستد. شاه شجاع بر این امر واقف و تورانشاه وزیر را به زندان می اندازد. بر اثر تحقیقات بعدی مطلب روشن شده و رکن الدین حسن که به دروغ به قرآن سوگند خورده بود مفتضح و به وضع فجیع مقتول و تورانشاه از زندان خلاصی یافته و به مقام وزارت باز می گردد.

این غزل پس از خلاصی تورانشاه از زندان سروده شده و در آن وضوحاً اشارات بدین رویداد دارد.
2-شاعر در بیت هفتم به مضمون خاقانی عنایت دارد. خاقانی می گوید:

دهر سیه کاسه یی است ما همه مهمان او
خوش نمکی تعبیه ست در نمک خوان او

3-شاعر در بیت: ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند ... به آیه 38 سوره هود عنایت داشته که نوح کشتی می ساخت و مردمان بر کار او می خندیدند و نوح گفت اگر شما امروز من را مسخره می کنید به زودی ما بر مسخره کنندگان می خندیم.

4-همچنین در بیت: ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد، گوشه چشمی به آیه 54 سوره یوسف داشته که می فرماید: شاه گفت یوسف را از زندان پیش من آورید تا از خاصّان درگاه خود کنم.

5-در بیت: یار مردان خدا باش، شاعر تلویحاً به تورانشاه وزیر پس از خلاصی از زندان و وزارت مجدّد گوشزد می کند که برخلاف کار پسر نوح که از همراهی و همکاری پدر امتناع ورزید، تو یار مردان خدا یعنی نسبت به شاه شجاع وفادار و صدیق باش.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

معانی لغات غزل
خَم: قوس، انحنا، یایی شکل بودن.
قصد: نیّت، آهنگ، میانه روی.
شوخ: چرک بدن، بی شرم و گستاخ، جسور.
ابروی شوخ: ابروی فتنه انگیز، ابروی گستاخ، ابروی جسور.
نقش: طرح.
الفت: دوستی، همدمی، مهربانی.
کرشمه: ناز و غمزه.
مفتول: به هم پیچیده، به هم تاب خورده.
ورع: پارسایی، پرهیزکاری.
نصیبه: بهره، قسمت.
میِ مغان: شراب دست پرورد مُغان (محافظان آتش آتشکده).
معانی ابیات غزل
(1)قوسی که ابروان جسور تو به حالتِ کمان وارِ خود داده، دلیل نشانه روی به سوی من است.
(2)پیش از آفرینش دو عالَم، محبّت و الفت (=عشق) آفریده شده و این طرحی نیست که مربوط به زمان حاضر باشد.
(3)در برابر یک ناز و غمزه نرگسِ جلوه گر، گیرندگی چشمانِ تو صد فتنه به پا کرد.
(4)کی شراب خورده و غرق عرق به چمن رفتی که رنگ و روی برافروخته تو آتش در دل ارغوان زد؟
(5)دیشب، در بزمگاه چمن، با دیدن غنچه که به گمانم دهان تُست، مست و از خود بی خود شدم …
(6)( … و در حالی که در آنجا) بنفشه زلف به هم پیچیده خود را گره می زد، نسیم صبا بوئی از زلف تو را می پراکند.
(7)گل یاسمن را به رنگ و روی تو تشبیه کردم. یاسمن از شرمندگی با غبار نسیم صبا، دهان خود را به هم بست.
(8)پیش از اینکه جمال مغ بچگانِ زیباروی میکده را به بینم به سبب پرهیزکاری، هرگز گرد می و مطرب نگشته بودم. جمال پرستی و آرزوی دیدار ساده مرا به سوی مطرب و باده کشانید …
(9)( … و کارم به جایی کشید که) اکنون خرقه خود را با شراب قرمز تطهیر می کنم، چرا که سرنوشت و قسمت ازلی را نمی توان تغییر داد.
(10)شاید گشایش کار حافظ در این مستی و باده نوشی بوده که دست سرنوشت ازلی او را به سوی باده خواری کشانید.
(11)از این پس دنیا به کام من خواهد شد، چرا که گردش روزگار مرا به بندگی خواجه تورانشاه کشانیده است.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
عراقی: چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت
*
امامی هروی: شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
*
سعدی: چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یکدم از تو نظر بر نمی توان انداخت
*
یکی از شیرینکاریهای تصادف در دفتر حافظ این است که دو غزلی را که با اندک فاصله زمانی و تقریباً پشت سر هم، در یک زمان محدود و برای یک موضوع واحد سروده شده است به لحاظ همسانی حرف قافیه و ردیف آن دو غزل، در دیوان شاعر پشت سر هم قرار گرفته است.
حافظ در غزل (15) پیش از این غزل می گوید:
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
که مضمون غریبِ به خطا رفتن تیر غمزه معشوق و ننشستن به دل عاشق آنهم از شاعر مسلّطی چون حافظ اقوی دلیلی است که در این بیت ایهامی نهفته است که بر ما مجهول است و در بیت مقطِع همان غزل یعنی آنجا که شاعر شیرین سخن همیشه لِبِّ کلام و خواسته قلبی خود را به حکم پیروی از سرشت مغرور و ایجاز کلام خود بازگو می کند می فرماید: صلحی کن و بازا که خرابم ز خرابت.
و ما در این غزل (16) نیز مشاهده می کنیم که مطلع این غزل باز همان مفاد بیت یاد شده بالا یعنی مضمون تیراندازی و خطا رفتن آن را تکرار کرده می گوید: آن تیری که توسط تو انداخته شد بی شکّ به قصد جان من بود و این عنوان مطلع و مفاد ابیات بعدی می رساند که این دو غزل در حول و حوش یک قضیّه و موضوع و برای یک نفر سروده شده که در ابیات مقطع با عنوان خواجه از او یاد شده است.
در بیت دوم: به قدمت عشق و محبّت یعنی به ازلی و ابدی بودن عشق که صوفیه بدان معتقدند اشاره کرده و می گوید اگر کسی، دیگری را دوست داشت این طرح محبّت را دست زمانه در این زمان حال نریخته بلکه از ازل قسمت چنین بوده است و با این دلیل، شاعر می خواهد بار گناه خود را سبک جلوه دهد.
در بیت سوم به عنوان توضیح و رفع کدورت می گوید در ازاء یک کلمه حرف و یک حرکت نامناسب من، شما صد فتنه برانگیختی و ناسازگاری نشان دادی!
در بیت چهارم الی هشتم در توجیهِ گلایهِ آنچه میان آن دو گذشته می گوید: این چه حالتی بود که به تو دست داد که با چهره گلگون از خشم و غضب، آتش به جان هر چه آتش به جان گرفته است انداختی!
و در بیت هشتم: سرّی را افشا می کند و می گوید من پیش از این آدمی پرهیزکار بودم، عشق روی مُغ بچگانم! (در این راه و در این و آن!) انداخت!
موضوع از چه قرار است؟ و مفاد بیت هشتم چه چیز را می رساند؟
حافظ در جایی دیگر می فرماید:
در حقّ من ز بی خبری ظنّ بد مبر
کالوده گشت خرقه ولی پاکدامنم
حال اگر حمل بر ظنِّ بد نشود، احتمال بر این است که در موردی و دربارۀ اتّهام خاصّی حافظ از طرف تورانشاه مورد خشم و غضب و بی اعتنایی و قهر واقع شده و به ناچار شاعر در غزل (15) از دَرِ صلح و آشتی درآمده می گوید:
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
و متعاقب آن باز در این غزل همه گناهها را به گردن سرنوشت ازلی انداخته و در بیت نهم و دهم در پوشش جبر خود را تبرئه می کند و در بیت یازدهم یا بیتی که بعد از تخلّص به غزل تلفیق می کند می فرماید: من مخلص و بنده خواجه جهان تورانشاه هستم و از علامت رندی این بیت یکی اینکه پیشاپیش قبولی این معذرت خواهی را هم در آن پیشگویی می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:

معانی لغات غزل(220)
خون دل:کنایه از اشک چشم ؛ اشک خون آلود.
هوایی: آرزویی.
ماه مهر پرور:محبوب ماه مانند و مهر انگیز، معشوق مثل ماه و نازک طبع.
آشنا:یار آشنا.
بر روی مارواست اگر آشنا رود:اگر یار آشنا، قدم بر روی صورت ما گذارد و برود روا پسندیده است.
ماجرا: بحث وگفتگو، گرفتاری وبگو مگو ، کشمکش.
صدق دل:خلوص نیت ، صفای باطن.
صوفیانِ صُفّه :اهل صفه که در صدر اسلام فاقد عشیره و قبیله ومنزل بوده وروزها بر روی صفه و سکویی مجاور حرم رسول اکرم ( ص) گرد هم جمع می شدند.
دارالصفا:اشاره به خانه پیامبر اسلام .
معانی ابیات ابیات غزل (220)
(1) پیوسته خون دل ، از دیدگان بر وری چهره ما جاری است. چه بگویم که از دست دیدگان بر صورت ما چه می گذرد؟
(2) مادر سینه و درون دل خود میل وآرزویی پنهان کرده ایم که اگر سر ما ( روزی) بر باد رود ، به خاطر آن آرزوست. (3) اگر آن محبوب ما پیکر نازپروده من ، قبا پوشیده خرامان بگذرد ،خورشید مشرق از حسادت جامه بر تن چاک خواهد کرد.
(4) صورت خود را بر روی خاک راه محبوب نهادیم . روا باشد اگر آن یار آشنا پای خودرا بر روی صورت ما بگذارد .
(5) اشک دیدگان ما به سیل می ماند . بر هر کسی که بگذرد ، اگر دل او هم چون سنگ باشد، از جای کنده و باخودمیبَرَد.
(6) ما هر شب و روز با اشک دیدگان خود کشمکش داریم که چرا این اشک روان ( بدون ما) به سر کوی محبوب می رود.
(7) حافظ ، همانطورکه مؤمنین اهل صفه همه روزه در محل صفّه ( مجاور حرم رسول اکرم (ص ) جمع می شدند،ازپاکینیّت و صفای دل به کوی میکده می رود.
شرح ابیات غزل(220)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع اخرب مکفوف محذوف
*
این غزل احتمالاً در اوایل حکومت شاه شجاع سروده شده و به جز بیت سوم آن که می توان ایهام آن را به شاه شجاع ربط داد ، بقیّه ابیات آن یک غزل عاشقانه را تشکیل می دهد . در نسخه های مختلف ، مصراع دوم بیت مقطع غزل به صورتهای : ( چون صوفیان صومعه دار از صفا رود، ( .. دارالصفا رود) آمده که ( چون صوفیان صُفه دارالصفا) رود مضمون مناسبتری بود انتخاب گردید.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:

معانی لغات غزل (219)
جام صبوحی: شراب بامدادی ، جام شرابی که بامداد نوشند.
ناله دف و چنگ: نوا و آوازه دایره چنگ.
غبغب: ناحیه زیر چانه تا بالای گلو و سیب آدم در اشخاص نسبتاً چاق.
عود: رود ، بربط .
دور گل:دوره گل، فصل دهی
.دور بقا: زندگانی ، عُمر .
معدود: قابل شمارش، کنایه از اندکوقلیل و محدود بودن.
خروج ریاحین: خارج شدن ، ریحانها، روئیدن و سر از خاک برآوردن گلها
.اختر میمون:طالع خوش یمن ، ستاره با شگون.
طالع مسعود: طالع خجسته و سعد ، طالع نیکو.
نازک عذار: لطیف و ظریف چهره.
عیسی دم : با نَفَس روح بخش وحیا ت بخش مانندحضرت عیسی .
عاد: نام قبیله یی از اعراب باده نشین حجاز که صالح پیامبر از میان آنها برخاست و با نفرین اوهمگی از بین رفتند.
ثمود: نا م قبلیه ای از اعراب بین النهرین که صالح پیامبر از میان آنها برخاست و با نفرین او همگی از بین رفتند.
خلد برین:بهشت جاویدان بالا.
خلود: جاوید ، همیشگی، کنایه از داوم زیستن و عمر جاویدان.
چوگل سوار شود بر هوا: الف) چون بوی گل در هوا پراکنده شود، ب) چون گل بر شاخه ودر میان هوا باز شود و بو وبرگهای آن بوسیله باد پراکنده شود.
آئین دین رزدشتی:رسم و روش شراب نوشیدن رزتشتیان در گرداگرد آتش مقدس به هنگام عبادت.
نمرود: نمرود بن کنعان حاکم جابری که در زمان حضر ت ابراهیم می زیست و بت پرست بود وچون حضرت ابراهیم او وقومش را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد به دستور او آتشی عظیمم افروختند و ابراهیم را در آن انداختند و به امر خدا آن آتش سردو گلستان شد. کنایه از رنگ سرخ گل لاله است که به آتش سرد شده نمرود تشبیه شده است.
آتش نمرود: وزیر این زمان ، وزیر بلند مرتبه این دوره .
ملک سیلمان:خطه شیراز ، سرزمین فارس .
عماد دین محمود: خواجه عمادالدین محمود کرمانی وزیر شاه ابواسحاق.
تربیت:مربی گری ،سرپرستی توأم با لطف نسبت به زیر دستان .
معانی ابیات غزل (210)
(1) در این زمان که گل در چمن از خاک نیستی سر برآورد و بنفشه در پیش پای او سر به سجده نهاد…
(2) هم زمان با آواز دایره وچنگ ، در بامدادان شراب صبحگاهی بنوش و باآواز نی ورود ، بزیر گلوی ساقی را بوسه بزن. (3) در فصل بهار ، بدون شراب و دلبر و چنگ مگذران که دوره عمر گل نیز مانندآدمی بیشتر چند هفته بیش نیست. (4) به هنگامی که زمین به برکت ستاره بخت و طالع فرخنده ، از رستن وفروغ سبزه و گلها مثل آسمان روشن شد. (5) از دست دلبر نازک اندام خوش چهره عیسی نفس ، جام شراب گرفته و با نوشیدن آن داستان عاد وثمود گذشته را فراموش کن. (6) دنیا، در این زمان که سوسن و گل سرخ سر برافراشته اند، چون بهشت برین شده ، اما چه فایده که در آن برای همیشه نمی توان زیست. (7) سحرگاهان ، در آن هنگام که بو، و برگ گل در هوا رها و بلبل با لحن داودی خویش نغمه خوان می شود. (8) (و) در حالی که لاله سرخ ، آتش نمرود برافروخته ، با نوشیدن شراب ، راه و رسم دین رزتشتی را در باغ تجد کن. (9) (و) جام شراب صبحگاهی را به سلامتی وزیر نامدار کنونی خطه فارس ، عمادالدین محمود بگیر وبنوش. (10) به امید این که در اثر سرپرستی و لطف او ، در مجلس حافظ ، امکان فراهم کردن هرچه دلش می خواهد موجود باشد
شرح ابیات غزل(210)
وزن غزل : مفاعلن فَعِلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل : مجتث مخبون مقصور
*
کمال خجند:بکـوش تـا بـه کـف آری کلــید گنـج وجود که بی طلب نتوان یافت گوهر مقصود
*
ســــــنایی : هـزار ســــال بــــه امیــــد تـو تـوانم بود هــر آنگــهی که بیـایم هنوز باشد زود
*
ســـــعدی : تـرا سـماع نــباشد کــه سوز عــــشق نبود گــمان مبر کـه برآید زخام هرگز دود
*
جمال الدین عبدالرزاق : در این مقرنس زنگار خوردِ دود اندود مــرا بــه کاـم بداندیش چند باید بود
*
سعـــدی : اگـــر خـــدای نــــباشد ز بــنده یی خشنود شـفـاعت هـمه پیغمـــبران ندارد سود
*
جلال الدین بلخی : ربود ، عشق تو تسبیح وداد بیت سـرود بـسی بکــردم لا حول و توبه ، دل نشنود
*
ادیب صابر : اگـر مـروت وجود اسـت در جـــهان موجـود چــرا زه دو به حاصل نمی شود مقصود
*
ابتکار حافظ تنها در سرودن غزلهای ذو وجهین خلاصه نمی شود . این شاعر خلاق در قصیده های قصیده سرایان گذشته ومعاصر خود مطالعه ودقت کرده و در یافته که مفاد قصاید را نه ممدوح ها باور دارند و نه مردم گوش شنوایی برای آن. و این حسن تشخیص و شناخت صحیحی که از ذوق و سلیقه و نحوه قضاوت اهل ادب و توده مردم داشته سبب می شود که غزل را بر قصیده ترجیح داده و نحوه سخن را در غزل چنان تغییر دهد که غزلهای او برای ممدوح حکم قصیده و برای دیگران غزلی عاشقانه و عارفانه باشد.
حافظ در قالب غزل با موفقیت تمام همان کاری را می کند که قصیده سرایان در قصاید خویش انجام می دهند . بیشتر غزلهای حافظ دارای سه پوشش است . : 1- مفاد ظاهری که به صورت غزلی عشقی یا عرفانی و یا هر دو است.
2– ایهامات متناسب با رویداد ها واوضاع زمان که در درجه اول شخص مورد نظر شاعر و در جه دوم با اندکی دقت اشخاص دقیق بهان پی می برند.
3- تعریف و مدح صاحبان قدرت زمان اما نه به صورت صریح و واضح آنچنانکه شعرای قصیده سرا، بدان مبادرت می روزند و با لفاظیهای فراوان یک قصیده طولانی یکبار مصرف می سرایند بلکه مختصر و موجز و مؤثر . این گونه غزلسرایی که دارای باطنی ایهام دار بوده و ضمن تمجید و مدح صاحب قدرتی ، ظاهر عاشقانه – عارفانه خود را حفظ نماید عامل اصلی موفقیت شاعر به حساب می آیدو چنانکه امروز می بینم پس از 7 قرن علاقه مردم به غزلهای حافظ روز به روز بیشتر می شود. غزل مورد شرح، حاصل کارگاه شعر وشاعری حافظ 36 ساله است که در مدح خواجه عمادالدین محمود کرمانی وزیر شاه ابواسحاق و در زمان وزارت او، قبل از سال 754 هجری سروده شده است و مشاهده می شود که تمام نکات قصیده سرایی مانند حسن ابتدا ، تشبیب ، یا نسیب تغزل ، شریطه ، حسن تخلص و خروج در آن رعایت شده منتها از لفاظی ها و تعاریف اغراق آمیز قصیده سرایان به دور است و منظور ما از این توضیحات این نیست که چنین غزلهایی را در حکم قصیده بنامیم بلکه مقصود نشان دادن حسن ابتکار و خلاقیت و تحوالی است که حافظ در غزل به کار گرفته و بدون آنکه به ماهیت غزل لطمه یی وارد می شود کار قصیده یی را هم انجام و در واقع با یک تیر سه نشان زده می شود و این کاری است کارستان . در این غزل ابیات اول ودوم به دنبال هم وباز گو کننده یک مطلب است که در معانی ابیات آن اشارات رفت .آنچه از گفتن آن ضرورت دارد این است که شاعر در این دوبیت خلقت انسان را که از گل آفریده شده و ملایک برآن سجده کردند به صورت مضمونی دیگر درباره گل باز گو می کند و با بیت سوم و چهارم و پنجم غزل ، در ذکر محاسن محبوب ووصف مناظر طبیعی پرداخته و به اصطلاح شعرا پیش در آمد یا تشبیب غزل قصیده مانند خود را می آراید .آنگاه در بیت ششم سخنی عبرت آموز را باز گو و در ابیات 7و8 لزوم باده نوشی را در این فصل توجیه و در بیت نهم با حسن خلق ، مدح خود را به موجز ترین و زیباترین صورت ممکن باز گو می کند و در بیت مقطع غزل با آنکه تقاضای مساعدت ملی غیر مستقیم از آن مفهوم می شود معذلک آنچنان مطلب ماهرانه، با آوردن کلمه (یمن تربیت) پرورده شده که معنای ظاهری تعارف آمیزی را افاده می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:

معانی لغات غزل (218)
دولت :نقیض نکبت ، اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی ، بهروزی ، بخت یاری خوشبختی، اقتدار، وتوانایی و در اصطلاح عرفانی وارستگی از علائق و حصول این مطالب دارِین.
فیض دولت: کامکاری ، کامرانی ، فیروزی، تندرستی، شادکامی، بخت و طالع و شانس، از صفات دولت به شمار می آید.
همدم:هم نفس و انیس.
همدم جانی: هم نفس ومونس وعزیز وگرامی .
سجاده: جانماز مطهر مخصوص فرش نماز گزاردن نماز.
خود گرفتم:به فرض ساغر ، چنین فرض کردم.
چراغ جام:فروغ ساغر، روشنایی جام باده
.نمی یارم:یارای آن را ندارم ، نمی توانم.
کنج: گوشه و زاویه ونقاط انتهایی یک فضا ومکان.
کنج اهل دل: گوشه دور دستی که اهل در آنجا مجتمع می شوند.
جام مرصّع:جامی که با دانه های جواهر و احجار کریمه قیمتی زینت یافته ودر اطراف آن به کار رفته باشد. همت عالی: بلند همتی ، بلند نظری.
آب عنب: آب انگور.
یاقوت رمانی: یاقوت قرمزاناری رنگ.
خودپسندی:غرور و خودخواهی وتکبر.
گرانجانی:بدادایی ، بی ذوقی ، ناسازگاری و بهانه گیری.
معانی ابیات غزل (218)
(1) هر کس از روز ازل و از برکت فیض ازلی ، شایستگی و قابلیّت واگذاری دولت و فیض دولت را داشته باشد، تا روز ابد ، آرزوهایش با او همدم و یار جانی خواهد بود. (2) من از همان وقت که تو قصد توبه کردن از باده نوشی را داشتم ، می دانستم که میوه این نِهال توبه ، جز پشمیانی چیز دیگری نخواهد بود. (3) به فرض اینکه سوسن وار سجاده به دوش بکشم ( تا مسلمان جلوه کنم) آیا بودن رنگ قرمز شراب بر خرقه هم از نشانه های مسلمانی است؟ (4) بی روشنایی ساغر باده ، نمی توانم در خلوت خانه در تاریکی بشینم زیرا گوشه اقامتگاه صاحبدلان باید نورانی و روشن باشد. (5) همت خود را بلند دار اگر جام جواهر نشان نبود ، نباشد . برای زیرک وارسته ، آب انگور همان ارزش یاقوت سرخ را دارد. (6) اگر کار ما بی سرانجام به نظر می رسد، در آن به چشم خواری منگر ، زیرا که در کشور عشق ، گدایی مایه رشک شاهان است. (7) اگر به شهر ت نام نیک علاقمندی با مردم بد معاشرت مکن و بدانکه غرور و خوادخواهی نشانه نادانی است. (8) به هنگام ، بهار آنگاه که در گرد همایی دوستان یکرنگ ، صحبت از شعر وادب باشد اگر جامی از دست محبوب نستانی دلیل بی ذوقی و بد ادایی است . (9) دیروز ، عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی شراب می نوشد . ای عزیز من ، مگر بهتر نیست که عیب پوشیده باشد؟
شرح ایبات غزل(218)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
*
این غزل در زمان امیر مبارزالدین سروده شده و مطلع غزل ، مفاد این روایت بازگو می کند: اَلسَّعید سعیدٌ فی بَطنِ اُمِّه وَالشَّقی شَقیقیٌ فی بَطنِ اُمِّه . هر گاه به مفاد ظاهری بیت دوم اکتفا کنیم چنین می نمایاند که به حکم جبر زمان و حال و هوای حکومت، حافظ در زمانی محدود از باده نوشی توبه کرده و یا دست کشیده است لیکن این نظریه منطبق با واقعیّت نمی تواند باشد و بایستی مضمون را به حساب خلق طنزی دلپسند گذاشت که شاعر در دوره محتسب ! سروده است ومفاد بیت سوم نیز این نظریه را تأیید می کند زیرا شاعر با طنز دیگری توضیح می دهد که بر فرض که به پارسایی وزهد تظاهر کرده وسجاده به دوش کشیدم آیا این لکه های فراوان شراب که بر روی خرقه ام نمودار است راهم می توانم به حساب مسلمانی بگذارم؟ سپس در بیت چهارم نتیجه می گیرد که من بی شراب نمی توانم به سر ببرم و مجبورم که دل تیره و شبستان تاریک خود را پیوسته با فروغ جام باده روشن نگهدارم . بیت پنجم براین گواهی می دهد که شاعر از لحاظ وضع معیشت و مقررّی دچار محدودیت شده و این مشکل خود را چنین بازگو و رفع می کند که همت مرد بایستی عالی باشد نه اثاث البیت او ودر نزد رندان زیرک وارسته ، ارزش یک ساغر شراب قرمز به اندازه یک جام مرصّع یاقوت عمّانی است.
بیت ششم احتمالاً کج دهنی به وضع حکومت و سخت گیریهای دوره امیرمبارزالدین می تواند باشد . شاعر تنگی معیشت و بی سروسامانی خود را از فراخی و شکوه وجلال حکومت وقت برتر می شمارد و این بی اعتنایی ، ثبات عقیده و حافظ و پافشاری بر عقیده این عارف شجاع را می رساند . مصراع دوم بیتهفتم را که حافظ سخت بدان اعتقاد داشته به صورت ضربالمثل در زبان فارسی در آمده است شاعر در دو بیت آخر به همگان تفهیم می کند که شایعه توبه و دست کشیدن از باده نوشی او صحت ندارد و خلاف عقیده باطنی او بوده و باده نوشی در خفای خود را تأیید کرده وآن را در شرایط موجود مصلحت می شمارد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:

معانی لغات غزل( 217)
گفتمی:می گفتم.
تدبیر:چاره اندیشی.
مصلحت بین:مصلحت شناس،خیرخواه.
استظهار: پشت گرمی.
اهلِدل:صاحبدل ،زنده دل.
ضایع شدن:تلف شدن ، از دست رفتن .
دامنگیر:پایبند کنند ، باز دارنده و متوقف کننده .
حرمان: محرومیت.
تعلیم:آموختن.
محکم غافلی بود: بسیار غافل بود، سخت وبی خبر نا آگاه بود.
معانی ابیات غزل(217)
(1) مسلمانان ، من وقتی دلی داشتم که اگر دچار مشکلی می شدم آن را با او در میان نهاده ومشورت می کردم. (2) اگر از شدّت اندوه در گرداب غم در می ماندم، با چاره اندیشی ( آن دل ) امید رهایی و رسیدن به ساحل نجات را داشتم . (3)دلی مانند من به درد عشق و مبتلا و دوستی وخیر خواهی و پشتیان همه صاحبدلان بود. (4) آن دل ، در کوی معشوق از دستم رفت . خدایا آنجا چه منزلی بازدارنده بود وچه خاک دامن گیری داشت . ( 5) هنر، خالی از نقص محرومیت نیست. اما از من محرومتر کدام فقیری را سراغ دارید؟ (6) بر این درمانده پریشانحال دل بسوزانید ، چرا که روزگای کار آزموده به تمام معنا بود.(7) آز آن زمان که عشق ، شیوه سخن سرایی را به من یاد داد ، گفته ها یم در هر محفلی در ردیف سخنان پر مایه و نغز بازگو می شود. (8) هرگز گمان مبرید که حافظ نکته سنجی نغز گوست چرا که بر ما روشن شد که نمی داند.
شرح ابیات غزل(217)
وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
بحر غزل: هزج مسدس مقصور
*
در این غزل ویژگی خاصّی به چشم می خورد که جای آن دارد دربارة آن سخن گفته شود . حافظ در جوانی تحت تأثیر سبک سهل و ممتنع سعدی و شیوه غزلسرایی او بوده و در اوایل کار به هیچ وجه در مضامین اشعارش نکات و مسائل عرفانی را نمی گنجانیده است . از طرفی دیگر ، کمتر در صدد ساختن غزلی با مفهوم درونی و ایهام بر می آمده است زیرا هنوز در مطالعه کتب و نوشتجات عرفا و مشایخ متصوفه و مکتبهای عرفانی متبحر و کارآمد صاحب عقیده نشده و در گرداب سیاست و مکتبهای صریح از حاکمان مسلط شیراز نیفتاده بوده است.
بدیهی است محصول کار چنین شاعری که درصدد آن نیست تا باطن غزلهایش به صورت نامه پر محتوایی باز گو کننده درددلها و مسائل سیاسی روز و ظاهر آن پوششی عشقی وعرفانی داشته باشد به صورت غزلهای مکتب وقوع ساخته و پرداخته خواهد شد ومعانی ابیات غزل ، تداوم منطقی به خود گرفته و به حالت رویداد گویی در می آید که به سبک غزلسرایی سعدی نزدیک می شود و این غزل مورد بحث یکی از آنهاست .
آنچه در باره این غزل می توان گفت این است که شاعر در ایام جوانی از طرفی خود شناس و متکی به نفس و از طرفدیگر در تفاخرب وادعا بسیار محتاط و محافظه کار بوده است. به عنوان مثال در بیت پنجم این غزل من غیر مستقیم ، خود را هنرمندی محروم به حساب می آوردو بلافاصله در بیت هفتم برای اینکه زهر خودبینی بیت قبل را بی اثر کند می گوید. بر حال کنونی من رحمت آورید که چندان شاخص هنر نیستم اما روزی چنین بودم . عین عمل و عکس العمل بار دیگر در ابیات هفتم و هشتم ناخود آگاه تکرا وباز گو میشود . شاعر در بیت هفتم می گوید از تصدق سر عشق است که من در سخنوری ماهر شدم به طوریکه اشعارم نقل هر محفلی شده است و باز دربیت بعد این ادّعا را پس گرفته و در لباس تواضع اظهار میدارد که بر ما ثابت شد که او هنوز نمی داند که نمی داند. در پایان مداقه دربارة مضامین ابیات این غزل و استمرار رشته فکر شاعر ، می رساند که حافظ از همان ایام جوانی ذاتاً شاعر بوده نه ناظم و قادر براین بوده تا هر چه می اندیشد به زبان سلیس شعر بازگو کند.
*****
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

معانی لغات غزل(216)
پری: فرشته.
بری: مُبَرّا.
فروکش کنم: اقامت کنم ، در سینه فرو برم، شهیق.
سفری بود: عازم سفر بود.
منظور: مورد نظر، محبوب مورد نظر.
با حسن ادب: درکمال ادب، با حسن اخلاق وادب.
شیوه: روش، رفتار.
صاحب نظری: نکته سنجی، صاحب رأی .
اختر بد مهر: طالع بی رحم.
دولت دور قمری!: به اصطلاحعلم نجوم به معنای دوره هفت هزار ساله یی است که از خلقت آدم شروع شده و در پایان آن آخر الزّمان است ، کنایه از بخت بد و نامساعدا دوره فتنه و فساد آخر الزّمان است و شاعر کلمه دولت را دراین بیت به صورت طنز استعمال کرده است که به معنای بی دولتی است .
عذری بنه:عذری را بپذیر.
پرده برافتاد:پردهپس رفت، آشکار شد، پرده بالا رفت.
پرده دری: بر ملا کردن،آشکار کردن.
گنج روان: گنج سیّار ، وجود در حال گذری که چون گنج گرانبهابود ، آن وجودی که به مانند گنج قارون با نفرین موسی در زمین فرو رفت و پیوسته در حال فرو رفتن است .
رشک: حسادت.
یمن: برکت.
معانی ابیات غزل (216)
(1) آن محبوب که ( به خاطر وجود او ) خانه (وشهر و دیار) ما چون جایگاه فرشتگان ( امن و امان ) بود ، سراپایش به مانند فرشته عاری از عیب بود. (2) دل گفت که به امید او در این شهر می مانم ، بیچاره خبر نداشت که محبوبش عازم سفر است. (3) آن محبوب خردمند و مورد نظر من که در عین آراستگی و اداب نکته سنج نیز بود…(4) الف: طالع ناسازگار من او را از دستم ربود . بلی! چه می شود کرد! این پیش آمداز دولت! (= نکبت) دوره قمری بود.
(2) ب : بخت ناسازگار من اورا از دست به در برد .آری! چه می توان کرد. طالع من در دوره قمری بهتر از این نبود.( 5) ای دل، این پوزش را ( از محبوب)بپذیر، زیرا تو درویشی و او در کشور حسن ، شخصیت تاجداری بود. (6) ( در این میان )نه تنها راز دل ماآشکار شد که روز گار پیوسته راه ورسمش همین افشاگری بوده است. (7) تنها اوقات خوب وخوش ما زمانی بود که با دوست سپری شد باقی اوقات در بی ثمری وغفلت گذشت .(8) به سر بردن کنار جویبار و گل و سبزه صفایی به سزا داشت.اما افسوس که آن محبوب گرانقدر، چون سرو روان، گذرا بود. (9) (جای آن دارد که) بلبل ، خود را از درد حسد ، از پای در آورد که معشوق او، گل ، به هنگام سحر با نسیم صبا عشوه گری می کرد. (10) خداوند هر گنج خوشبختی که به حافظ ارزانی داشت به برکت دعاو اوراد شبانه و درس صبحگاهی اوبود
شرح ابیات غزل(216)
وزن غزل: مفعولن مفاعیلمفاعلین مفاعیل
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
بعضی از حافظ شناسان محترم اینغزل را سوکنامه یی دربارة همسر یا فرزند حافظ پنداشته اند ، حال آنکه این غزل در فراق ( نه در مرگ) شاه ابواسحاق سروده شده است .
سبب اینکه بعضی از محققین محترم این غزل را در سوک همسر حافظ قلمداد کرده اند این است که در مطلع غزل و مصراع نخست: (آن یار کز و خانه ما رشک پری بود) آمده است.
جای آن دارد که نخست چند کلمه در بارة نحو غور و مطالعه و کشف ایهام ومعنای صورت باطن غزلهای حافظ گفته شود. در این باره نکاتی چند بایستی مطمح نظر قرار گیرد :
1-اگر پژوهنده محترم خود شاعر باشد آسانتر و در غیر اینصورت با مختصر تأمل و مداقه و با خواندن مکرر غزل و کشف ارتباط معانی باطنی ابیات، باید پای اندیشه خود را درست به جای پای اندیشه شاعر بگذاردتا موفق به کشف منظور اصلی و باطنی حافظ شود.
2-پژوهنده بایستی ضرورت موجزگفتن به سبب محدودیت فرجه بحر شعر، ضرورت استعمال اجباری یک کلمه قریب المعنا به کلمه سلیس و واضحی که اگر شاعر به کار برده بود بهتر مقصود او رابیان می کرد، ضرورت حذف حرف اضافه یا حرف ربط ، در پاره یی موارد ، مانندآنچه در مصراع اول بیت دوم همین غزل صورت گرفته وبعد از کلمه ( کنم) حرف(در) حذف شده است وبالاخره ضرورت جا انداختن مفاد مضمون به هر نحو نسبتاً ممکن تر به علت التزام رعایت کلمه قافیه و ردیف را همیشه در نظر داشته باشند.
3-به این نکته توجه شود که مفاد ظاهری ابیات ممکن است پشت سر هم و مرتبط به هم ویکدست نباشد اما معانی باطنی و ایهام ابیات غزل همیشه پشت سر هم و به هم مرتبط است زیرا منظور اصلی حافظ در اکثر غزلها یش در درجه اول القاء و تفهیم ایهام شعر خود به طرف مورد نظر خود بوده ودر درجه دوم بر تن فرزند خود لباس عاشقانه – عارفانه پوشانده است و این لباسها را چنان با سلیقه پوشانیده که بعد از زمان او، ذهن خوانند گان را به خود مشغول و آنها را شیفته سلیقه وهنر و خوش ذوقی خود نماید .
4-حاضر الذّهن بودن همه نکات تاریخی و رویداد های زمان حافظ تا آنجا که در تواریخ ضبط و مدارک آن در دست است ، تا با تشابه مضمون با رویدادی درک علت سرودن شعر میّسر گردد. احتمالاً تنها با خواندن ( آن یار کز وخانه ما جای پری بود) نمی توان درباره مفهوم شعر وشاعری که همه غزلیاتش دارای ایهام است به سادگی نظر قطعی داد که یار ، معشوقه یا همسری است که در خانه سراینده به سر می برده است. به عنوان مثال همانطور که در معنی این بیت مطلع ، در بالا نوشته و شرح داده شد ه منظور شاعر از خانه ما ، شهر ودیار ما می باشد و خود شاعر هم که به این نقطه ضعف تشبیه خود پی برده ، برای اینکه خواننده را از اشتباه به در آورد بلافاصله در بیت دوم می گوید( دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش ) و کلمه شهر را آورده تا معلوم شود که منظور او از استعمال کلمه خانه همان شهر و دیار می باشد که به حکم ضرورت شعری و محدودیت وزن به آوردن آن مجبور بوده است. و گرنه اگر کسی برای مرگ همسر خود سوکنامه بسراید این مضمون را به کار نمی بُرد و مضمون زندگی کردن در شهر خود را شاعر نه به خاطر همسر بلکه به خاطرشهریاری خوش رفتار ، برای خود موهبتی فرض می کرده و استعمال کرده است. از این گذشته شاعر در بیت سوم، محبوب خود را با عبارت ( منظور خردمندمن) یاد می کندکه ( با حسن ادب شیوه صاحب نظری داشته استو این صفات برای حاکم و سلطان وقت مناسبتر است تا همسر و از آنجا که حافظ تعمداً مایل نبوده که در اکثر غزلها صراحتاً نام ممدوح خود را ببرد و پیوسته ملاحظه این را داشته که معانی ظاهری غزل او جنبه کلی داشته و با گذشت زمان کهنه نشود . در بیت سوم می فرماید (منظور خردمند من ) و اگر برای همسر خود شعر می سرود چنین عبارتی ومضمونی را نمی پرداخت. شاهد دیگر اینکه در بیت پنجم، آنجا که شاعر می گوید عذر رفتن او را بپذیر زیرا تو درویشی و اودر مملکت حسن شخصیت تا جوری بود ، انتخاب این کلمات و توضیحات صرفاً به منظور شناساندن سلطان حاکم بر شیراز ، در کذشته بوده است نه همسر در منزل او این مضمون را اگر به پای حافظ بگذاریم معنایش این می شود که حافظ می فرماید: عذر مردن همسر خود را بپذیر زیرا چون تو درویشی مستمند بودی و او را در ممکلت حسن شخصیت تاجوری بود به این سبب مرد و این قیاس مع الفارق است.
مفاد باطنی بیت ششم که با رفتن شاه، راز حافظ آشکار و او در مضیقه افتاده و مورد سوء ظن امیر مبارزالدین قرار می گیرد همان همکاری و کار گزاری حافظ با دربار شاه ابواسحاق در زمان سلطنت او بوده و به هیچ وجه مناسب با مرگ همسر او نمی باشد . همچنین معنای بیت نهم غزل هم به هیچ وجه با سوگ همسر مناسبت ندارد و منظور شاعر این است که شاه ابواسحاق ازدرد و ناراحتی اینکه ملکش به دست دیگران افتاده است ، جای آن دارد که خود را از پای درآورد .
توضیح این مطالب در شرح غزل بدان سبب آمد که هم شأن ، نزول غزل روشن شودو هم نحوة استنباط و درک علت اصلی سرودن غزلهای حافظ را که توسط این ناتوان انجام می گیرد برای خوانندگان به صورت اجمال در جایی گفته شود.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

معانی لغات غزل
قدسی: منسوب به عالم قدس، پاک و منزّه.
نقاب: پوشش و حفاظ پارچه یی نازک از توری تیره که بانوان به وسیله بندی بر روی پیشانی خود بسته و در جلوی صورت آویزان نموده در نتیجه آنها قادر به دیدن اطراف و اطرافیان از دیدن چهره آنها محروم بودند.
مرغ بهشتی: کنایه از طاووس است که آنهم مانند حضرت آدم از بهشت رانده شد، معشوق خوش اندام.
درویش نمی پرسی: از حال درویش نمی پرسی.
راه زدن: راه را به قصد دستبرد بستن.
راه دل زدن: غارت دل کردن.
ثواب: اجرِ اخروی.
خماری: خمارین، مخمور، دردسری که پس از صرف شراب و رفع مستی دست می دهد.
چشم خماری: چشم می زده و مست.
جناب: درگاه، آستانه.
سَرِ آب: سرچشمه.
شرابت: شراب تو و در اینجا کنایه از چشمهای مست تو است.
غول بیابان: موجودی افسانه یی و هیولا مانند که در بیابانها به سر برده و مسافرین را گول زده و با خود می برد.
سراب: زمین شوره زار مسطّح که در دل روز و زیر آفتاب در اثر انعکاس زاویه نور از دور به مانند آب نما و دریا به چشم مسافرین آمده و سبب گمراهی و انحراف آنها می شود.
غلط: اشتباه.
خواجه: سرور، ولی نعمت، وزیر، عنوان برای دانشمندان و بزرگان شهیر.
معانی ابیات غزل
(1)ای فرشته بهشتی! چه کسی روپوش از چهره ات به کنار زده و به دیدارت نایل می آید؟ و ای طاووس زیبا و مرغ بهشتی! چه کسی به تو آب و دانه داده و تو را می پروراند؟
(2)در این خیال آزار دهنده و جگرسوز که آغوش گرم چه کسی دربرگیرنده و خوابگاه تست، خواب را از چشمان من ربوده است.
(3)پُرسشی از حال این درویش نمی کنی! از این می ترسم که اندیشه آمرزش و پروای پاداش آخرت در سر تو نباشد.
(4)آن چشمهای می زده، دل عشّاق را از راه به در بُرد و چنین بر می آید که چشمانت مست و خرابند.
(5)آن تیر عشوه یی که به سوی دلم رها کردی چندان کاری نبود تا بار دیگر رای درست تو چه اندیشه و اراده کند؟
(6)(از این که) هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی، بر می آید که آستان و درگاه منزلت بلند است! و ناله ما به آن نمی رسد.
(7)در این بیابان تا سرچشمه آب راه زیادی است. به هوش باش تا غول بیابان با منظره سراب تو را نفریبد و از راه به در نبرد.
(8)ای دل! روزگار جوانی تو به اشتباه و غفلت سپری شد. باید دید در این ایّام پیری چه راه و روشی را در پیش می گیری.
(9)ای کاخ امّید و آرزوهای دل من که جایگاه دلخواه دل منی، از خدا می خواهم که از چشم زخم و بلای روزگار در امان باشی.
(10)حافظ بنده یی نیست که سر از فرمان سرور و ولی نعمت خود برتابد. با من برسر لطف دیرین باز آی که از پرخاش و دلگیری تو آزرده خاطرم.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل: هزج مثمّن اخرب مکفوف محذوف
*
صورت ظاهر غزل به ویژه در چهار بیت اوّل مشابه غزل عاشقانه بوده و در ابیات بعدی ایهاماتی مشهود است که مربوط به روابط فیمابین حافظ و خواجه جلال الدّین تورانشاه وزیر در بُرهه یی از زمان است. تورانشاه مردی عاقل و مال اندیش و از دوستداران حافظ بود که در مقام وزارت نمی توانست همه اعمال و رفتار دوستان را تأیید کند و فی الجمله مشاهده می شود که گاهگاه حافظ ابیاتی از سر گلایه اشاره به او دارد. در این غزل هم در بیت ششم حافظ می فرماید هر چه ناله و خواهش کردم مورد اجابت تو واقع نشد و در بیتهای بعدی بطورِ مسلّم هشدار و زنهار حافظ مربوط به یک مسئله فیمابین است که چندان معلوم نیست. بالاخره در دو بیت آخر غزل همانطور که شیوه همیشگی شاعر است که پس از گلایه حالت انعطاف و نرمی را در پیش می گیرد به دعاگویی و استمالت پرداخته و به حالت اعتراض و پرخاش قبلی تورانشاه اشاره کرده می گوید لطفی کن و از حال اعتراض و سرزنش به درآمده و با من همچنان باش که اوّل بودی.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:

معانی لغات (215)
مَشغله:هنگامه، جار وجنجال ، داد وفریاد ، قیل و قال.
جوش: ازدحام ، انبوهی.
مَشعَله: قندیل، شمع دان با شمع روشن ،مونث مشعل، شعله دان.
حدیث عشق:حکایت و داشتان عشق ، سخن عشق.
مستغنی: بی نیاز.
دف : دایره، عَرَبانه، آلت موسیقی پوستی کوبهیی.
خروش وولوله: بانگ و فریاد ، جوش وخروش.
مباحث: جمع مبحث،گفتگو،مذاکره ،موارد مورد بحث و گفتگو.
حلقه: دایره ، مجلس دوستانه که گرداگرد هم می نشینند.
ورای: فراتر از ، بالاتر از.
قال وقیلمسئله: گفتگو و بگو مگو بر سوال مورد بحث
کرشمه: ناز و غمزهو عشوه گری با حرکات چشم وابرو .
به شکربود: سپاسگزار بود.
نامساعد: ناسازگار.
قیاس: سنجش.
جاودانه مست: جادوگر مخمور، افسونگرمخمور.
ساحر: سحر کننده، جادوگر .
سامری: نام یک نفر از بنی اسرائیل که در غیاب چهل روزه موسی به کوه طور رفته بود گوسالهیی زرین ساخت ودر درون آن لوله هایی گذاشته بود که با نسیم ملایم صدای گاو می کرد و قومی به او گرویدند .
در گَلَه: در خیل ، جمع ، رمه ی چهار پایان ، اَبو ابجمعی
.در گِلَه: اظهار دلتنگی ، شکایت، اظهار نارضایتی ودلخوری.
اختر: ستاره، در اینجا به معنای ستاره بخت و اقبال نگاه.
نظر:در اینجا منظور اصطلاح نجومی به معنای مقارنه است که دوستاره در چند حالت می توانند در یک برج و یک درجه روبروی هم قرار گیرند و هر حالت را معنا و اثریاست. 1
و2 حالت تثلیت و تسدیس که علامت مودت اند.
3و 4 حالت مقابله و تربیع که علامت و نحسی اند و مقابله تمام دشمنی کامل و تربیع نیمه دشمنی و خصومت است.
مقابله: رو در رو، توضیحاً مقابله ماه وخورشیدیعنی هرگاه فاصله این دو نیمی از فلک باشد آن را نیز مقابله گویند.
…دوش – میانماه ورخ یار من مقابله بود: میان ماه و چهره خورشید مانند محبوب من دیشب حالت مقابله ورودرویی و رقابت قرار داشت .
حوصله: چینه دان مرغ ، سنگدان مرغ.
تنگ حوصله:کم حوصله ، کنایه از کم ظرفیت بودن ، ناشکیبا.
معانی ابیات غزل (215)
(1) پروردگارا! سحر گاهان در کوچه میکده چه هنگامه وخبر بود که انبوه زیبارویان و ساقیان با شمع و شمعدان از دحام کرده بودند . (2) (بازگویی) داستان عشق که از حرف و صدابی نیاز ( وبه عهده نگاه واشاره ) است ، با دف ونی وداد و فریاد همراه است. (3) مذاکراتی که در آن جمع شوریدگان آشفته حال ، جریان داشت بالاتر از گفتگوهایی بود که در مدرسه بر سر مسئله یی در می گرفت. (4) دل، از عشوه گریهای ساقی راضی و سپاسگزار، ولی از ناسازگاری بخت خود ( که به وصال او نرسید) اندکی گله مند بود. ( 5 ) در آن چشم جادوگر مخمور خیره شده در یافتم که هزارن جادوگر امثال سامری، در خود جمع دارد.(6) به او گفتم بوسه یی بده! خندید و گفت از کی؟ میان این کارها معمول بوده است؟ ( 7) از اقبال خود چشم انتظار نگرش فرخنده و افتخار آمیزی دارم، چرا که ( خوشبختانه) میان ماه وآسمان و چهره خورشید مانند محبوب من در شب پیش حالتِ رودر رویی و رقابت بر قرار شده بود.
(8)افسوس که دهان یار که داروی درد حافظ را با خود داشت به هنگا بخشش و جوانمردی چه قدر تنگ و کم ظرّفیت بود !
شرح ابیات غزل وزن غزل(215)
مفاعلن فعلاتن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
نویسنده این سطور از ایهامات این غزل چنین برداشتی دارد که این غزل پس از یک شبنشینی و حضور در مجلس شاهانه شاه شجاع ، در آن سالهای اولیه که میان حافظ و شاه روابط حسنه بر قرار بوده است سروده شده و شاعر با زبان ایهام و وتعبیر ، شرح آن مجلس را می دهد و می گوید که خدایا دیشب چه شبی بود که شاهد و ساقی و شمع وشراب و همه چیز در آن جمع و در میان آواز دف ونی و موسیقی امکان بر قراری روابط عشق وعاشقی وجو داشت و صحبتهایی که می شد غیر از صحبتهایی بود که در گوشه مدرسه به صورت مباحثه انحام می شود .
از بیت چهارم به بعد چنین توضیح می دهد که هر چند از ادا و اطوار ساقی خوشحال و راضی بودم اما از اینکه بخت یاری نکرد تا اورا ببوسم از او گله داشته و در آنحال در چشمان او به دقّت نگاه کردم و چنین در یافتم که گویی هزار نفر ساحر و و جادو گر مثل سامری را در آن پنهان کرده است . باری به او گفتم یک بوسه بده، گفت از کی تا به حال این کارها میان ما معمول بوده است؟ و من از اینکه صورت خورشید مانند محبوبم به رقابت و چشم و هم چشمی و رودر رویی با ماه آسمان بر خاسته بود حس افتخار و پیش بینی پیش آمد سعد ، برای خود دارم .
آنگاه شاعر در بیت آخر حرف اصلی و نظر خود را به صورت سر بسته باز گو می کند . به این معنا که گویا از طرف شاه حواله وجهی در آن مجلس به او داده می شود که یا وظیفه ماهیانه و یا حالت بخشش داشته و مقدار آن در نظر حافظ ناچیز جلوه کرده است و او در کمال مهرات به شاه می فهماند که دهان شاه که چشم امید من به ان دوخته شده بود تا در حق من دستور مساعدت کلی صادر کند به موقع بخشایش و دادن دستور صِلَه چقدر تنگ و کم ظرفیت بود !
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

معانی لغات غزل 013
می دمد: طلوع می کند.
کِلّه: پرده، سایبان، خیمه، چادر.
کِلّه بستن: سایبان بستن و خیمه زدن با پارچه های نازک بهاره.
الصّبوح: باده بامدادی، مخفّف اَتونی الصبّوح یعنی باده صبحگاهی را به من ده.
صبوحی: باده یی که صبحگاهان می نوشند.
اصحاب: جمع صاحب، دوستان، یاران.
ژاله: شبنم.
مدام: شراب.
احباب: جمع حبیب، دوستان، یاران.
هان: کلمه تنبیه برای آگاهی دادن.
زُمرُد: مخفّف زمرّد از احجار کریمه سبز رنگ.
تخت زُمرُد: (استعاره) چمن سبز.
راح: شراب قرمز.
افتتح: بگشا، باز کن.
مفتّح الابواب: گشاینده درها.
موسم: فصل، هنگام، وقت.
معانی ابیات غزل
(1)سپیده بامدادی در حال دمیدن، و ابر خیمه و سایبان زده است ای یاران باده بیاورید! باده بیاورید!
(2)شبنم بر چهره لاله می چکد. ای دوستان شراب! شراب بیاورید!
(3)نسیم بهشتی از سوی چمن وزان است، دَم به دَم شراب ناب بنوشید.
(4)گل سرح در چمن بر تخت زمرّد نشسته است. شراب آتشین سرخ فام را دریاب.
(5)در میخانه را دگر بار بسته اند. ای خداوندِ گشاینده درها آن را بگشای.
(6)لب و دندان تو بر جانها و سینه های سوخته و کباب شده حقّ نمک دارند.
(7)در چنین موسم و فصلی شگفت آور است که اینطور با عجله و شتاب در میکده ها را به بندند!
(8)با نگریستن به روی ساقیِ زیبا و پری پیکر، مانند حافظ باده خالص و ناب بنوش.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: فاعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: خفیف مسدّس مخبون مقصور
*
1-خواجو کرمانی:
طَلَع الصُّبح مِن وَراءِ حِجاب
عَجِّلو بِالرحین یا اَصحاب
*
و حافظ تحت تأثیر خواجو در اوّلین فصل بهاری که شاه شجاع به اقتضای سیاست عوام فریبانه، همانند پدرش در میخانه ها را بسته است این غزل را سروده است.
2-در این غزل هشت بیتی، شاعر در پنج بیت مؤکداً و تکراراً دوستان را به باده نوشی فرا می خواند و این ناشی از روح مغرور و شجاعانه اوست که تسلیم ریاکاری و تظاهر نشده به شاه شجاع می فهماند که ما همانیم که هستیم و همان خواهد بود.
3-شاعر در سه بیت دیگر نیز به موضوع بستن میخانه ها اشاره و اظهار شگفتی کرده و در بیتی به شاه شجاع می فهماند که تو حقّ نمک بر دل سوخته من داری و این کنایتی است که وگرنه شدیدتر از این سخن می گفتم.
4-ردیف ابیات این غزل به نحوه غزل چاپ قزوینی – غنی است و بطور وضوح مشهود است که جای ابیات ششم و هفتم باید با هم عوض شوند تا خللی در معنا به وجود نیاید و از اینگونه موارد کم نیست و چون سلیقه ها مختلف است، چاره کار در دست یک شورای عالی ادبی است که از طرف مقامات رسمی به این موضوع و حذف بعضی ابیات و در مواردی اضافه کردن ابیاتی از نسخ مهجور موجود اقدام و یک نسخه رسمی دیوان حافظ پیشنهاد نمایند تا بسیاری از مشکلات از میان برخیزد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:

معانی لغات غزل (214)
تعبیر رفت: تعبیر شد.
کار به دولت حواله بود: کار وزندگی در جهت دولت و اقبال پیش می رفت.
شراب دوساله : شراب کهنه ورسیده که قدما آن را به دستور طبیب برای مدوای پاره ییاز بیماریها به جای داروی مقوی مصرف می کردهاند.
تدبیر: چاره ، راه بهبودی.
نافه : ماده معطره زیر شکم آهوان نر سرزمین خطا و ختن و تاتارستان.
نافه مراد:(استعاره تشبیهی) نافه آرزو ، مراد و آرزو به نافه معطر تشبیه شده یعنی آرزو مرادی که مانند کیسه مشک دلپذیر است.
کلاله:کاکل، موی مجعدو پیچیده.
مشکین کلاله:کاکل مشکین ، موی مجعد مشکین سیاهرنگ.
از دست برده بود : از حال عادی بیرون برده بود.
خمار غم: اندوهیشبیه به خماری ، گرفتگی و دردسر ناشی از غم واندوه.
خون می خورم مدام: دائم رنج و غم واندوه می کشم.
نواله: لقمه خوراکی که برای گذاشتن در دهان آمده شده باشد، لقمه و گلوله خوراکی مخصوص دام ها و شتر که قبلاً آماده شد و در سر موقع به دهان حیوان می گذراند.
مرغ سحر: بلبل.
سفینه: جُنگ، دفتر مجموعه اشعار، دیوان.
رساله: جزوه، کتابچه ، مقاله ( حاوی مسائل مذهبی ).
غزاله: بچه آهوی ماده، آهو بره که هنوز شیر خوار است.
تندحمله:حمله کننده سریع و چابک.
معانی ابیات غزل (214)
(1) در رویای شیرین دیدم که پیاله شرابی در دست دارم ، چنین تعبیر کردند که دولت و اقبال به من روی می آورد. (2) چهل سال دردو رنج کشیدیم و سر انجام چاره وعلاج ما در دست شراب کهنه چهل دوساله بود. (3) آن نافه مشکین آرزوی دلپذیری که دسترسی بهآن را از بخت خود آرزو داشتم ،در چین و شکن زلف آن محبوب کاکل مشکین بود.(4) سحر گاهان ، درد سر ناشی از غم و اندوه مرا از پای در آورده بود . خوشبختانه مقداری شراب در پیاله باقی مانده بود .(5) در پشت در میکده پیوسته کار من محروم ، خوردن غم وغصه است بهره ما از سفره کرم روزی دهنده این لقمه بود. (6) حال آن کس که بذر مهر ومحبت در دلب نکاشت و از آن گلزار، گلی نچید به آن ماند که در برابر تند باد ، از گلبرگهای لاله نگهبانی کند! (7) بامدادان به هنگامی که بلبل به نواخوانی مشغول بود ، گذارم به سوی باغ و گلشن افتاد. ..(7) در یافتیم که یک بیت از دیوان شعر دلکش حافظ در ستایش شاه سروده بود از صد رساله ( مذهبی بهتر بود)…(8) آن شهر یار سبک تازِ غافلگیر کننده خورشید برج اسد در روز بیکار در برابر او چون بچه آهویی درمانده بود.
شرح ابیات غزل(214)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
این غزل را نخست حافظ در چهل سالگی خود و در اندوه قتل شاه شیخ ابواسحاق در هشت بیت سروده و در آن بیت از بت مشکین کلاله نام برده است. لقبی که مردم شیراز به خاطر زلفهای بلند و منشکین شاه ابواسحاق به او دادبودند و حافظ هم در مرثیه این شاه ، این لقب را در ماده تاریخ فوت او استعمال می کند و می فرماید :
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل
که مطابق است با عصر جمعه بیست ودوم ماه جمادی الاول 757 هجری قمری سپس در زمان حمله شاه شجاع به شیراز و تصرف مجدد آن شهر در این غزل تغییراتی داده وابیاتی را که ایهام آن به شاه شجاع بر می گرددعلاوه به حساب شاه شجاع می گذارد.
حافظ در چهل سالگی می گویدکه دررویا چنین دیدم که پیا له یی از شراب در دست دارم. خواب گزاران چنین تعبیر کردند که : عطای بیغمبران اندر خواب اگر از طعام و شراب و جامه بود آنچ بدن ماند ، تفسیر آن است که علمی و دانشی و حکمتی بیابد- کتاب خوابگزاری صفحه 389 به نقل از کتاب در جستجوی حافظ ) کارم بالا خواهد گرفت و در بیت دوم می فرماید پس از چهل سال ناکامی کشیدن در دو سال اخر سلطنت شاه ابواسحاق روز و روزگار خوشی داشتم البته شاعر این ایهام باطنی را در زیر پوشش ایهام و تعبیر سهل الحصول سن چهل سالگی حضرت رسول اکرم(ص) و نزول قرآن پوشانیده است.و آنها که در معنای این بیت تنها به سن تکامل 40 سالگی روسل خدا و نزول قرآن بسنده می کنند، به انگیزه سرودن غزل و سال حافظ توجه کافی مبذول نمی دارند.
سپس شاعر با یاد آوری دوران خوش گذشته در چهار بیت اول غزل به روز گار حال می پردازد و در بیت پنج می فرماید در حال حاضر :
بر آستان میکده خون می خورم مدام روزی ما از خوان قدر این نواله بود
و بعد با حسرت هر چه تمامتر در بیت ششم به این نکته اقرار می کند که هرکس که در زمان استطاعت نتوانست آنطور که باید از باغ پر گل روزگار موافق حاصلی و گلی بچیند کلاهش پس معرکه است .بالاخره بیت هشتم و مقطع غزل یعنی غزلی را که حافظ در سن چهل سالگی در سوک شیخ ابواسحاق سروده این است:
گل بر جریده گفته حافظ همی نوشت شعری که نکته ئیش به از صدرساله بود
و بدین ترتیب غزلی را که حافظ پس از قتل شاه ابواسحاق و در رثاء او رد سال 757 سروده. به این نحو پایان می پذیرد. اما سالها بعد در زمان شاه شجاع ودرست در زمانی که او پشت دروازه شیراز با تردستی و زرنگی و شهامت هر چه تمامتر پیش از آنکه شاه محمود بتواند کاری بکند ، خود را به رودخانه زده وارد شیراز می شود و با این حمله سریع خود بار دیگر شیراز را فتح می کند حافظ براین غزل دوبیت دیگر به جای بیت مقطع غزل اضافه و غزل را به نام شاه شجاع نموده و در بیت آخر غزل ، با اشاره به حمله سریع شاه شجاع می فرماید:
آن شاه تند حمله که خوررشید شیر گیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
و مفاد بیت اخیر کاملاً باز گو کننده حمله سریع شاه شجاع است که در تواریخ هم ضبط شده است . بنابراین این غزل در سال قتل شاه ابواسحاق در 8 بیت و با بیت مقطع ( گل بر جریده) سروده شده و بعداً در فتح مجدد شیراز به دست شاه شجاع با برداشتن بیت مقطع قبلی و اضافه کردن دو بیت به صورت فعلی در آمده است. توضیحاً از مفاد بیت دوم این غزل که شاعر می فرماید ( چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت ) و تاریخ سرودن این غزل که سال 757 هجری یعنی پس از قتل شاه ابو اسحاق است بر می آید که تولد حافظ در سال 718 هجری شمسی است و اختلافات چند ماه بدین سبب است که قتل در اواسط سال انجام گر فته است. در پایان ، منظور حافظ از خورشید شیر گیر ریا، برج اسد است که یکی از 12 برج تقویم است و در آن برج ، خورشید به نقطه اوج خود می رسد وآن برج را برج اسد یا شیر می نامند و حافظ خورشید را در اوج خود به مانند بچه آهوی ماده یی به هنگام حمله غافلگیر کننده شاه شجاع تشبیه می کند .
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۲
sunny dark_mode