گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فاطمه زندی

فاطمه زندی

معلم بازنشسته ای هستم .. عاشق طبیعت ،شعر و ادبیات ..و دلم می خواهد روزی بیاید ..هیچ کجای این کره خاکی جنگی نباشد ..عشق و صلح و انسانیت بر جوامع انسانی حاکم باشد...

به امید آن روز..🌺🙏


فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

هزار سختی اگر بر من آید ، آسان است

که دوستیّ و ارادت هزار چندان است

معنی بیت اول

۱  _اگر در راه دوست هزاران سختی بر من تحمیل شود ، آنها را به آسانی تحمّل می کنم . زیرا مهرورزی و میل ما به دوست هزار بار بیش از آن است که تصوّر شود . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست 

که خار دشت محبّت گل است و ریحان است

معنی بیت دوم 

۲  _سفر برای پای کسی که دوست را می طلبد دراز به نظر نمی آید . زیرا در قلمرو محبّت که به دشتی می ماند ، خارهای خلنده و رنج و سختی مثل گل و ریحان ، لطیف و دوست داشتنی است . [ گل = گل سرخ / ریحان = گیاهی است علفی به رنگ های سفید و گلی و گاهی هم بنفش و مجتمع که در گنار برگ های انتهایی ساقه قرار دارند و به معنی هر گیاه خوشبوست ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]

اگر تو جَور کنی ، جور نیست ، تربیت است 

وگر تو داغ نهی ، داغ نیست ، درمان است 

معنی بیت سوم

۳  _اگر تو بر من جور و ستم روا داری ، آن را جوری در راه پرورش دادن تلقّی می کنم و اگر داغ گذاری ، آن را وسیله ای برای درمان نهایی خویش می پندارم . [ تربیت = پروراندن ، احسان و تفقّد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان (لغت نامه) / داغ = سوزش و حرارت ]

نه آبروی ، که گر خون دل بخواهی ریخت 

مخالفت نکنم ، آن کنم که فرمان است

معنی بیت چهارم

۴  _نه تنها اگر آبرویم را بریزی ، بلکه اگر خونم را هم بریزی ، مخالفتی ندارم . بلکه کاری را انجام می دهم که تو فرمان دهی .

ز عقل من عجب آید صواب گویان را 

که دل به دست تو دادم ، خلاف در جان است

معنی بیت پنجم

۵  _آنان که به پندار خویش صواب را تشخیص می دهند ، از عقل من درشگفتند که چرا عاشق تو شدم . آری ، اختلاف من با ایشان در این است که من جان داده ام ، ولی ایشان می پندارند که من تنها دل داده ام و عاشق شده ام . [ صواب گویان = راستگویان ، درستگویان ، کسانی که سخن به صواب گویند ، مقابل خطاگویان / خلاف = اختلاف ، قبول نکردن / دل به دست کسی دادن = کنایه از عاشق و شیفتۀ کسی شدن ]

من از کنار تو دور افتاده ام ، نه عجب

گَرَم قرار نباشد ، که داغ هجران است

معنی بیت ششم

۶  _من از تو دور شده ام و این ، داغ جدایی است بر جان من . پس تعجّبی ندارد اگر بی آرام باشم .

عجب در آن سر زلف مُعَنبَر مفتول 

که در کنار تو خسبد ، چرا پریشان است

معنی بیت هفتم 

۷  _درشگفتم از اینکه چرا آن سر زلف خوشبوی درهم بافته که در کنار تو می خوابد و باید آرام یابد ، آشفته است .

[ معنبر = عنبرآلود و خوشبو ، عنبر ماده ای است چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / مفتول = تابدار و پیچیده ]

جماعتی که ندانند حظّ روحانی

تفاوتی که میان دَواب و انسان است

معنی بیت هشتم

 ۸  _آن گروهی که لذّت معنوی را که وجه تمایز انسان و چهارپا است درنیافته اند .

[ جماعت = گروه و عدّه / حظّ = بهره و نصیب / روحانی = معنوی / دواب = چهارپایان ، به فارسی یعنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد (لغت نامه) ]

گمان برند که در باغ عشق سعدی را

نظر به سیب زنخدان و نارِ پستان است

معنی بیت نهم 

۹  _می پندارند که در باغ دوستی ، سعدی به زنخدان سیب مانند و پستان چون انار یار نظر دارد .

[ زنخدان = چانه / نار = انار/ تشبیه : عشق به باغ ، زنخدان به سیب پستان به نار ( اضافه تشبیهی ) ]

مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر

که جهل پیش خردمند عذر نادان است

معنی بیت دهم  

۱۰  _بی تردید سکوت من در برابر این نادانان شایسته تر است ، زیرا نادانی آنان در برابر من ، عذرخواه آنان است و آنان را از فهم موضوع معذور می دارد .

[ اولاتر = سزاوارتر ، نیکوتر / هر آینه = البتّه ، در هر حال /تضاد : خردمند ،نادان  ]

وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها

که هر چه نقل کنند از بشر ، در امکان است

معنی بیت یازدهم

۱۱  _من نَفس خویش را مبرّا نمی دانم و آن را از هوا و هوس پاک نمی پندارم ، زیرا هر چیزی که در باب آدمی گفته شود امکان دارد که تحقّق یابد .

[ وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی = من خویشتن را بی گناه نمی دانم ، بخشی از آیه 53 سورۀ یوسف است / وَ لا اُزَکّیها = و آن را پاک نمی دانم / در امکان بودن = ممکن بودن ، امکان داشتن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

معنی غزل ۸۱

وزن :مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل(بحر هزج مقدس مقصور)

 چه روی است آن که پیش کاروان است 

 مگر شمعی به دست ساروان است

۱.مگر:قید تاکید است،همانا،به تحقیق/ساروان:۵۹/۵

تشبیه مضمر:روی به شمع مانند شده است.

معنی بیت اول :

۱ _ آن چه چهره‌ای است که پیشاپیش کاروان حرکت می‌کند.بی تردید چهره نیست،بلکه شمعی در دست ساروان است!

 سلیمان است گویی در عَماری 

که بر باد صبا تختش روان است

۲-سلیمان:((پسر داوود و از پیغمبران و پادشاهان بنی اسرائیل است که بر طبق روایات مذهبی ۷۰۰ سال سلطنت کرد و تورات را نشر داد؛اما در متون تاریخی پادشاهی او را ۹۳۵-۹۷۳ پیش از میلاد گفته اند.او در سوریه قدیم یا شام می زیست.در آیه ۲۹ سوره ص(۳۸)آمده است:و وهبنا لداوود سلیمان نعم العبد آنه اواب،و بخشیدیم به داوود،سلیمان را که بنده خوب بازگشت کننده ای بود.باد فرمانبر سلیمان بود و تخت او را که شادروان به مساحت چهل فرسنگ در چهل فرسنگ بود،حمل و نقل می کرد.علاوه بر این مامور بود که هر چه را که در ملک سلیمان می گذرد،به گوش او برساند.

سلیمان بر تمام جن و دیو و انس و جانوران مختلف مسلط و حاکم بود و اجنه جزو لشکر او بودند.در آیه ۱۷ سوره نمل(۲۷) آمده است:و حشر سلیمان جنوده من الجن و الانس و والدین فهم یوزعون،و جمع گردانیده شدند برای سلیمان لشکرهای از جن و انس و پرنده و ایشان از تفرق بازداشته می شدند(یعنی تحت نظم و انضباط بودند.)و جن و پری برای سلیمان کارهای ساختمانی می کردند،چنانکه در آیه ۱۲ سوره سبا(۳۴)آمده است:و من الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه،و از جن یک گروه آن بودند که پیش سلیمان کار می کردند.دلیل حکومت سلیمان بر جن و انس،وجود انشگتری سلیمان بود که نگینی به وزن نیم دانگ داشت و بر آن اسم اعظم نقش شده بود.در قصص انبیای نیشابوری(ص۲۷۸ و ۲۷۷)می نویسد که داوود آن نگین را که از آدم-علیه السلام-میراث مانده بود و باز بدو رسیده به سلیمان داد و برهان و معجزه او گشت.روزی دیوی به نام صخر جنی که به زشت رویی و بدگویی مشهور است،آن انگشتری را به حیله ربود و در نتیجه چهل روز به جای سلیمان سلطنت کرد.عاقبت الامر،این مشکل به تدبیر وزیر سلیمان،آصف بن برخیا،حل شد.بعد از آنکه سلیمان انگشتری و در نتیجه سلطنت را از دست داد،مناجات کرده،گفت:رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لابد من بعدی(آیه۳۴ سوره ص(۳۸))،پروردگارا،مرا بیامرز و ببخش مرا پادشاهی که هیچ کس تحصیل آن به آسانی نتواند کرد1

2

تا معجزه من باشد یا آنکه ملکی به من ده که از نهایت عظمت حصول آن دیگری را صحیح و ممکن نباشد.سلیمان زبان همه مرغان جهان را می دانست؛از این رو،او را صاحب منطق الطیر گفته اند.در آیه ۱۶ سوره نمل(۲۷) آمده است:و ورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی...،و وارث شد سلیمان داوود را و گفت:ای مردمان،ما را منطق پرنده آموختند و ما را از هر چیزی دادند؛اما چنانکه در قصص آمده است او علاوه بر زبان طیور،زبان جانوران دیگر را نیز میدانست؛چنانکه با مورچه سخن می گفت.))(فرهنگ تلمیحات)/گویی:قیداست،گویا،همانا،به درستی/عماری:((صندوق مانندی که برای نشستن بر پشت شتر و فیل می گذارند و به آن محمل،هودج و کجاوه نیز گویند و در عربی با تشدید میم است و منسوب به ((عمار))که نام اول سازنده آن بود.))(لغت نامه)/باد صبا:مطلق باد.

تشبیه:معشوق کاروانی در بیت قبل مشبه،سلیمان مشبه به/تلمیح:به داستان حضرت سلیمان و تخت روان او که با باد به حرکت در می آمد

معنی بیت دوم 

۲ _گویی او حضرت سلیمان است که در کجاوه ای نشسته و باد صبا آن کجاوه را به حرکت در آورده است.

جمال ماه پیکر بر بلندی 

بدآن ماند که ماه آسمان است 

۳.ماند:از مصدر مانستن به معنی شباهت داشتن.

تشبیه(صفت تشبیهی):ماه پیکر،دارای پیکری چون ماه/تشبیه مرکب:جمال معشوق ماه پیکر در بلندی به ماه آسمان مانند شده است.

معنی بیت سوم :

۳ _ جمال آن یار زیبا که بر بلندی ایستاده است،به ماه در آسمان بلند می ماند.

بهشتی صورتی در جوف محمل 

چو برجی کآفتابش در میان است 

۴.جوف:درون و میان/محمل:هودج،کجاوه/برج:در اصطلاح نجوم منزلگاه ستارگان،یکی از دوازده بخش فلک.

تشبیه مرکب:مصراع اول مشبه،مصراع دوم مشبه به.

معنی بیت چهارم :

۴ _آن یار با صورت بهشتی اش در میان هودج همانند آفتاب است در میان برجی از منطقه البروج.

خداوندان عقل این طُرفه بینند 

که خورشیدی به زیر سایبان است 

۵.خداوندان عقل:صاحبان عقل،عاقلان و فلاسفه/طرفه:هر چیز شگفت و نادر/سایبان:حجاب و پرده هودج و عماری مراد است.

تشبیه:یار کاروانی به خورشیدی به زیر سایبان مانند شده است.

معنی بیت پنجم :

۵ _ خردمندان این صحنه را که خورشیدی در زیر سایبانی قرار داشته باشد،عجیب و شگفت می دانند.

چو نیلوفر در آب و ، مِهر در میغ 

 پری رخ در نقاب پرنیان است

معنی بیت ششم 

۶ _ آن یار پری چهره که در نقاب پرنیانی خویش پوشیده مانده ، همانند نیلوفری در آب و ماهی در میان ابر است . 

[ مِهر = خورشید / میغ = ابر / پری رخ = زیبارو / نقاب = حجاب ، برقع و روی بند زنان / پرنیان = حریر ، پارچه حریر منقّش / نیلوفر = از تیرۀ نیلوفریان نزدیک به تیرۀ آلاله هاست . ساقه نیلوفر بلند ، برگ آن مدّور و قلب مانند است و دارای گل های درشت ، سفید و شکوفه ای و معطّر در آب سطح آب است و معمولاََ در حوضچه های پر آب و استخرها می روید ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) . ]

ز روی کار من بُرقَع برانداخت 

 به یکبار ، آن که در بُرقَع نهان است

معنی بیت هفتم 

۷ _ آن یاری که در پشت روی بند خویش پنهان است ، پرده از روی کار من برانداخت و مرا رسوا ساخت . [ برقع = روی بند و نقاب زنان / آرایه ء تکرار: برقع ]

شتر پیشی گرفت از من به رفتار 

 که بر من بیش از او بار گران است

معنی بیت هشتم 

۸ _ شتر در رفتن از من سبقت گرفت و پیش افتاد ، زیرا بار عشقی که بر دوش دل من نهاده شده ، سنگین تر از باری است که آن شتر حمل می کند .

 [ رفتار = سیر و حرکت / تشبیه شاعر به شتر /آرایه ء استخدام : واژه ء " بار " برای شتر به معنی " بار و بنه " و برای انسان به معنی " بار عشق " است ]

زهی اندک وفای سست پیمان 

 که آن سنگین دل نامهربان است

معنی بیت نهم 

۹ _ آه که آن یار سنگدل و نامهربان چه وفایی کم و چه میثاقی سست دارد . [ زهی = شبه جمله است به معنی آه و افسوس / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ]

تو را گر دوستی با من همین بود وفای ما و عهد ما همان است

معنی بیت دهم 

۱۰ _ گرچه تو با این بی وفایی و سست پیمانی با ما رفتار می کنی ، باز هم عهد و پیمان ما با تو همان میثاق پیشین خواهد بود .

بدار ای ساربان ، آخر زمانی 

که عهد وصل را آخرزمان است

معنی بیت یازدهم 

۱۱ _ای ساربان ، سرانجام لحظه ای کاروان را از حرکت بازبدار و مهلتی بده ، زیرا زمان آخر یا لحظه پایانی وصال دوست است . 

[ بدار = مهلت و فرصتی بده ، درنگی کن / عهد = زمان ، روزگار / آخر زمان (مصراع دوم) = زمان آخر ، آخرین مهلت / ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند ]

وفا کردیم و با ما غَدر کردند 

 برو سعدی که این پاداش آن است

معنی بیت دوازدهم 

۱۲ _ مهر ورزیدیم ، امّا محبوب با ما بی وفایی کرد و پیمان شکست . ای سعدی ، برو و بگذر که این بی وفایی پاداش آن وفاداری است .

 [ غَدر = پیمان شکنی ، مکر و حیله/تضاد : وفا ، غدر ]

ندانستی که در پایان پیری 

نه وقت پنجه کردن با جوان است ؟

معنی بیت سیزدهم 

۱۳ _آیا نمی دانستی که در انتهای عمر و زمان پیری نباید با یاری جوان پنجه درافکنی و عشق بورزی ؟ [ تضاد : پیری ، جوان / پنجه کردن = کنایه از ستیز و نزاع و زورآزمایی کردن ، درافتادن ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان 

معنی بیت اول 

۱ _ اکنون که بین من و تو  گله گزاری و گفتگویی هست ، اگر گناهی از من سر زده و یا مرتکب خطایی شده ام ، آن را تذکر بده .

[ ماجرا : مرکب از "ما" و " جری " صیغهء ماضی است ، به معنی سرگذشت ، قصه و واقعه به کار می برند ،سرگذشت و اتفاق و آنچه  گذشته باشد ، گله و شکایت ./ آرایه ء تکرار : بیا / جناس زاید : اگر ،گر ]

معنی بیت دوم 

۲ _ آیا شایسته است بدین گونه بی حد و حساب مردم را شیفته ء خویش سازی ؟ چنین مکن ، زیرا برای این دادخواهی مردم جزا و عقوبتی وجود دارد.

[ مظلمه : ظلم و ستم / کنایه : دل بردن ( شیفته و بی قرار کردن )

معنی بیت سوم 

۳ _ اگر توانگران گاهی از سر لطف به گدایان کوی خود نظری بیفکنند ، برای آنان عیبی به شمار نمی آید .

[ نظر کردن نگاه کردن ، توجه و عنایت نمودن / تضاد : توانگر ، گدا ]

معنی بیت چهارم 

۴ _ روزگار چند روزی آن گونه سپری شد که دشمن آرزو می کرد و در این مدت از دوستان هم نشنیدم که بگویند این آشنای ماست که دشمن کام گشته است .

[ کام : مراد و آرزو /تضاد : دشمن و دوست ، بیگانه و آشنا ] 

معنی بیت پنجم 

۵ _ کسی باقی نماند که در این غم دلش بر من نسوزد و به رحم نیاید ، اما کسی هم جز تحمل درد و رنج درمانی برایم تشخیص نداد .

[ بیرون از : جز از ، غیر از / تضاد : درد ، دوا ]

معنی بیت ششم 

۶  _ اگر هزار بار ذهن و خاطر مرا آشفته سازی و مرا مضطرب نمایی ،از جانب من نسبت به تو همچنان صفا و صمیمیت وجود دارد .

[ خاطر : فکر و اندیشه ،دل / همچنان : قید است ، هنوز / کنایه : خاطر کسی شوراندن ( آشفته و پریشان کردن کسی ) ]

معنی بیت هفتم 

۷ _ مغزم با دودی که از آتش خیال و سودا بر می خاست سوخت و ازمیان رفت ،ولی هنوز هم از روی نادانی می پندارم که برای این بیماری دارویی معجزه آسا همانند کیمیا یافت می شود.

[ دماغ : مغز ، خاطر  و اندیشه / جهل مصور : نادانی و جهالتی که بر دل و لوح ضمیر نقش بسته شده است 

کیمیا -->بیت ۱۰ غزل ۴۸ / کنایه : دماغ سوختن ( از میان رفتن و رنج بردن ) تشبیه : ماخولیا به آتش ( اضافه تشبیهی )]

معنی بیت هشتم 

۸ _ آرزوی دل ما بر آورده  نشدو جان ما برای به در رفتن از تن به حلق رسیده است ، ولی اگر این جان به میانه ء دهان هم برسد ، با وجود اینکه میان کام و لب فاصله ای نیست ، ما هنوز هم برای رسیدن به او امیدواریم .

[ کام : آرزو ،مراد / همچنان : قید است ،هنوز/ رجا: امید / کنایه : جان به حلق رسیدن ( بی تاب و بی قرار شدن ، مشرف به مرگ بودن ) ایهام تناسب : بین " کام " ( اول ) در معنای " سقف دهان " که در اینجا منظور نیست با "حلق " / تناسب : حلق ،کام / جناس اشتقاق : نرسیدیم ، رسید ، رسد ]

معنی بیت نهم 

۹ _ سوگند به جان دوست که سعدی اصلا باور ندارد که درگیتی جز کوی دوست جاییوجود داشته باشد 

[نوعی رد الصدر علی العجز  : دوست / تضاد : نیست ،هست ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:

وزن :فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان 

معنی بیت اول 

۱  _ هر آنچه از ملاحت و زیبایی در باب چهره ء تو بگویند و نیز آنچه از شنگی و دلربایی چشمانت بر زبان آرند همه ء اینها در روی و چشم تو وجود دارد.

[ شوخی : بی باکی و جسارت در عشق ورزیدن / رعنایی : زیبایی حسن و جمال و دلربایی ، غنج و ناز / تناسب : روی ، چشم .]

معنی بیت دوم 

۲  _ در باغ به سروها نگریستم و در مورد راستی و بلندی آنها تامل کردم ، اما سرانجام دریافتم که هیچ قامتی به دلآ رایی بالای تو یافت نمی شود.

[دلآرا : زیبا و شادی آفرین ]

معنی بیت سوم 

۳  _ ای کسی که بلبل مانند تو قادر به سخندانی و نغمه سرایی نیست ، حتی نمی توان  طوطی را هم در برابر تو شکر شکن دانست  

[ شکر خایی : شیرین زبانی/ تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه سخندانی و شیرین زبانی معشوق به بلبل و طوطی و بر تری معشوق بر آن دو ]

معنی بیت چهارم 

۴ _ ای محبوب من ، نه تو از حال زار من خبری داری ، نه گل خندان از شور و غوغای بلبل عاشق .

[ مسکین : درویش و آن که هیچ ندارد ،حقیر و ضعیف  / مشغله : هیاهو ، شور و غوغا ، کار و بار و هر چیزی که شخص را به خود مشغول کند / سودایی : سودا زده و گرفتار عشق /تشبیه مضمر : شاعر به بلبل و معشوق به گل خندان مانند شده است ]

معنی بیت پنجم 

۵  _ اینکه گفتی اگر شکیبایی پیشه کنی ،گشایشی در کارت حاصل می شود ، سخن درستی است ،اما برای کسی که تاب شکیبایی دارد .

[ فرج یافتن: گشایش و رهایی یافتن /  تلمیح : مصراع اول اشاره است به سخن معروف : الصّبر مِفتاحُ الفَرَج ]

معنی بیت ششم 

۶  _ آیا تاکنون شنیده ای که کسی بتواند دوری دوست را تحمل کند ؟ به راستی  در قلبی که شکیبایی وجود داشته باشد ، دوستی و عشق وجود ندارد .

[ شکیبیدن : صبر و بردباری پیش گرفتن / جناس زاید : دوست ، دوستی / دوستی : عشق و محبت ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ هر کس از سرزنش و رسوایی آگاهی دارد و بدآن می اندیشد و از آن می هراسد ، هرگز از عشق خبری نداشته و ندارد .

[ شنعت : سرزنش و ملامت ]

معنی بیت هشتم 

۸ _ کسی که با یاد و خاطره ء تو انس و الفتی دارد، تنها نیست ، پس مپندارید  که من طاقت تنهایی دارم، بلکه یاد تو نمی گذارد جدایی مرا از پای در آورد .

[ انس : الفت و دوستی ] 

معنی بیت نهم 

۹  _ چشم همه به تو می نگرد ،اما نمی توان گفت هر چشمی بصیرت دارد و تو را آنچنانکه هستی می بیند .

[ نگران : صفت فاعلی ، نگرنده و ناظر / و لیک : حرف ربط در معنی استدراک است ،اما ، ولی / بینایی : بصیرت ] 

معنی بیت دهم 

۱۰  _ ای دوست ، گفته بودی که مردم روزگار ، همه اهل ریا و فریب و تمسخرند .سعدی از این گونه نیست ، ولی چنانچه تو این اوصاف مذموم را به وی نسبت دهی می پذیرد .

[ زرق : ریا و نفاق و دروغ / فسوس : حیله ، آزار و جفا ، سرزنش ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن  فع لان 

معنی بیت اول 

۱ _ ای دوست ،اگر دیگران بگویند من جز تو یاری دارم یا شب و روز به جز اندیشیدن به تو به کار دیگری می پردازم ، به سخن آنان گوش مده .

[ تضاد : شب ،روز ] 

معنی بیت دوم 

فقط من نیستم که گرفتار زلف تو شده ام ،بلکه در هر پیچ و تاب زلف تو یک گرفتار وجود دارد .

[ تشبیه : سر زلف به کمند ]

معنی بیت سوم 

۳ _ اگر من ادعا کنم که با تو پیوند و الفتی  ندارم ، در و دیوار شهادت می دهند که این پیوند وجود دارد ، یا که آری ، این پیوند وجود دارد .

[ ایهام : کاری هست ۱ _ که آری هست ۲_ کار و امری هست .]

معنی بیت چهارم 

۴ _ هر کس مرا در اثر عشق ورزیدن به تو سر زنش کند و این کار را بر من عیب بشمارد ، تا زمانی که تو را ندیده ،عشق را بر من ناپسند می شمارد ، اما به محض دیدن تو به من حق می دهد و دست از سرزنش من بر می دارد .

[ انکار : ندانستن و باور نداشتن ، نشناختن ]

معنی بیت پنجم 

۵ _ چه می توانم کرد ، اگر در برابر ستم نگهبان تو صبر پیش نگیرم ؟ زیرا همه می دانند که هر گلی در همنشینی خود خاری دارد، پس برای رسیدن به گل از تحمل نیش خار گزیری نیست .

[ جور : ستم / صحبت : مصاحبت و همنشینی /تضاد : گل ،خار ]

معنی بیت ششم 

۶ _ تنها منی که آرزوی بیهوده در سر دارم ، عاشق تو نیستم ، بلکه عشاق دل سوخته ای چون من در میان هوا داران تو بسیار دیده می شوند.

[ خیل : قبیله و طایفه ، گروه و هواداران / کنایه : خام طمع ( کسی که طمع و آرزوی بیهوده دارد) سوخته ( شیفته و عاشق ، رنج دیده )/ تضاد معنوی : خام ،سوخته ( هر دو در معنای مجازی )]

معنی بیت هفتم 

۷ _ باد از جایگاه تو خاکی  بیاورد و با آن آبروی هر چیز معطری را که در دکان عطار بود ، بریخت و آنها را بی بها ساخت .

[ مقام : جای و اقامتگاه / آب : آبرو ، ارزش و اعتبار / طیب : بوی خوش و هر چیز معطر / عطار : عطر فروش / تناسب : طیب ، عطار / تناسب : بین " آب " در معنای غیر منظورش ، یعنی " ماده ء سیّال معروف " با " خاک و باد" / تضاد : بیاورد و ببرد ،باد و خاک ] 

معنی بیت هشتم 

۸  _ چه چیزی می توانم نثار قدم هایت سازم که آن را بپسندی ؟ بی تردید نمی توان گفت که جان و سر من در برابر تو ارزشی برای نثار شدن دارند .

[ مقدار : قدر و ارزش / تضاد : پا ، سر ]

معنی بیت نهم 

۹ _ سرانجام روزی این لباس صوفیانه ء ریایی را بیرون می آورم ، تا همه ء مردم بدانند که صوفی واقعی نیستم و در زیر  این خرقه زنار کافران بر کمر دارم .

[ دلق: لباس ژنده ای که درویشان به تن کنند / مرقع : رقعه ها و پاره های به هم دوخته شده ، خرقه ء صوفیان که از پاره های رنگارنگ به هم دوخته شده ، تهیه می شده است / زنّار : کمر بندی بوده که ذمّیان مسیحی در مشرق زمین به امر مسلمانان مجبور بودند که داشته باشند تا بدین وسیله از مسلمانان ممتاز گردند ، چنانکه یهود مجبور بودند بر شانه ء خود تکه پارچه ء زردی به نام عسلی بدوزند . در ادبیات صوفیانه زنّار رمز کفر و بت پرستی است ، چنانکه خرقه نشان زهد و ایمان است / تضاد معنوی : دلق مرقع ،زنار / جناس لاحق : دلق ، خلق ]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ همه ء مردم همین نشان دوستی را که من دارم بر خود احساس می کنند ، برای اینکه معلوم شود در روزگار تو همه چون من، مست عشق تو اند و هیچ هشیاری پیدا نمی شود .

[ داغ محبت : سوز و آتش عشق / دور : زمان و روزگار / تضاد : مست ، هشیار / ایهام : دور ، ۱ _روزگار  ۲ _ به قرینه ء " مست " دور می خواری مراداست / جناس لاحق : مست ، هست ] 

 معنی بیت یازدهم 

۱۱ _ داستان عشق ورزی سعدی قصه ای نیست که بتوان آن را از مردم مخفی نگه داشت ، زیرا داستان شیدایی او در سر هر بازاری بازگو می شود و همه از آن آگاهند .

[ حدیث : سخن ، ماجرا ، افسانه و داستان / کنایه : بر سر بازار بودن ( ظاهر و آشکار بودن )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان

معنی بیت اول 

۱ _ خوشا به حال کسی که با بلند بالایی چون تو دوست و رفیق است ! زیرا این دوستی نعمتی است که خداوند به او بخشیده است .

[ زهی : شبه جمله است که برای تحسین به کار می رود ، آفرین ، خوشا / بالا : قد و قامت . / آلا : جمع الی ، نعمت ها و نیکویی ها / تشبیه : سرو بالا ( بالایی مانند سرو ) ]

معنی بیت دوم 

۲ _ هر کس در تمام طول حیاتش فقط لحظه ای با تو بوده و از تو لذتی یافته است ، از آن پس به هیچ آرزویی دست نمی یابد که او را خشنود سازد ، زیرا آرزویی بزرگتر از با تو بودن وجود ندارد .

[ دم : لحظه و ساعت / تمنا : آرزو و در خواست / کنایه : دم یافتن ( بهره مند و بر خوردار شدن )]

معنی بیت سوم 

۳  _ هر کس برنظر و اندیشه ء تو آگاهی یابد و از آن پس به خاطر خویش نفس کشد و زنده ماند ، این تدبیر برای او تدبیر خردمندانه ای نبوده است .

[ معلوم کردن : شناختن ، پی بردن / نفس زدن : زندگی کردن / نه بس رایی است : رای و اندیشه ء شایسته و خوبی نیست / نوعی ردالصدر علی العجز : رای / جناس زاید : رای ، برای ]

معنی بیت چهارم 

۴  _ هر کس هر لحظه به کسی نظر دارد ، عاشق نیست و هر کس هر روز  به جایی خاطر می سپارد و تمرکز ندارد ، عارف به شمار نمی آید .

[ ساعت : لحظه / نظر : نگاه و توجه / عارف : دانا و شناسنده / خاطر : فکر و اندیشه ، دل ]

معنی بیت پنجم 

۵ _ مرا با یاد و خاطره ء خویش در کنج تنهایی رها کن ، زیرا کسی که با یاد  تو خلوت گزیند ، تنها نیست .

[ واو : حرف اضافه است که در اینجا در معنی ملازمت و همراهی به کار رفته است / تو : در اینجا به معنی "خود " است / خلوت : عزلت و گوشه نشینی ]

معنی بیت ششم 

۶  _  نمی توان با ختیار و آگاهانه از تو شکیبا بود .اگر کسی دور از تو صبر پیشه کند ، از روی ناچاری خواهد بود .

[ اضطرار : بی اختیاری ، جبر ، مقابل اختیار ]

معنی بیت هفتم

۷_ در هر بامداد که به روی تو نظر کنیم ، آن صبح چون عید نوروز خجسته است و هر شبی که بی تو سپری  شود ، طولانی ترین شب سال  خواهد بود.

[ تشبیه : نظر کردن به روی معشوق به نوروز و شب فراق یار به شب یلدا مانند شده است / تضاد بامداد ، شب / جناس زاید : روز ، نوروز / جناس مضارع : هست ، است / تشبیه : فراق به شب ]

معنی بیت هشتم 

خدایا ، تمام اسیران را آزاد ساز ،مگر کسی که به کمند زیبا رویی گرفتار آمده و عاشق است .

[ استعاره : کمند ( زلف تابدار ) / آرایه ء تکرار : اسیر / استثنای منقطع : استثنا کردن اسیران کمند زیبا رویان از اسیران دیگر ]

معنی بیت نهم 

 ۹  _ بنگر که حکیم نیز دست از خود شسته و عاشق گشته است .آری ، هر حکیمی که دل از کف بدهد ، شوریده و شیدایی بیش نیست .

[ حکیم : اهل حکمت ، دانشمند و فرزانه / شیدایی : جنون و بی خودی ، عاشقی / تضاد : حکیم ، شیدا / کنایه : دل از دست رفتن ( فریفته و عاشق شدن ) ]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ اما اگر پای سعدی در این لجن و ورطه فرو رود ، به دلیل اینکه اولین پایی نیست که دچار این لغزش و گرفتاری می شود ، عذرش پذیرفتنی است .

[ ولیک : حرف ربط در معنی  استدراک است ، اما ،ولی / لجم : " گِلِِ تیره و لای سیاهی را گویند که در ته حوض ها و کولاب ها و جوی های آب می باشد ، لجن "( لغت نامه )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان 

معنی بیت اول 

۱  _ من به اینکه در بیرون شهر صحرای مصفا و دلگشا وجود دارد چه کار دارم ؟ هر کجا که دوست در کنارم باشد ، همان جا برای من جایی خوش و خرم است .

[قرین : نزدیک و کنار ، همنشین / جناس مضارع : هست ، است ] 

معنی بیت دوم 

۲  _ در شگفتم از کسی که یک بار روی تو را دیده است ، ولی در تمام عمر باز هم اندیشه ء سیر و تماشا را در سر می پروراند .

[ کنابه : سر چیزی یا کاری داشتن /ایهام تناسب : بین " سر " در معنای " راس " که در اینجا مورد نظر نیست با " روی " / مجاز مرسل : سر به علاقه ء ظرف و مظروف ( فکر ) 

معنی بیت سوم 

۳ _ اگر به جای پرداختن به یاد دوست به خود توجهی داری  ، به وصل دوست امیدوار مباش و تصور دوست را هم‌از ذهن پاک کن .

[ ذکر : یاد / پروا : توجه و التفات   ، ترس و بیم / خیال بستن : گمان و تصور کردن ] 

معنی بیت چهارم 

۴  _ اگر عشق مثل لشکری قهار بر سرزمین دل غلبه یافت آماده باش ، زیرا در هر بامداد از این سرزمین ( دل ) چیزی به غارت می رود .

[ ولایت : سرزمین / یغما : تاراج و غارت / تشبیه : دل به ولایت عشق به لشکر ( اضافه ء تشبیهی ) / کنایه : به دست بودن  ( اگاه و هوشیار بودن، مراقب بودن  )

معنی بیت پنجم 

۵  _ با باد از این جهت که بویی از زلف تو به من می رساند ، سر خوشم و شادی ها دارم ، اگر چه دیگران بر این باد پیمایی و بی حاصلی کارم خرده می گیرند .

[ عیش : خوشی و عشرت و شادی / کنایه : باد پیمودن ( کار بیهوده و بی فایده کردن ) / جناس زاید : با، باد]

معنی بیت ششم 

۶  _ تو که در هر تاب گیسویت دانایی را اسیر کرده ای ، کی مجال می یابی تا به دیوانگانی چون ما بپردازی؟

[ فراغ : آسایش و آرامش / صحبت : مصاحبت و همنشینی / کنایه : دیوانگان ( عاشقان ) / تضاد : دیوانگان ، دانا / تشبیه : مو به کمند مانند شده است ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ از دست بلای عشق تو به هرکجا که می روم می بینیم  که گروهی فغان و افسوس سر داده اند ، و گروهی دیگر خار غم عشق تو را در پای دارند و گرفتارند .

[ کنایه : دست بر سر نهادن ( ناله و فغان کردن ) / خار در پا شکستن ( رنج و آزار دیدن ) ]

معنی بیت هشتم 

۸  _ اگر چه سرو ظاهرا دارای قامتی بلند است ، اما هزار سرو هم از لحاظ معنا به پای قامت تو نمی رسند.

[ معنی : حقیقت و باطن / صورت : ظاهر و شکل / بلند بالا : بلند قد و قامت / تضاد : معنی ، صورت / تشبیه تفضیلی : تشبیه قامت معشوق به سرو و برتری قامت یار بر آن ]

معنی بیت نهم 

۹ _ چه کسی به تو گفته است که با دستان نگهبانت به من حلوا بچشانی ؟ با دستان خود به من زهر بده که چون تو آن را می دهی  برایم از حلوا شیرین تر است 

[ دهم : مرا بدهد"م " ضمیر متصل مفعولی است / تضاد : حلوا ، زهر / جناس تام : که ( ضمیر ) ، که ( حرف ربط ) /  آرایه ء تکرار : حلوا ]

معنی بیت دهم 

۱۰  _ تنها من نیستم که در جهان گرفتار عشق شدم ، بلکه به هر سوی که بنگری ، آن را در گرو عشقی خواهی یافت 

[ رهین : گروه و مدیون / کنایه : در سر آمدن ( دچار گشتن ) ] 

معنی بیت یازدهم 

۱۱ _ چگونه بر تو رواست که سعدی را ملامت کنی ، در حالی که تو در ساحلی امن قدم می زنی و سعدی در میان دریا گرفتار است ؟ 

[ ملامت : عتاب و سرزنش / کنار : ساحل / کنایه : بر کنار بودن ( آرام و آسایش داشتن ) ، در دریا بودن ( بی قرار و پریشان بودن ) / تناسب : کنار ، دریا / تضاد : کنار ،میان ] 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

معنی بیت اول 

۱ _ درد عشق و دوستداری دردی است که هیچ طبیبی نمی تواند آن را درمان کند ، بنابراین اگر کسی که مبتلا به این درد است ناله سر دهد ، عجیب به نظر نمی رسد ، زیرا جز ناله راهی ندارد .

[ درد : احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق ، درد طلب عشق / غریب عجیب و شگفت ، تازه و نو / تتاسب : درد ، طبیب ،دردمند / جناس زاید : درد ،دردمند / آرایه ء تکرار : درد ، عشق ]

معنی بیت دوم 

۲ _ آنان که عاشق نیستند ،می دانند که دیوانگان عشق  به سخنان نصیحت کنندگان و به اندرز معلمان توجهی ندارند و دست از عشق بر نمی دارند .

[ مجانین : جمع مجنون ،دیوانگان / پروا : میل و توجه / ناصح : نصیحت کننده و پند دهنده / ادیب : دانا و دانشمند و سخن دان / تضاد : عاقلان ، مجانین ]

معنی بیت سوم 

۳  _ هر کس عشق را همانند شرابی نوش نکرده و به ته مانده های شراب درد عشق نرسیده باشد ، یعنی تا انتهای عشق نرفته باشد ، شکی نیست که از زندگی خویش بهره ای نبرده است .

[ نصیب : بهره و قسمت / تشبیه : عشق به شراب ، دَرد به دُرد ( اضافه ء تشبیهی ) / جناس ناقص : دُرد ،دَرد ]

معنی بیت چهارم 

۴  _ طیبات :جمع طیبه ، چیزهای پاکیزه و خوشبو / طیب : بوی خوش ، پاک و پاکیزه / تناسب : مشک ، عود ، عنبر ، بو ، طیب / نوعی جناس زاید و ناقص : طیّب ، طیب ]

معنی بیت پنجم 

۵  _ اگر شکاری که به دام افتاده است ، از کمند بگریزد شگفت نیست .شگفت و عجب این است که شکار در کمند ماندن و آنجا جان دادن را ترجیح می دهد 

[ بوالعجب : بسیار عجیب و غریب / تناسب : صید ،کمند / جناس اشتقاق : بوالعجب ، عجب ]

معنی بیت ششم 

۶  _ اگر دوست بداند که من در راه دوستی چه رنجی را تحمل می کنم   ، ( خواهد فهمید ) از ستمی که دشمن و نگهبان معشوق بر من روا می دارد ،واهمه ای ندارم .

[ تضاد:  دوست ، دشمن / جناس لاحق : گر ، بر ]

معنی بیت هفتم 

چشم دشمن بر داستان غم انگیز من اشک ریخت . شگفتا که بیگانه لطف و عنایتی بر من دارد ، ولی در خویش و آشنای من وفا وجود ندارد !

[ حدیث : سخن ، ماجرا ، افسانه و داستان / فضل : احسان و بخشش / غریب : بیگانه / قریب : خویش و آشنا / جناس لفظی ، لاحق و تضاد  : غریب ، قریب ]

معنی بیت هشتم 

۸  _ گل ( معشوق ) آنچنان خندیده که بی تاب گشته و به پشت افتاده است و از گرفتاری بلبل ( عاشق ) آگاهی ندارد .

[ قفا : پشت / مشغله : شور و غوغا ، هیاهو / عندلیب : بلبل ، / تناسب : گل ، عندلیب / استعاره ء مکنیه : گل ( به قرینه ء به قفا افتادن و خبر نداشتن ) / استعاره ء مصرّحه : خندیدن ( شکفتن ) ] 

معنی بیت نهم 

۹  _ ای سعدی ، از دست دوست به چه کسی شکایت می کنی ؟ آیا می دانی که چشم پوشیدن از دوست ممکن نیست ، پس باید دوری او را تحمل کنی .

[ حبیب : معشوق ]

 منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان 

معنی بیت اول 

۱  _ کیست آن که اندیشه ء پیوستن به تو را در ذهن نمی پروراند یا به تو نمی نگرد ؟ بی تردید چنین کسی توان نگریستن ندارد .

[ خاطر : فکر و اندیشه ، دل / نظر : نگاه ، توجه و عنایت / مگر : قید تاکید است ، همانا ، یقینا / ناظر : چشم / کنایه : سر چیزی یا کاری داشتن ( قصد و توجه به امری داشتن ) / جناس اشتقاق : نظر ، ناظر ]

معنی بیت دوم 

۲ _ حلال نیست که هر کس چهره ء تو را ببیند ، بلکه برای کسی که چشمی پاک ندارد ، این مشاهده حرام است .

[ دیدار : چهره و صورت / نظر : نگاه ، چشم / تضاد : حلال ، حرام / ایهام تناسب : بین " دیدار " در معنای غیر منظورش ، یعنی اسم مصدر از دیدن با" بیند " ]

معنی بیت سوم 

۳ _ بی تردید همه چنین ذوق و سلیقه ای را که من دارم ، ندارند ، زیرا چیزی که من توان دیدن آن را دارم ، بر دیگری آشکار نمی گردد.

[ مگر : قید تاکید است ، همانا به تحقیق / ذوق : نشاط و شادی / ظاهر : معلوم و آشکار / جناس ناقص و لاحق : مگر ، نگر ، دگر ]

معنی بیت چهارم 

هر شبی به روز می رسد و روز هم پایان می پذیرد ، اما شبی که در آن من به وصال معشوق نایل آیم ، پایان ناپذیر است .

[ زوال : نقصان و نابودی ، و در اصطلاح نجومی متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب ./ تضاد : شب ، روز ]

معنی ببت پنجم

۵  _ آن کس که با ناز و کرشمه ء زیبا رویان معاملتی دارد  ، اگر نتواند داغ جفای آنان را تاب آورد بی وفاست .

[ غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / خوبان : جمع خوب ، زیبا رویان / تشبیه : جفا به داغ ( اضافه تشبیهی )]

معنی بیت ششم 

۶  _ هر کسی که سر پنجهء حنا بسته ء تو را بنگرد ، با خود خواهد گفت که اگر کسی به خاطر این دست ها جان بازد یا با این دستها کشته شود ، عجیب نیست .

[ مخضوب : خضاب شده و رنگین ،و خضاب رنگ کردن با حنا و گلگونه است ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ به من اندکی توجه داشته باش ، زیرا من در تمام وجود خویش حتی سر مویی را هم نمی شناسم که به ذکر تو مشغول نباشد .

[ دانستن : شناختن / ذاکر بودن : به یاد بودن ، دعاگو بودن ./ کنایه : سر مو ( چیز بسیار اندک ) / جناس تام : سر مو ( اندکی ) ، سر مو ( در معنای حقیقی ) ] 

معنی بیت هشتم 

۸  _همه می دانند که عاشق  دل از کف داده چاره ای جز شکیبایی ندارد  ، اما چه می تواند کرد که توان شکیبایی ندارد ؟ 

[ کنایه : سودا زده ( شیفته و دیوانه و عاشق ) دلشده ( مضطرب و سرگردان ، عاشق و گرفتار )] 

معنی بیت نهم 

۹  _ با خود می گفتم که مدتی غم دل را با تو در میان نهم ، اما دلم به این کار رضایت نمی دهد و یا بی حضور دل ممکن نیست ، پس تا چه حدی می توانم شکوه هایم را بیان کنم ؟ چون می دانم  این گلایه ها زبانی است و از صمیم قلب نیست .

[ جناس اشتقاق : گفته بودم ، بگویم / جناس زاید : چندی ، چند / تضاد معنوی  : به زبان ، دل / ایهام : دلم حاضر نیست ۱_ دلم راضی نمی شود  ۲ _ دلم حضور ندارد]

معنی بیت دهم 

۱۰  _ اگر تمام مردم به من بی توجه باشند و مرا خوار کنند ، تحمل آن برایم آسان است .تو مرا از نظر دور مدار ، زیرا کسی را که تو خوار کنی یار دیگری ندارد .

[ سهل : آسان و ساده / مخذول : اسم مفعول از خذلان ، خوار کروه شده / ناصر : یاری کننده / کنایه : از چشم افتادن ( بی مقدار و خوار شدن )]

معنی بیت یازدهم 

۱۱  _ سعدی از تمام دنیا تو را بر گزیده و به تو توجه دارد .آری ، اراده ای که در راه رسیدن به تو به کار گرفته شود ،نارسا نیست .

[ التفات : توجه / همت : در لغت به معنی بلند نظری و در نزد صوفیان ،قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یاد دیگری / مصروف : صرف شده و به کار رفته / قاصر : نارسا و ناقص ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل 

معنی بیت اول 

۱  _ اگر دلم بتواند دوری تو را تحمل کند یا نکند ، چاره ء دیگری ندارد و فقط باید در این راه شکیبایی پیش گیرد .

معنی بیت دوم 

۲  _ ای سرور ، بر حذر باش از اینکه به سرمنزل معشوقان گام نهی ، زیرا رهایی از آنجا ممکن نیست ! 

[ خواجه : لقبی است برای وزیران ، آقا سرور / زنهار : شبه جمله است ، امان ، البته ( که در این معنی تاکید را می رساند .)/ کنایه : دلستانان ( معشوقان دلربا و زیبا رو ، ره به در نبودن ( راه فرار و گریز گاهی وجود نداشتن ) .]

معنی بیت سوم 

۳ _ تمام مردم دنیا می دانند که آنچه عقل برای رهایی از عشق می اندیشد ، اعتباری ندارد .

[ تضاد : عشق ، عقل / استعاره ء مکنیه ( تشخیص ): اندیشه ء عقل .]

معنی بیت چهارم 

۴  _ همه به من می گویند او را رها کن و به جانبی دیگر روی آور ، اما باید دانست که عزیز تر از جهتی که به او منتهی می شود ، جانب و جهتی یافت نمی شود 

معنی بیت پنجم 

۵ _ سراسر باغ و بوستان را زیر پای گذاشتم ، اما هیچ درختی را ندیدم که چون تو برومند باشد .

[ ثمر : میوه / تناسب : بوستان ، درخت ، ثمر /استعاره ء مرکب : بیت با توجه به ابیات پیشین در معنای غیر حقیقی به کار رفته است ( دنیا را گشتم ، بهتر از او یافت نمی شود )]

معنی بیت ششم 

۶  _ من چه ارمغانی می توانم به تو بدهم که شایستهء تو باشد ؟ چرا که من تنها جانی دارم و جان هم بهایی ندارد تا برای یک بار نگریستن به تو نثار شود .

[ در خور : لایق و سزاوار / تحفه : ارمغان و هدیه / بهای یک نظر : ارزش یک نگاه و دیدن .]

معنی بیت هفتم 

۷  _ می دانی چه کسی از عشق آگاه است ؟ کسی که تنها از دوست آگاهی دارد و جز او به چیزی نمی اندیشد و از هیچ چیز خبر ندارد .

معنی بیت هشتم 

۸  _ ای سعدی ، از آنجا که هنوز امید رسیدن به دوست در ما زایل نگشته است ، بنا براین ترسی از جان باختن و سر در انداختن نداریم .

[ اندیشه : ترس و بیم ]

معنی بیت نهم 

۹ _ پروانه  در اثر عاشق بودن گرد سر شمع می گشت ودر معرض خطر قرار داشت ، اما اکنون که عشق او را سوزانید ، دیگر هیچ خطری او را تهدید نمی کند .

[ استعاره ء مرکب : بیت با قرینه ء ابیات دیگر غزل در معنای مجازی و به علاقه ء شباهت به کار رفته است .( عاشق در خطر بود .اکنون که در راه عشق جان باخت ، دیگر خطری برایش وجود ندارد .)]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات 

معنی بیت اول 

۱ _ ای کسی که دوری از یار را مشکل ترین دشواری ها می دانستی ، بدان که اگر امید رسیدن به یار وجود داشته باشد ،تحمل جدایی او اصلا سخت نیست .

[ همچنان : قید است به معنی همانا ، به درستی و یقینا می باشد / تضاد : فراق ، وصل ]

معنی بیت دوم 

۲ _ مردم باید بیدار  باشند تا از سیل اشک چشم من بگریزند ، اما شگفتا من وقتی می گریم که هیچ کس بیدار نیست تا سیل اشک مرا ببیند و بگریزد !

[ آب : اشک /آرایه ء تکرار : بیدار ]

معنی بیت سوم 

۳ _ نوک قلم مژگان با سرخی خون دیدگانم بر چهره ام که به صفحه ای سفید می ماند ، حدیث دلم را می نگارد ، یعنی حال زارم از چهره ام پیداست و نیاز به بیان حال نیست .

[ سرخی : مرکبی سرخ که بدآن نویسند /بیاض : کتابچه و دفتر سفید نانوشته ، /استعاره ء مکنیه : نوک مژگان ( نوک قلم مژگان ) به قرینه ء دانستن / تشبیه : روی به بیاض ( اضافه ء تشبیهی ) /تناسب  : سرخی ، زرد / ایهام تناسب : بین " بیاض " در معنای غیر منظورش که "سفید " باشد با " سرخی و زرد " 

معنی بیت چهارم 

۴ _ از عاشقان عیب جویی کردم ، ناگزیر خود عاشق شدم . آری ، برای عقوبت گناه عیب جویی عشاق این عقوبتی که بدآن دچار آمده ام ( عاشق شدن ) عقوبت سختی نیست .

[ لاجرم : به ناچار ، ناگزیر / عقوبت : کیفر و عذاب /کنایه : بیدل ( بی قرار و شیدا و عاشق )]

معنی بیت پنجم 

۵  _ ای باد سحر گاهی ، اگر بر سر کوی یار ، که ما اجازه ء شرفیابی بدآن را نیافته ایم گذری کردی ، از جانب ما بر آستان او درود فرست .

اتفاق افتادن : پیش آمدن / حضرت : درگاه ، پیشگاه / بار : اجازه و رخصت .]

معنی بیت ششم 

۶  _ بارها در اثر بی سر و سامانی و شیفتگی روی به دیوار کرده ام و از مردم گریخته ام ، زیرا اگر اندوه دل با آنان در میان نهم ، فرقی با دیوار بی روح ندارند و حال مرا در نمی یابند .

[ کنایه : روی به دیوار آوردن ( خلوت گزیدن ، تنها شدن ، منزوی گشتن ) ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ ما از مردم روی بر می گردانیم و با آنان سخن نمی گوییم ، زیرا اگر سخن گفتن ضرورتی داشته باشد ، فقط آن را با یار در میان می نهیم نه با بیگانگان .

[ حدیث : صحبت و گفتگو / اغیار : جمع غیر ، بیگانگان / کنایه : زبان اندر کشیدن ( خاموش شدن ) روی اندر کشیدن ( روی بر گردانیدن ) /جناس زاید : یار ، اغیار / تضاد : هست ، نیست .] 

معنی بیت هشتم 

۸_ تو بر کاری توانایی ، الا بر آزار من ، زیرا اگر تیغ تیزت را هم فرود آوری ، در نظرم آزار نیست ، بلکه لطف است .

[ استثنای منقطع : استثنا کردن " آزارمن " از توانایی انجام هر کار  برای افزودن نکته ء لطیفی است که در مصراع دوم آورده است ]

معنی بیت نهم 

۹ _ تحمل نیش زنبور عسل برای بر گرفتن عسل از کندوی او واجب است و نیز با یاد عشق شیرین حمل کردن کوه بیستون سخت به نظر نمی آید .

[ احتمال : تحمل و پایداری / نوش : شهد و عسل ، هر جیز شیرین / بیستون : کوهی در حدود ۴۰ کیلومتری کرمانشاه کنار جاده ء همدان ، فرهاد در عشق شیرین رقیب خسرو پرویز بود.خسرو عهد کرد که اگر فرهاد کوه بیستون را بکند ، شیرین را به او واگذارد . فرهاد در آرزوی وصال شیرین به کندن کوه می پردازد ، از این رو ، فرهاد به کوهکن مشهور است / شیرین : شاهزاده ء ارمنی و معشوقه ء خسرو پرویز است /جناس اشتقاق : احتمال ، حمل / جناس لاحق و تضاد : نیش ، نوش / ایهام تناسب : بین " شیرین " در معنای غیر منظورش .با " نوش " / تلمیح : اشاره به دایتان فرهاد و شیرین .]

معنی بیت دهم 

۱۰  _ تو به سرو شباهت داری ، اما از این روی که سرو نمی خرامد ، تو از او زیباتری و نیز به ماه می مانی ، اما چون ماه توان گفتن ندارد ، به پای تو نمی رسد .

[ مانی : از مصدر مانستن ، شباهت داری / رفتار : حرکت و خرامیدن ./ تشبیه تفضیلی : تشبیه معشوق به سرو و ماه و برتری یار بر آن دو / آرایه ء تکرار : سرو ، ماه ]

معنی بیت یازدهم 

۱۱ _ اگر کار دلم در راه عشق تو به جنون کشیده است ، این را عیب او مدان ، زیرا این عیب و نقصان در همه چیز هست   همچنانکه ماه  تمام می کاهد و کم نور می شود و زر ناخالصی و غش دارد و در کنار گل خار دیده می شود .

[ بدر : ماه تمام، ماه شب چهارده  / عیب داشتن زر : ناخالصی و ناسرگی در طلا ]

معنی بیت دوازدهم 

۱۲  _ لَوحَشَ الله : جمله ء دعایی ، در اصل لا اَو حَشَهُ الله ، خدا وحشت ندهد او را ، در مقام تحسین و تعجب می آید / بالا : قامت / سرو سهی بیت ۱۴ غزل ۱۳ / دوّار : بسیار گردنده /کنایه : گنبد دوار ( آسمان) استعاره ء مصرحه : سرو ( معشوق ) ]

معنی بیت سیزدهم 

۱۳ _ دوستانم به من می گویند : ای سعدی ، برای تفرج و گشایش خاطر به گلزار آی و در آنجا مقیم شو ، اما من گلی ( معشوقی ) را دوست دارم که جایش در گلزارنیست .

[ خیمه زدن : اقامت کردن / جناس زاید : گل ، گلزار /"استعاره ء مصرحه : گل ( معشوق ) ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن 

معنی بیت اول 

۱  _ ای دوست ، باز گرد که اکنون زمان آشتی و دوستی و لطف است ، به شرط آنکه ماجراهای گذشته را به یاد نیاوریم .

[عنایت : توجه و احسان ]

معنی بیت دوم 

۲  _ با خود عهد بسته بودم که دیگر گرد عشق نگردم ، اما عشق مثل قضا در آمد و چشم دانایی ام را بست و مرا گرفتار دل ساخت.

[ بر چیزی یا کاری شدن : تصمیم به انجام چیزی یا کاری گرفتن / قضا : حکم و فرمان / درایت : علم و آگاهی ./ استعاره ء مکنیه : چشم درایت / تشبیه : عشق به قضا ( اضافهء تشبیهی ) ]

معنی بیت سوم 

۳ _ فقط کسی که نمی تواند حدّ عشق و غایت زیبایی را تعیین نماید ، منِ مسکین را به دلیل عاشقی سرزنش می کند .

[ ملامت : عتاب و سرزنش /  مسکین : درویش و آن که هیچ ندارد ، حقیر و ضعیف / حسن : جمال و زیبایی / حد : اندازه و مقدار / غایت : نهایت ]

معنی بیت چهارم 

۴ _ از دست آزمندی من کاری ساخته نیست ، پس تو مرا در پناه خویش گیر   ، زیرا اگر هدایت تو همانند چراغی  بر راه تلاشم پرتو نیفکند ، تلاش به تنهایی به جایی نمی رسد .

[ گشادن : حاصل شدن ،درست گشتن /  راه به خویشتنم ده : مرا به خودت برسان ./ مجاز : حرص ( در خواست شدید ،تمنا و آرزو ) / استعاره ء مکنیه : چشم سعی /تشبیه : هدایت به چراغ ( اضافه ء تشبیهی )]

معنی بیت پنجم 

۵ _ اگر جان عزیزم به دست تو هلاک شود، برای من هزار بار بهتر است از اینکه برای جلب حمایت دیگری به او پناه برم .

معنی بیت ششم 

۶  _ اگر جنایتی که مرتکب شده ام درست باشد ، این مقدار از تو دور ماندن برای عقوبت آن کافی است.

[ چندین : افاده ء تعدد و کثرت کند ، این همه ، بدین بسیاری ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ به هیچ طریقی نمی توانم بر خلاف رای و نظر تو کاری انجام دهم به راستی از دست فرمانروای ولایت وجودم به چه کسی شکایت کنم ؟ 

[ به هیچ روی : به هیچ وجه / رای : فکر و عقیده ، فرمان / ولایت : مملکت و سرزمین ]

معنی بیت هشتم 

۸ _ در هیچ صورتی این قدر معنی وجود ندارد و در هیچ سوره ای این همه آیه دیده نمی شود .صورت تو معانی باطنی بسیاری را در خود گرد آورده و گویی تو سوره ای هستی با نشانه ها و آیه های بسیار .

[ صورت : شکل و هیات ، نقش و نگار / معنی : حقیقت / سورت : سوره / تضاد : صورت ، معنی / جناس لفظ و لاحق : صورت ، سورت / تناسب  : سورت ، آیت  / آرایه ء تکرار : بیشتر کلمات دو مصراع تکرار شده و نوعی از موازنه را به وجود آورده است . ]

معنی بیت نهم 

۹ _ با وصف کردن نمی توان کمال زیبایی تو را بیان کرد ، مگر اینکه آینه بتواند تو را چنانکه هستی نشان دهد.

[ کمال حسن : غایت و انتهای جمال و زیبایی / مگر هم : به جز هم /کنایه : راست آمدن ( برابری کردن ، یکسان و سازگار بودن )]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ سخن من به نهایت رسید و اندیشه ام پایان پذیرفت ، اما هنوز هم توصیف جمال تو به پایان نرسیده است ، به سخن دیگر  ، سخن و اندیشه ام از وصف جمالت عاجز است 

[ نهایت : غایت و انجام ] 

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ هر گوشی که داستان جدایی سعدی را شنید ، از سخنان درد آلود او متاثر گشت و درد سعدی به او هم سرایت کرد

[ فراق نامه : نامه ای که در آن شرح جدایی از دوست آمده باشد / سرایت کردن  : اثر کردن / کنایه : فراق نامه ( شعر سعدی )]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

غزل ۱۴۹ سعدی 

وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن 

معنی بیت اول 

۱ _ لباس بر قامت بلند و موزونت چه لطافتی دارد! ای کاش دستم مثل کمر بند به میانت می رسید !

[کمر : کمر بند / میان : کمر / تشبیه : تن به سرو روان مانند شده است / ایهام تناسب : بین " روان " در معنای غیر منظورش ، یعنی "جان " با " تن " و نیز " کمر " با " میان " ]

معنی بیت دوم 

۲ _ جز اندیشه ء وصال تو در خاطرم چیزی نمی گذرد ،آری ، تو کسی نیستی که دیگری بتواند جایت را در دل اشغال نماید .

[ مگر : کلمه ء استثناست در معنی الا ، به غیر ، به جز / مکان : جا ، مقام و منزلت .]معنی بیت سوم 

۳_ اگر تو اراده کنی که به کسی سخن تلخی بگویی ، آن سخن به دلیل بر آمدن از دهان تو شیرین می شود و دیگر تلخی نخواهد داشت 

[ کنایه : سخن تلخ گفتن ( دشنام دادن ، سخن تند و درشت گفتن ]

 

معنی بیت چهارم 

۴_این تنها من نیستم که به دلیل هوا داری از روی زیبایت شهره ء شهر گشته ام ، بلکه تو نیز شهره ای و مردم همه به تو می نگرند و نگرانت هستند.

[کنایه : انگشت نما بودن ( مشهور بودن ) ، هوا داری ( عاشقی و شیفتگی ) / ایهام : نگران ۱_نگرنده ۲_ پریشان و بی قرار .]

معنی بیت پنجم 

۵_ اندیشه را به کناری نهادم و قلم خیال و پندار را در هم شکستم ، زیرا تو زیباتر از آنی هستی که اندیشه و قلم من بتواند تو را وصف و بیان کند .

[ تشبیه : وهم به قلم / استعاره ء مکنیه : درِ اندیشه ( درِ مخزن اندیشه ) /لفّ و نشر معکوس : اندیشه و قلم ، وصف و بیان . وصف به قلم و بیان به اندیشه باز می گردد .]

معنی بیت ششم 

۶_ سرو قامت رعنایی دارد و ماه رخساری زیبا . تو سرو و ماه نیستی ، اما تو هم رعنایی و هم زیبایی را بیش از آنها داری .

[ خوب : زیبا و آراسته ]

معنی بیت هفتم 

۷_ ای نگهبان ، اگر درِ معشوق را به رویم باز نمی کنی، دست کم به او بگو که فلان تو را دعا کرد.

[باز نمودن : خبر دادن و آگاه کردن / فلان : در اینجا مراد خود سعدی است ./کنایه : دلبند ( معشوق و محبوب ) /ایهام ترادف : بین "باز " در معنای غیر منظورش در بیت .مترادف گشودن به نظر می آید /ایهام تضاد : نوعی از ایهام تضاد تضاد میان "بند" در "دلبند" و "گشودن " مشاهده می شود .

معنی بیت هشتم 

۸_من می خواهم که در تمام عمر تو را دعا گویم ، اگر تو میخواهی تو را دعا نکنم ، یا می خواهی که من وجود نداشته باشم ،تنم فدای جانت باد !

[ برخی : فدایی و قربانی ./ایهام :،گر تو خواهی که نباشم ۱_اگر تو می خواهی دعاگوی تو نباشم ۲_ اگر می خواهی که من وجود نداشته باشم /جناس لاحق : آن ،جان /تضاد : تن ، جان ]

معنی بیت نهم 

۹_ ای سعدی ، از پایداری و شکیبایی و بردباری گزیری نیست . من که به تو نیازمندم بار سنگین جور و جفای این راه را بر خود هموار خواهم ساخت .

[ مدارا : صلح و آشتی ، رفق و نرمی /کنایه : بار گران کسی را بردن ( تحمل رنج و بردباری از کسی کردن / آرایه ء التفات : از مخاطب (سعدی ) به متکلم (من ).]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن 

معنی بیت اول 

۱_ از آنجا که نمی توان از پرداختن به تو چشم پوشید ، پس ناگزیر باید همانند گوی ضربه های چوگانت را تحمل کرد

[احتمال : تحمل کردن / تناسب : میدان ،گوی ، چوگان ]

معنی بیت دوم 

۲ _ به حقیقت سوگند یاد می کنم که از تو قطع امید نخواهم کرد و به دوستی قسم می خورم که عهد و میثاق با تو را نخواهم شکست .

[ به راستی : قسم به راستی و حقیقت ، اگر قید در نظر گرفته شود به معنی در حقیقت .]

معنی بیت سوم 

۳_ اگر می پسندی که هلاکم سازی و چنانچه اراده کرده ای که مرا باقی بگذاری ، برایم یکسان است، زیرا هر چیزی که دستور دهی ،فرمانت روان و موثر است .

[ نافذ بودن فرمان : روان و جاری بودن فرمان و حکم / تضاد : هلاک ،بقا / جناس لاحق : گرم ، ورم / تناسب : حکم ، فرمان ]

معنی بیت چهارم

۴_ ای محبوب من ، اگر تو که عیدی میمون و خجسته هستی ، پیمان خویش نگه داری و بد آن عمل کنی ، بخیلم اگر خود را قربانی تو نسازم .

[ به عهد باز آمدن : به پیمان باز آمدن ، بر سر قول و میثاق باز گشتن / تشبیه : تو ( معشوق ) به عید همایون مانند شده است / تناسب : عید ، قربان ]

معنی بیت پنجم 

۵ _ دیگر ماه تمام روشنایی زیادی ندارد ، زیرا سپیدی گردن و سینه ات که چونان  آفتابی از گریبانت می تابد ، به آن مجال پرتو افشانی نمی دهد .

[ مه دو هفته : ماه شب چهار ده ، بدر / فروغ : روشنی و درخشش / گریبان : یقه /تناسب : مه ، آفتاب ، تابیدن /استعاره ء مصرحه : آفتاب ، سپیدی گردن و سینه ]

معنی بیت ششم 

۶  _ سرو نه حتی ، اگر درخت بهشتی طوبی هم به باغ می آمد و خرامیدن قامت تو را می دید ، شرمسار می شد.

[ خرامان : خوش رفتار ، رونده ء با ناز و تکبر / تناسب : سرو ، طوبی ، باغ /:تشبیه : قد خرامان یار به سرو طوبی و برتری قد معشوق بر آن دو ]

معنی بیت هفتم 

۷  _ هیچ صاحب دلی وجود ندارد که به چشمان فتان تو بنگرد و دل از کف ندهد.

[ نظر : نگاه /کنایه : صاحب دل ( بینا و آگاه ، پارسا و روشن دل ) بیدل ( دل خسته  و آزرده خاطر ، دل باخته و عاشق )/ ایهام تضاد : بین "بیدل " در معنای "نداشتن دل " که اینجا منظور نیست با" صاحب دل "]

معنی بیت هشتم 

۸ _ عزم و اراده ء سر خوشان و رندان عاشق پیشه را می ستایم که به تو صادقانه عشق می ورزند و بیزارم از کردار زاهدان که در نهان دل با تو دارند ، ولی شهامت آشکار کردن عشق در آنان نیست .

[ شنگولیان : جمع ِ شنگولی و شنگولی منسوب به شنگول در معنی زیبا و رعنا   ،شوخ و ظریف / رندان : جمع رند بیت دوم غزل ۱۱   / زاهد : پارسا ، بی میل به دنیا /نظر : نگاه / کنایه : غلام همت کسی بودن ]

معنی بیت نهم 

۹ _ گر چه یکسره با ما جفا کرده ای ، نیکی  نصیبت باد !  باز گرد که دعای نیکمردان تو را از چشم بد در امان می دارد .

[ چشم بد : " چشم زخم ، آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی و یا چیزی رسد ،چشم شور " /تضاد : بد ، نیک / آرایه ء تکرار : نیک ]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ به خاک پایت سوگند یاد می کنم که اگر سعدی در راه عشق تو سر ببازد ،هنوز هم در ادای دین نسبت به نیکی تو کوتاهی کرده است.

[ به خاک پات : سوگند به خاک پای تو  / مقصر : آن که در کار سستی می کند ، کوتاهی  کننده / ادا : به جای آوردن ،گزاردن دَین و رساندن وام ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:

غزل ۱۵۰ سعدی 

وزن : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن 

معنی بیت اول 

۱_ تنها و یکتا به خوشی و خرمی می روی . تن عاشقان فدای جانت باد که یاران مهربان خویش را با این حرکات متحیر می سازی .

[ خوش : زیبا و دلپسند ، شاد و مسرور / مدهوش : مست و بی خود ، سرگشته و حیران / گذاردن : رها کردن و ترک گفتن / جناس مرکب : بین تنها و تن ها ]

معنی بیت دوم 

۲_ آیینه ای بطلب و خود را در آن تماشا کن تا از جمال خویش سخت به حیرت مانی !

[ حسن : زیبایی و جمال / کنایه : انگشت در دهان ماندن ( متحیر و متعجب گشتن )

معنی بیت سوم 

۳_ بر سر آنی که به شکار روی یا قصد داری به تفرج بستان پردازی ؟ برای اینکه بتوان عنانت را به سویی کشید ، لازم است عزم خویش بر یکی جزم نمایی و از تردید به در آیی .

[ عزم درست : ارادهء ثابت و استوار / عنان کشیدن : زمام مرکب را کشیدن و راندن به سویی / کنایه : اتفاق داشتن ( قصد و آهنگ داشتن )

معنی بیت چهارم 

۴_ ای زیبا روی خرامان ، نگاهی به جانب دوستان بینداز ،باشد که نسیم ، بوی خوشی از بوستان تو به ما رساند .

[ گل بن : درخت گل سرخ / خرامان : رونده ء با ناز و تکبر و تبختر ، خوش رفتار / با : در معنی " به " است / نسیم : رایحه و بوی خوش ./ جناس مضارع : بوستان ، دوستان / استعاره ء مصرحه : گل بن خرامان ( معشوق زیبای خوش رفتار )]

معنی بیت پنجم 

۵_ اسباب خانهء خردم را به دستیاری شوق به تاراج دادی. ای آن که چونان دزدی آشکارا غارتگری می کنی ،من تو را با چشم دل می نگرم .

[ تاراج : غارت و چپاول / نهان : باطن ، دل ضمیر /تشبیه : عقل به سرا و خانه ( اضافه ء تشبیهی ) / اضافهء تخصیصی : رخت سرای عقل / کنایه : رخت سرای عقل را تاراج نمودن ( عقل راربی سر و سامان کردن ) / تشبیه : عقل به سرای ( اضافه ء تشبیهی ) ]

معنی بیت ششم 

۶_ زلفان چون کمندت هر لحظه صیدی تازه به دام می اندازد و از ابروان کمانی تو غمزه ها هر دم چونان پیکانی در دل می نشیند .

[پیکان : آهن نوک تیزی که بر سر تیر نصب می کردند ،مطلق ِ تیر / غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / تشبیه زلف به کمند و غمزه به پیکان ( اضافهء تشبیهی ) و نیز ابرو به کمان مانند شده است /تناسب : کمند و پیکان و کمان و صید ، زلف و ابرو ]

معنی بیت هفتم 

۷_ ای فرمانروای سرزمین زیبایی ،می دانی چرا خواب به چشمانم نیامد ؟ زیرا حرام است که نگهبان تو خواب را به چشمان خویش راه دهد .

[ پادشاه حسن : پادشاه جمال و زیبایی ]

معنی بیت هشتم 

۸_ ما شایستگی وصال تو را نداریم ، مرغی زیرک تر از ما لازم است تا بتواند با تو هم آشیان گردد 

[ برازیدن : لایق و سزاوار بودن / لبق : زیرک و ماهر /تناسب : مرغ ، آشیان/تشبیه : من ( شاعر ) به مرغ مانند شده است ] 

معنی بیت نهم 

۹_ اگر تو نباشی ،من آب حیات نمی خواهم ،پس بگذار بر درگاهت جان سپارم ، زیرا زنده ماندن بعد از تو برایم ممکن نیست .

[ آستان : درگاه و پیشگاه/تناسب : آب ،خاک ] 

معنی بیت دهم 

۱۰ _ من در فصاحت و بلاغت فتنه و آشوبی در زمانه به پا کرده و بسیاری را مفتون حود ساخته ام ،اما دوستانی که گرد تو را گرفته اند ،تو را از اینکه مفتون من شوی ،بر حذر می دارند .

[ فتنهء زمان : مراد، سعدی است که خود را در فصاحت و بلاغت فتنهء زمانه پنداشته است و کارهای شگفت انگیز او سبب فریفته شدن دیگران می شود .]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ ای سعدی ، از آنجا که دوستی یکدل و مهربان داری ، حتی اگر همه کس در جهان با تو دشمنی ورزند ، آزاد و ایمن باشد 

[ چو : چون /دوست : یار و محبوب زیبا ] 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

غزل ۱۵۱ سعدی 

وزن مفعول مفاعلن فعولن 

معنی بیت اول 

۱_ اگر جانم را بخواهی ،فدای جانت باد. پاسخ این آزمون که جانم را قربان تو سازم ، بسیار آسان است .

[ امتحان : آزمودن .]

معنی بیت دوم 

۲_ به جانت قسم یاد می کنم که مویی از سر تو را با هیچ کس در جهان عوض نخواهم کرد.

معنی بیت سوم 

۳_ با وجود آنکه تو مهر هیچ کس را به دل راه نمی دهی ، هیچ کس وجود ندارد که به تو مهر نورزد .

[ مهر : دوستی / مهربان : عاشق / جناس زاید : مهر ، مهربان / جناس تام : نیست ( وجود ندارد ) ، نیست ( فعل ربطی ).]

معنی بیت چهارم 

۴_ای ستمگر ، این اندیشه ای که در سر داری ، موجب می شود که سرهای زیادی در راه رسیدن به آستانت از دست برود .

[ آستان : درگاه و پیشگاه /مجاز : سر ( اول) فکر ، اندیشه / کنایه : سر بر آستان رفتن ( اظهار بندگی کردن ) / ایهام : بس سر برود بر آستانت ۱_ سرهای زیادی در راه تو به باد رود ۲_ سرهای زیادی بر آستانت نهاده شود .]

معنی بیت پنجم 

۵_ چه فتنه هایی که رخسار همانند ماه آسمان تو در زمین به پا کرده است .

[ فتنه : آشوب و غوغا ، عشق و شیفتگی / به پا شدن : آشکار گشتن ، به وجود آمدن ./ تشبیه : روی به ماه آسمان / تضاد معنوی : زمین ، ماه ، آسمان .]

معنی بیت ششم 

۶ _ آیا می توانم با جهد و کوشش به تو که از باد هم تندتر می روی برسم ؟ دور و بعید است ! 

[ سبق بردن : پیشی گرفتن / کنایه : سبق بردن عنان تو از باد سبق بردن ( پیش گرفتن تو بر باد ) ]

معنی بیت هفتم 

۷_ من هیچ وقت تو را فراموش نکرده ام که بخواهم بار دیگر تو را به یاد آورم .

" کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا " 

[ زمانی : لحظه ای آنی / دگر زمان : زمان دیگر ، تقدیم صفت بر موصوف ./ آرایه ء تکرار : باد ] 

معنی بیت هشتم 

۸_ کوته نظران تو را به سرو بوستان تشبیه می کنند و دریغا که خطا می کنند !

[ حیف : در فارسی کلمه ای است برای نشان دادن حسرت و تاسف ،دریغا ،افسوس و به فتح اول ( حَیف ) به معنی ظلم و ستم / کنایه : کوته نظران ،تنگ نظران و غافلان / تضاد معنوی : کوته نظران و سرو ( که نماد بلندی و راستی است ) / تشبیه تفضیلی : تو به سرو و برتری تو بر سرو .] 

معنی بیت نهم 

۹_ ای پری زاده ،با وجود ابروان کمانی خویش برای صید کردن چه نیازی به کمان داری؟ 

[ کنایه : پری زاد ( زیبا رو ) /تناسب : صید ،کمان / تشبیه مضمر : ابرو به کمان مانند شده است .]

معنی بیت دهم 

۱۰ _ پنداری که بدن لاغر و ضعیف سعدی نقشی است که آن را از روی کمر باریک تو کشیده اند .

[ نقش گرفتن : اثر گرفتن و صورت پذیرفتن / میان : کمر / تشبیه مضمر : بدن سعدی در لاغری و باریکی به نقش میان تو ( معشوق ) مانند شده است ]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ اگر کلام به عنوان میانجی برای توصیف دهانت به کار نمی رفت ، حتی نیروی وهم هم نمی،توانست دهانت را از غایت خُردی تصور نماید .

[ واسطه : میانجی ، علت و سبب / وهم : گمان و خیال قوه ادراک / تنگ بودن دهان معشوق : ---> بیت دوم غزل ۵۱ /غلو : کوچکی دهان معشوق که به وصف نمی آید .] 

معنی بیت دوازدهم 

۱۲_ هیچ سخنی از سخن من شیرین تر نیست و تنها چیزی که می تواند از آن شیرین تر باشد ، دهم شکر افشان تو است.

[کنایه : دهن شکر فشان ( شیرین سخن و نیک گفتار ) /تناسب : شیرین ، شکر / استثنای مقطع : شکر دهانی معشوق که از سخن شیرین استثنا شده است .]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:

وزن:مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتُ (بحر مضارع مثمّن اخرب مکفوف مقصور)

١ - جناس تام:یار(معشوق)، یار(همراه) /تضاد :بیداد و داد، ردّ و قبول.

معنی :محبوب من کسی است که خداوند یار و نگه دار اوست. او مختار است که با من به دادگری رفتار کند، یا ستمگری پیشه سازد، براند یا بپذیرد.

٢-کنار:ساحل/اهل حقیقت :اهل معرفت، عارفان.

تشبیه:عشق به دریا(اضافه تشبیهی) /جناس تام:کنار(ساحل)، کنار(پهلو و آغوش) /

ایهام :پیش ١- نزدِ ٢- به عقیده ی، در نظرِ.

معنی :عشق مانند دریایی بی کران است، چنانچه بتوان بر آن ساحلی تصوّر کرد، این

ساحل در نظر حقیقت بنیان در کنار محبوب است.

٣-عهد:زمان،روزگار /لیلی و مجنون : -> ٧/١٠ /فتنه :آشوب و غوغا.

تناسب :لیلی، مجنون.

معنی:در روزگار لیلی شیفتگانی که بدو عشق ورزند زیاد نبوده اند و چنین آشوبی که در

روزگار یار ما بر پا شده، در عهد لیلی وجود نداشته است.

 ٤-کنایه:صاحب دل(بینا و آگاه).

معنی:در این دوره ی آغاز بهار هیچ عارفی یافت نمی شود که شیفته ی گل روی محبوب و آزرده ی خار دوری او نباشد.

٥-رشک:حسد/رهگذار:راه عبور.

معنی :آیامی دانی که به کدام خاک حسادت می ورزم؟ آن خاک نیکبختی که یار بر آن گام می نهد و از روی آن عبور می کند.

٦-صورت نگار:نقاش و صورتگر. در قرآن آیه ٢٤ سوره ی حشر(٥٩) به مصوّر بودن خداوند اشاره شده است. 

کنایه :صورت نگار(نقاش، خداوند). 

معنی :باور مکن که چهره ی او دل از من ربوده و عقل مرا زایل کرده باشد، بلکه آن کسی که چنین صورتی را نقش کرد و آفرید، عقل از من ربوده است. 

٧-منظر:نظر گاه، چهره و رو/نظر :نگاه. 

جناس زاید :گر، دیگر/جناس اشتقاق و زاید:منظر، نظر. 

معنی :اگر کسانی به چهره زیبای یار نظر می افکنند، نظر و توجه ما به توانایی کسی است که پرورنده ی اوست. 

٨-آستان :درگاه و پیشگاه/نسبت کردن:نسبت دادن. 

معنی :برای پذیرفته شدنم همین کافی است که بر درگاه یار جان دهم تا مرا جزو

خدمتگزاران او منظور نمایند. 

٩- درویشی :فقر و تنگدستی. 

معنی :کسی که بر ستم و ناکامی و فقر و نابودی در راه عشق شکیبا نباشد، عشق ورزی کار او نیست. 

١٠-رضا:رضایت و خشنودی/حظّ:نصیب و بهره/رای:خواست و تدبیر. 

معنی :ای سعدی، خشنودی دوست را آرزو کن نه لذّت جویی خود را، برای آن که بنده

کاری را انجام می دهد که تدبیر صاحب اوست.

با تشکر از دوست خوبم ، مهربانو پروین اختیارزاده🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مثمّن مقصور)

١- کنایه :به چشم در آمدن(جلوه کردن). صورت بستن:(نقش وبه تصوّر در آمدن) /

آرایه ی تکرار :چشم/ایهام تناسب:بین((صورت)) در((صورت نبندد)) به معنای ((به تصوّر

در نیاید)) با((چشم)) /حاجب:مثل (واژه ای که پیش از قافیه به یک معنی تکرار شده است.)

معنی:هیچ کس در برابر دیدگان ظاهر نمی شود که برایم ارزشی داشته باشد و بگویم او

مثل یار من است، زیرا اصولاً نظیر و مانند دوست به تصور عاشقان در نمی آید.

٢-مستوری:تقوا و پاکدامنی، نجابت و پارسایی/خرابات: -> ٢٨/١

جناس زاید و تضادّ معنوی :مست، مستور/جناس لاحق :رو، جو(در آبرو و آب جو) /

کنایه :آب جو(چیز بی ارزش).

معنی :هر کس با مستان همنشین گردد، باید از پارسایی دست بشوید، زیرا آبرومندی و

خوشنامی در نظر اهل میکده همان قدر می ارزد که آب جوی.

٣-خداوندان معنی:صاحبان حقیقت ومعرفت/غلتاندن:تغییر دادن، دگرگون ساختن/سماع:

نغمه و آواز -> ٧١/٣.

کنایه :خداوندان معنی(عارفان) /مجاز:مغز به علاقه ی اَلیّت(خرد بصیرت) /کنایه :بیرون

آمدن از پوست(از خود بیرون آمدن وترک تعلّقات کردن) /تناسب :مغز، پوست /تشبیه

مرکّب:مصراع اول مشبّه، مصراع دوم مشبّهٌ به.

معنی :سماع صوفیانه فقط اهل معنی را به حرکت و جنبش وا می دارد و آنان را دگرگون می کند، همان طور که باید در زیر پوست مغزی وجود داشته باشد تا بتوان آن را از پوست بیرون آورد، به عبارتی دیگر، ذوق لازم است تا حال ایجاد شود.

  ٤-کنایه:تاج بر سر نهادن(بزرگ و با قدر گردانیدن) /تبر بر سر نهادن:(خوار و ذلیل کردن، رنج و مشقّت دادن) /تضادّ معنوی:تاج، تبر.

معنی :من بنده و تسلیم تو هستم، خواهی تاج بر سرم نه، خواهی با تبر سرم را بر گیر.

هر چه معشوق بپسندد، برای عاشقان همان نیکوست.

٥-باری:به هر حال،خلاصه /فرهاد:-> ٥٥/٢.

استعاره ی مکنیّه :عقل (به قرینه ی خسروی کردن) /تشبیه :وجود به ملک(اضافه تشبیهی) /ایهام

تناسب :بین((شیرین)) در معنای غیر منظورش، یعنی (معشوق فرهاد) با(فرهاد و خسرو)

معنی :به هر روی روزگاری بود که خرد بر سر زمین وجود من فرمان می راند و پادشاهی

داشت، اما اینک همانند فرهاد شیفته لبان نوشین معشوق گشته و تسلیم عشق شده است. 

٦-عنبرین:معطر - > ٥٧/٧/ چوگان و گوی: ->١٧/١/ استقصا: نیکو نگریستن، دقت بسیار کردن.

تشبیه:زلف به چوگان(اضافه تشبیهی)،دل به گوی مانند شده است/استعاره ی مکنیّه :دل

(به قرینه سر گردان بودن) /تشبیه:دل به گوی.

معنی :اگر در پیچ و تاب گیسوان خمیده و خوشبوی او جست و جو کنی، در خواهی یافت که در زیر هر تار موی او دلی سر گشته اسیر مانده است.

٧-حسن:جمال و زیبایی /قیاس:سنجش و اندازه /بسیارگو : پر حرف و لاف زن.

استعاره ی مصرّحه :گل(معشوق) و بلبل(سعدی).

معنی: ای سعدی،هر قدر که از چهره زیبای معشوق سخن بگویی نیکویی آن چهره بیش

از اوصاف فراوان تو خواهد بود، همان طور که بلبل سالیان درازی با نغمه سرایی خود

نتوانسته است اندکی از وصف روی گل را بیان دارد.

با تشکر از دوست خوبم ،مهربانو پروین اختیارزاده 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

غزل ۷۷ سعدی 

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

معنی بیت اول 

۱_ خرقه پوشیدن برای من که می بامدادی نوشیده ام ،روا نیست .ای اهل مجلس ، راه خرابات را به من بنمایید تا در آنجا خودی خود را خراب کنم .

[ صبوحی : شراب بامدادی / زدن : نوشیدن ]

معنی بیت دوم 

۲_ هر کسی در دنیا به گونه ای به شادمانی سرگرم است ، ولی ای زیبا روی پری چهره ، اندوه عشق تو برای ما کافی است .

[ پری چهره : زیبا رو / تمام : بس /تضاد : خرمی ، غم / استعارهء مصرحه : ماه ( معشوق زیبا روی ) /تشبیه : پری چهره /ایهام تناسب : بین "تمام " که در معنای غیر منظورش ، یعنی " بدر " با " ماه " تناسب دارد .]

معنی بیت سوم 

۳_ بر خیز تا برویم و در سایه ء سروی بنشینیم .آری ، هر جا که تو بنشینی ، سرو با همه ء راست قامتی باید کمر به خدمت تو بندد و در پیش تو به پای ایستد .

[ قیام : به خدمت ایستادن / تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه معشوق به سرو و برتری او به سرو / تضاد : بر خیز و قیام با بنشین .]

معنی بیت چهارم

۴_ خم گیسوانت چونان دامی دل اهل نظر را صید می کند و خال کنار بنا گوشت چونان دانه ای برای فریب دل در زیر این دام نهاده شده است .

[ صاحب نظران : روشن دلان و آگاهان / خم : پیچ و تاب / بنا گوش : نرمه و پس گوش / مگر : قید تاکید است ، همانا ، یقینا / تشبیه : خم گیسو به دام وخال و دانه ء دام ]

 

معنی بیت پنجم 

۵_ اگر محبوبی چون تو در چنین جای مناسبی و در این لحظه ء خوش شراب نوشم ، آن می حرام نه، بلکه مثل شراب بهشتی حلال است .

[ خمر بهشتی : شراب طهور بهشتی ]

معنی بیت ششم 

۶_ به مامور احتساب بگویید که مبادا سنگ در مجلس ما بیندازی ، زیرا در این مجلس جام های شکننده وجود دارد . جام شکنی مکن و محفل ما را بر هم مزن !

[ محتسب : اسم فاعل احتساب ، نهی کننده از امور ممنوع در شرع ، ماموری که کار او نظارت در اجرای احکام دین بود./زنهار : شبه جمله است ، بدان و آگاه باش / کنایه : سنگ انداختن ،آزار رساندن مزاحم شدن / تضاد : سنگ ،جام ]

معنی بیت هفتم 

۷_ غیرت و رشک به من اجازه نمی دهد تا کُشنده ء خویش را معرفی کنم ، زیرا در آن صورت ، مردم نام معشوق مرا خواهند دانست .

[ غیرت : رشک و حسد / جناس تام : که ( حرف ربط ) که ( ضمیر پرسشی ) ]

معنی بیت هشتم 

۸_ دریغا که در این آتش پنهان سوختیم !اما کسی که خام است و آتشی در درون ندارد ، از سوز دل ما آگاه نیست .

[ سوز نهانی : سوز و گداز دل / تضاد : پختن ، خام / تناسب : پختن ، سوز ، آتش / کنایه : پختن ، با تجربه شدن /آتش : غم و اندوه عشق /خام : بی تجربه و نا آزموده ] 

معنی بیت نهم 

۹ _ ای سعدی ، اندوه به خود راه مده ، زیرا اگر دوست ترا بپذیرد ،حتی در دهان نهنگ هم به آرزوی خویش خواهی رسید .

[ اندیشه بردن : ترسیدن ، بیمناک شدن / کام : (اول ) : دهان ،( دوم ) : مراد و آرزو / نظر : نگاه ، مقابل / جناس تام ( دهان ) ، کام ( آرزو ) ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:

غزل ۱۴۷ 

وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن 

معنی بیت اول 

۱_ ای دوست ، جسم و روحم فدای تن و جانت باد تمام سلطنت جهان را با مویی از تو مبادله نمی کنم .

[ آرایه ء عکس : جان و تن ، تن و جان ]

معنی بیت دوم 

۲_ نشنیدم که هیچ لبی از لب تو شیرینتر سخن گفته باشد .آیا وجودت شکر است یا آب دهانت شهد ؟ 

[ ملک : پادشاهی ، مملکت و ولایت / آرایه ء تکرار : جان ، تن / تناسب : شیرین ، شکر ، عسل / .]

معنی بیت سوم 

۳_ روزی عنایتی کن و تیری به جانبم رها کن .شاید که در این صورت بتوانم دست و کمان تو را تماشا کنم .

[ عنایت : توجه و احسان / تفرج کردن : سیر و تماشا کردن./ تناسب : تیر ، کمان ]

معنی بیت چهارم 

۴_اگر مسیر خود را تغییر دهی و چهره بپوشانی ، من به گوشه ء چشمانت که میلی به جانب من دارند ،نگاه می کنم .

[ راه گردندان : تغییر مسیر دادن /نگران : بیننده و نگرنده ./واج آرایی و تکرار : حرف "گ " و "ر " / جناس اشتقاق : می نگرم ، نگران / تناسب : می نگرم ، چشم ، نگران ] 

معنی بیت پنجم 

۵_ چهره ء چون ماهت بر قامت سرو وجود ندارد و ماه هم با تمام زیبایی قامتی موزون و متناسب چون قامت تو ندارد.

[ استعارهء مصرحه : سرو روان ( معشوق خرامان و رونده )/ آرایه ء عکس : سرو و ماه و سرو ./ تشبیه تفضیلی : تشبیه قامت و چهره ء معشوق به سرو و ماه و برتری قامت و چهره ء او به آن دو .]

معنی بیت ششم 

۶_ ای یار تو چه فتنه و آشوبی هستی که در وصف نمی گنجی ؟ زیرا ما دربارهء تو بسیار سخن گفتیم ، ولی نتوانستیم تو را آنچنانکه هستی بیان کنیم .

[ بیان کردن : شرح و توضیح دادن ، واضح وآشکار نمودن ]

معنی بیت هفتم 

۷_ تمام کسانی که ما را از عشق تو سر زنش می کردند ،وقتی تو را آشکار ببینند ،عذر عاشقی ما را خواهند پذیرفت .

[ ملامت : عتاب و سرزنش / معذور داشتن : عذر کسی را پذیرفتن ، معاف داشتن / عیان : ظاهر ،آشکار ]

معنی بیت هشتم 

۸_ موجب دریغ است که چهرهء زیبایت را پنهان سازی !اگر دوستداران مشتاقت آن را ببینند ، به تو چه زیانی خواهد رسید ؟ 

[ نگارین : آراسته و زیبا / مساکین : جمعِ مسکین ، درویشان و کسانی که هیچ ندارند ، حقیران و ضعیفان ]

معنی بیت نهم 

۹_ باز گرد و بنشین ، زیرا تصویر خیالی تو در آیینه ء چشمانم باقی مانده و اثر و نشانت در ذهنم نقش بسته است .

[ خیال : تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / خاطر : فکر و اندیشه ، دل / نشان : نقش و اثر /موازنه : تقابل آهنگین کلمات دو مصراع / جناس لاحق : نشین ،نشان ]

معنی بیت دهم 

۱۰_ دل از کف دادن و عاشق شدن مساله مهمی نیست .نیمه جانی دارم آن را هم فدای جانت خواهم کرد.

[رمق : باقی جان ، بقیه ء حیات ، تاب و توان / برخی : قربانی و فدایی .]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_ کرامت کردی که به من دشنام دادی ! شنیدم ، خوشا به حال شخص سعدی که نامش را بر زبان جاری ساختی !

[ استعاره ء تهکّمیّه : کرم کردن در معنای ضد خود به کار رفته است / آرایه ء التفات : "شنیدم "]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۳
sunny dark_mode