گنجور

 
حافظ

مسلمانان مرا وقتی دلی بود

که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گِردابی چو می‌افتادم از غم

به تدبیرش امیدِ ساحلی بود

دلی همدرد و یاری مصلحت بین

که اِستِظهارِ هر اهلِ دلی بود

ز من ضایع شد اندر کویِ جانان

چه دامنگیر یا رب منزلی بود

هنر بی‌عیبِ حِرمان نیست لیکن

ز من محروم‌تر کِی سائلی بود؟

بر این جانِ پریشان رحمت آرید

که وقتی کاردانی کاملی بود

مرا تا عشق تعلیمِ سخن کرد

حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود

مگو دیگر که حافظ نکته‌دان است

که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شیخ محمود شبستری

نماز معنوی زان علی بود

که جان او ز نور حق جلی بود

سلمان ساوجی

نشاطم هر زمانی بر گلی بود

سماعم بر نوای بلبلی بود

نشاط اصفهانی

من و دل را بکویی منزلی بود

که در هر سو دلی با بیدلی بود

چرا خود عشق زینسان مشکل افتاد

که آسان شد از وهر مشکلی بود

میان بحر ره گم کرده ای را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه