گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

مصراع آخر مومن صحیح است. در شعر ممن نوشته شده است.
---
پاسخ: با تشکر از شما، در بیت مذکور «ممن» با «مؤمن» جایگزین شد.

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت:

بنام خدا
مولوی در ابیات فوق از دو نوع عقل نام برده یکی عقل کسبی ودیگری عقلی که بخشش یزدانی است
او نه تنها در اینجا که در دفتر ها وبخش های دیگردو وجهی بودن عقل را یادآوری کرده وگاه قائل به عقل جزوی وعقل کلی شده است تا این دو معنا با هم مشتبه نشوند مثلا توجه باشد به اینکه "عقل جزئی عقل استنتاج نیست" ویا "عقل جزئی عفل را بد نام کرد"
حال میگوئیم تنها عقل نیست که دو معنی یا دو وجه دارد مفاهیم بسیار دیگری مانند عشق ومحبت. ترس .فکر واندیشه .تد بیر .بینش و... وحالات مختلفی مانند غم و شادی .بزرگی .شجاعت کمال وترقی
وتقریبا همه صفاتی مانند تواضع .اطاعت رقابت وامید ویا س وغیره که اگر بشماریم از سد افزون است همچنان دو وجهی است وبی توجهی به آنها باعث سوء تفاهم ویا سرگردانی میشود
مثلا دو وجهی بودن عشق برای همه ما روشن است ومیدانیم که عشق های جوانی یاعشق به زینت های دنیائی با عشق به حقیقت ومحبوب ازلی تفاوت یا منافات دارد ولی در آثار شعرا بدرستی از هم تفکیک نمیشود
در باره محبت هم وجه سالم وناسالم یا محبت حقیقی ومحبت نفسانی بسیار اهمیت دارد مثلا محبتی که از خود خواهی صادر شود سازنده نیست وبرای کودک زیان دارد همه مربیان تاکید میکنند که باید به طفل محبت کرد ونمیگویند چه نوع محبتی باید اعما ل شود
موضوع حساستر ازاین مسئله ترس وخوف است که در کلام امیر مومنان بزرگترین گناه قلمداد شده
از طرف دیگرمیدانیم که قرآن کریم ترسا ننده است اما بدیهی است که این دو نو ع ترس ماهیت متفاوت دارد یکی از نفس برمیخیزد ودیگری از ادراکات عالی انسان سرچشمه میگیرد واین دو حالت متضاد یکدیگرند ترس نوع اول انسان را سست ومستاصل میکند وعامل فساد است وترس نوع دیگربه او نورانیت وتعادل مبخشد وعجیب است که در شرح وتفسیر قرآن به این موضوع اهمیت داده نمیشود البته سخن از ترس مذموم وترس ممدوح گاه مطرح است اما اهمیتی به آن داده نمیشود
مسئله دیگرفکر وانیشه است که وجه نفسانی وعقلانی دارد اهل معرفت میگویند فکر باید متوقف شود تا انسان به آرامش برسد مولوی در جای دیگر گوید
در تضرع کوش و در افنای خویش
کز تفکر جز صور ناسد به پیش
ومیدانیم در نمازبرای حضورقلب هرگونه فکر وخیالی باید متوقف شود
ازطرفی میدانیم که قرآن کریم امر به تفکر وتعقل کرده است لذا دو وجهی بودن فکر واندیشه باید مورد توجه باشد که اشکال پیش نیاید ومعمولاتوجه نمیشود
مثالهای صفات اخلاقی زیاد است مثلا شجاعت معنی دو گانه دارد واگر به معنی بی باکی باشد بد است
ویا بزرگی گاه به معنی بزرگواریست گاه به معنی تکبر وتواضع گاه احساس خفت است وگاه ادب وانسانیت ودرمواعظ باید مورد توجه باشد وقس سایرصفات وحالات انسانی که در اینجا مجا ل شرح بیشتر نیست

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

در بیت سوم این غزل عرصه به جای فرضه درست مینماید
---
پاسخ: با تشکر از شما، نظر به این که «فرضه» در لغت‌نامه‌ی دهخدا وجود نداشت کلمه‌ی مذکور با کلمه‌ی پیشنهادی شما جایگزین شد. در هر صورت از آنجا که جایگزینی مذکور حدسی صورت گرفته از دوستانی که به نسخه‌ی چاپی معتبری از دیوان خاقانی دسترسی دارند تقاضا می‌شود نسبت به درستی این حدس ما را مطلع کنند تا این تغییر به جای تصحیح، تحریف نبوده باشد!

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

بنام خدا غزل143
غزلی است که در اوج معنی قرار دارد اینک برداشتی هرچند نارسا ازآن به نثر:
میگوید: جام جهان نما یا جقیقت در درون خود ماست ودل آنرا ازذهنیت بیگانه ما می جوید
اصل وجود انسان ازصدف جهان هستی ومکان نیز بیرونست وآنرا از گم شدگان طلب میکند!
این مشکل را با پیر راهنما در میان گذاشتم پیری که با تا ئید معمارا حل میکند ( تائید باعث پایداری آگاهی میشود) واورا خرم وخندان دیدم و قدح می معرفت در دست داشت ودر آینه جام حقیقت انسان را مینگریست به او گفتم این جام راحکیم جهان چه زمانی به تو داد در پاسخ گفت جام حهان نما یا حقیقت انسان از بدو خلقت پیدا شده است
بیدلی که خداراازدورمیخواند خدا با اوست ونمی ییند اینهمه شعبده که منیت دراینجا به پا میکند شبیه آنست که سامری درقبا ل عصای موسی وید بیضا میکرد جرم منصور که بدار آویخته شد این بود که رازها را فاش میکرد (پیرراهنما چنین نمی کند) اگر مد د برسد کارهای مسیح را دیگران هم میکنند
به گفته پیرراهنما اهل شکوه را چاره جز زنحیرزلف بتان نیست
به مناسبت این معانی به خاطربیاوریم که طبق قرآن کریم روح الهی در انسان دمیده شده و طبق حدیثی از ییامبرص انسان از فرشته وحیوان سرشته شده است بنابراین اگر به حا لت فرشتگی درآید روحیه وبینش دیگری میابد (شاید از آنها برتر شود) لذا در کنار"منیت اجتماعی" " من دیگری" وجود دارد که عظیم وباشکوه ودر ارتباط باحق است وما ازآن غافلیم ولی امکان ظهورش وجود دارد وهمین بعد از وجود ماست که تعبیر به گوهر و حام جهان نما شده است وخاصیت مسیحائی دارد وبقول حافظ بیهوده از بیگانگان آنرا طلب میکنیم اهل معرفت مانند خود حافظ کم وبیش این حالات والا را احساس کرده اند وابنگونه غزلیات ازین ممر برخاسته است
اصولامقصود ازکسب آگاهی و مجاهدات وعبادات رهائی از این منیت (نفس) ورسیدن به "من دیگر" است که با حقیقت ارتباط دارد گذشتن ازمنیت فعلی و راهیا بی به ورای آنرا میتوانیم هدایت به معنای قرآنی بدانیم ازآنجا که راهیابی سهل نیست درقرآن کریم عبارت لعلکم تهتدون(شاید راه یابید) در مورد مومنین و متقین مکررآمده است

 

حمید در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲:

این شعر بسیار زیباست.
شنیدن آن در «غوغای عشقبازان» لطفی صدچندان دارد.

 

ونوس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۸:

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم !
پر رنگ تر ها را می بینیم !
سخت تر ها را میخواهیم!
غافل از اینکه
خوبها آسان می آیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند .

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

بنام خدا
داستانی جالب است خلاصه اینکه یک طوطی از صاحبش بواسطه ریختن شیشه روغن بادام ضربه خورده وپرهای سرش ریخته بوداین طوطی بعدا چون یک مرد کله طا س را دید ناگهان گفت که مگرتو هم از شیشه روغن ریختی! "از قیا سش خنده آمد خلق را"
مولوی نتایج زیادی از داستان میگیرد وتفاوت اولیا وانبیا راکه گاه با مردم عادی یکسان تلقی میشوند وتفاوت زنبور عسل وزنبور گزنده وتفاوت زمین حاصلخیزو زمین شوره و بالاخره تفاوت حس دنیا وحس عقبی وتفاوت مسیلمه کذاب وپیامبر را خاطر نشان میکند که با نگاه ظاهری و نگرش پزیتیویسمی (باصطلاح غربی) یکسان دیده نشوند
جز اینها نکات دیگری مانند عیب خود را در دیگران دیدن و شخصیت خودرا در دیگران دیدن ومحو آنها شدن وشخصیت دیگری را در خود دیدن وغیره در روابط اجتماعی معمول است مثلا بسیاری از تهمت ها که به بیگناهی زده میشود ریشه اش در نفس گوینده است ونوعی فرا فکنی است ومربیان اطفا ل چه بسا حال کودک را درک نمیکنند وذهنیت خود را بر او تحمیل مکنند و در نتیجه طفل تصور غیر واقعی از خود پیدا میکند وتصور ما از اشخاص مشهورهم چه بسااز قیاس به نفس وتوهم پیدا میشود مولوی در جای دیگر میگوید محبوب ومعشوق تو هم در ذات تست نه در بیرون تو(ویسه معشوق هم در ذات تست..) تا وقتیکه ما انسانها یگا نگی واستقلال ذاتی خودرا نیافته ایم از این اشکالات مصون نبستیم وذهنیت ما برغم بینش درست حرف اول را میزند ود یگران را باخود میآمیزیم( البته یافتن هویت اصلی خویش کار آسانی نیست) هم مولوی گوید:
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
نتیجه سخن اینکه توفیق بزرگی است اگر بتوانیم توجه کنیم که در عین نیاز به دیگران یگانه ومنحصربه فرد آفریده شده ایم وصفت یگانگی خداوند انعکاسی بر ما دارد که"الواحد لا یصدر الی الواحد" واز شرک وشرکا فاصله بگیریم وبدانیم حتی نشئه هستی ما از دیگران پنهان وافاضه غیبی است آنکه از پشت چشمان ما بیرون را مینگرد برای هیچکس جز خدا شناخته نیست (به قول شهید مطهری این بهترین نمونه غیب است) متاسفانه طبق ذهنیت شرطی شده خود را از قیاس با دیگران میشنا سیم و گمان میکنیم اصل وجودمان دیده میشود در حالیکه فقط صفات ظاهر ما مرئی است. قابل توجه است که هر کسی مفهوم ومصداق بشریت است وبیهوده مصداق بشررا خارج از خود میجوید اگر کسی پپرسد بشر کیست وچیست پاسخش تنها در خودش است بقول مولوی:
ازهمانجا جو جواب ای مرتضی
که سوال آمد از آنجا مر ترا

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

هو
در معنی بعضی ابیات این غزل وتوجهی به
معنای کلی آن:
معنی بیت1 = ای ساقی جام می را بگرد ش در آور وبده که عشق ابتدا آسان وبعد مشگل آفرین شد
معنی بیت آخر=اگر حضور قلب میخواهی از او غایب مشو چون محبوب خودرا ملاقات کردی دنیا را
فرو گذار ورها کن.
یک معنای کلی که از این غزل بدست میآید مسئله رهائی از دنیا وعشق به محبوب ازلی وتوجه به مشکلات این راه است نه تنها حافظ که اهل معرفت همگی موضوع رهائی واتصا ل ومشگلات آنرادریافته و با بیانا ت مختلف ا برازکرده اند این مشکلات مختص اهل معرفت نیست هر کس دانسته وندانسته باآن مواجه است یا مواجه خواهد شد

 

مانی پاشائی راد در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

آلبوم موسیقی "سعدی نامه"، اثر زیبای گروه دستان. تصنیف اول، صدای دلنشین و زیبای سالار عقیلی، این غزل زیبا را در گوش جان طنین انداز می کند...

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بنام خدا
به نظر میرسد اگر تمام ابیات سرآغاز مثنوی در اینجا نوشته شده بود بهتر بود

 

فضل الله شهیدی در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

بنام خدا
در نظر نخست این ابیا ت بویژه بیت اول( وچند بیت دیگر)عجیب ودور از واقعیت به نظر میرسد اما اهل معرفت میدانند که مقصود حافظ این نیست که واقعا سقف آسمان یا فلک از نظر فیزیکی شکافته وخراب شود وآسمان یا فلک دیگر با طرحی نو برپا گردد
حقیقت اینست که ماتصوراتی قالبی مطابق نفسانیات وشخصیت اجتماعی خود از کل جهان پیدا کرده ایم اگرقالبهای ذهنی تغییر کند یا محو شود کانه اساس جهان ذهنی ما در هم میریزد
وقتیکه عرفا از من حقیرخود عدول میکنند واز نگاه اسارت بار آن آزاد میگردند وباصطلاح رمزی خود مست میشوند حالتی نو وبه تبع آن جهانی نو را احساس میکنند که بسیار با شکوه است وبه منزله آنست که طرحی جدید درآسمان وزمین ایجاد شده باشد وگفته شده این حالت هرگز خیا ل و توهم نیست
حقیقی وجد یست بلکه این حالات مزمن وعادتی وتصوراتی که فعلا از جهان داریم غبار آلود وغیر واقعی است
سخن مهمی منسوب به حضرت علی داریم که انسان این جرم صغیر نیست وعالم اکبردر او پیچیده شده است (اتزعم انک جرم صغیر وفیک انطوی عالم الاکبر) اگر این وجود حقیقی ظهور کند وافکار وپندار های کاذب و شرطی شده بر طرف شود آن حالتی که عرفا مستیش نامیده اند ظهور میکند واین قطره هستی با دریای هستی در می آمیزد آنگاه به تمثیل میتوان گفت سقف فلک شکافته میشود وطرحی نو در انداخته میشود
انسانهائی که در قفس منیت گرفتار شده اند یکی از عقل میلافد ویکی با ادعای کرامت بیهوده گوئی میکند و..ولی داوری بین اینها با داور عالم هستی است.(با توجه به بیت 6)
وکسیکه شراب حقیقت بنوشد کانه از اینجا به حوض کوثر در بهشت انداخته میشود(بیت7)
وقتی اهل معرفت اینگونه سخنان رادر جمع مطرح میکنند دیگران نمیدانند ومقصود را نمی یابند پس این سخنان رابه جای دیگروپیش اهلش باید برد(بیت 8) بلی اگر کسی شخصا تجربه ودریافتی ولوکوچک از این مسائل نداشته باشد به نظرش غیر واقعی میرسد اما به قول غزالی باید گمان خوب به آنها برد
این بود توضیحی هرچند نا کافی در باره چند بیت این غزل

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

mey nosh nadani ze koja amadeie
---
پاسخ: در نسخه‌ی چاپی رباعیات خیام به تصحیح محمدعلی فروغی و قاسم غنی ضبط همین است (از). تغییری اعمال نشد.

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

mey khor ke bezire khak basi bayad khoft
---
پاسخ: ضبط مورد نظر شما از نظر وزنی ایراد دارد و فکر می‌کنم در نسخه‌های چاپی رباعیات خیام ضبط متداول همینی باشد که اینجا هست. تغییری اعمال نشد.

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۰۷:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:

بنام خدا
بیت اول این غزل وبسیاری دیگر از ابیات حافظ نشان میدهدکه او بطور جدی در مسیر کمال گام برمیداشته یا درطلب محبوب ازلی وسیر الی الله بوده است در جای دیگر میگوید:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان زتن برآید
وگاه که گرفتار سستی میشده به خود تلنگور میزد ه که حرکت کند
به هرزه بی می ومعشوق عمر میگذرد
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد
به این بیت هم دقت کنیم که جستجوی اورا نشان میدهد
دریغ ودرد که در حستجوی گنج حضور
بسی شدم به گدائی بر کرام و نشد
برای شاهد مقصود ما همین ابیات به عنوان مثال در اینجا کافیست
البته باید گفت همه انسانها به فرموده قرآن بسوی خدا حرکتی دارند"یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه" یعنی:ای اسان تو کوشنده ای به سوی پروردگارت وبه او میرسی و اندکند کسانی که حافظ وار سیر خالصانه وعاشقانه داشته باشند
ولی اظهارنظرهای عجیبی هم در مورد جافظ وجود دارد مثلا در یک کتاب درسی دانشگاهی نوشته بودند که حافظ نه صوفی بوده نه عارف ونه سالک ونه جمع اینهابلکه در مکتب رندی بوده وهم مشرب خیام است مپیرسیم مگر معنی این کلمات بطور دقیق روشن است که گفته شودحافظ جزو آنهاست یا خیر آیا رند به چه معناست در کتب لغت مینویسند رند یعنی حیله گر وزرنگ وآیا حافظ در این کلمات قالبی میگنجد؟واگر رند به معنای کسی باشد که از بند دنیا آزاد ومتصل به حقیقت است درست است ولی چنین کسی باید عارف وسالک هم با شد
وحافظ در مشرب خیام هم نیست رباعیات خیام هرچند مملو ازمعرفت وآگاهی است اماطلب اتصال به حق ویا جملات دعائی در آن دیده نمیشود
ضمنا باید توجه داشت که حافظ با زبان رمزی که در بین عرفا معمول بوده سخن گفته ومفاهیم دو پهلو هم زیاد داردوجای برداشت های مختلف را باز گذاشته است وممکن است محقق را هم سرگردان کند ولی با اندکی دقت معلوم مشود که در سیر الی الله بوده است وبی جهت نیست که اورا لسان الغیب گفته اند

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۳:

هو
بنظر میرسد که اگر دوبیتی های بابا طاهر وشعرای دیگر به ترتیب حروف الفبا پشت سر هم نوشته شده بود خواندن آنها ساده تر وزحمت کلیک کردن ونیز مخارج اینترنت برای کاربر کمتر بود گرچه این مطلب مرتبط با دوبیتی بالا نیست ولی نوشته شد با پوزش
---
پاسخ: در مورد باباطاهر، باید مشکل حل شده باشد.

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بایاد خالق جانها
هرکسی کودور ماندازاصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
اصل خویش یعنی یگانگی خویش وتمامیت خویش وارزش والای خویش وخلاصه فطرت الهی خویش که در ااتصال به مبدا است
آیا چه چیز هائی ماراازاین اصل دور کرده است اگر بدانیم امیدی به سعادت ورستگاری وجود دارد
اگر قدری توجه کنیم شاید دریابیم که یگانگی ما در پای شریکان افتاده وبجای اینکه خودمان باشیم یکی از دیگران شده ایم یکی از دیگران بودن یعنی درمیان نبودن اصل خویش وتمامیت وجود مادر پای نیاز روانی به دیگران محو گردیده وفطرت الهی ما درپای طبیعت ما ومکتسبات دیرینه ما از تجلی باز ایستاده ورشته ارتباط وعشق ما به مبدا هستی زنگ زده وعایق گشته است
برای رسیدن به حقیقت ناچاریم تامل کنیم وبا صبر وحوصله موانع ومشکلات را ببینیم آنچه انسان را از اسارت میرهاند مشاهده احوال خویش با بی طرفی است که اصطلاحا خود شنا سی گفته میشود وگرنه خواندن مثنوی مولوی وآثار دیگربرای ما چندان سودمند نخواهد بود
در حدیثی مشهور داریم که "طلب العلم فریضه"ودر حدیثی از امام صادق ع درتحف العقول آمده است که مقصود از علمی که طلب آن واجب است علم النفس میباشد
وعلم النفس همان اگاهی به احوال خود وشناختن
مکتسبات مزاحم وشرطی شده است این آگاهی میتواند رهاننده باشد
تصور میرود آنچه در حاشیه ابیات مولوی گفتنی است راهگشائی برای توجه کردن وفهم مقصود اوست وکار مهم شارحان آثارش باید این باشد وگرنه بزرگنمائی مولوی وارزشیابی او ونظر یه سازی در مورد اوچنانکه غالبا معمول است مفید واقع نمیشود

 

علی رشوند در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

این شعر خیام همیشه ورد زبانم هست خیام هنوز در نظر من محبویتر از همه شاعران ایران زمین است اویک متفکرشاعری است که انسان خدا و جهان و زندگی را خوب تفسیر می کند
بی وفایی دنیا و دل نبستن به دنیا یکی از ویزگیهای شعر اوست قصر جمشید با آن همه عظمت جایکاه روبهان شده است دنیارا می بینی
بهرام گورخر شکارکن گوشه گور افتاده است

 

علی معدندار در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:

یا سر سلطانی
---
پاسخ: با تشکر از شما، کلمه‌ی جاافتاده‌ی «سر» اضافه شد، ضمناً مصرع دوم بیت اول جهت کمک به روان‌خوانی تشدیدگذاری شد!

 

علی معدندار در ‫۱۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:

بهتر است به جای * چون * چو استفاده شود
---
پاسخ: با تشکر از شما «چون» در مصرع دوم بیت دوم با «چو» جایگزین شد.

 

۱
۵۲۴۱
۵۲۴۲
۵۲۴۳
۵۲۴۴
۵۲۴۵
۵۲۵۰