گر جان طلبی فدای جانت
سهلست جواب امتحانت
سوگند به جانت ار فروشم
یک موی به هر که در جهانت
با آن که تو مهر کس نداری
کس نیست که نیست مهربانت
وین سر که تو داری ای ستمکار
بس سر برود بر آستانت
بس فتنه که در زمین به پا شد
از روی چو ماه آسمانت
من در تو رسم به جهد؟ هیهات
کز باد سَبَق برد عنانت
بی یاد تو نیستم زمانی
تا یاد کنم دگر زمانت
کوته نظران کنند و حیفست
تشبیه به سرو بوستانت
و ابرو که تو داری ای پریزاد
در صید چه حاجت کمانت
گویی بدن ضعیف سعدی
نقشیست گرفته از میانت
گر واسطهٔ سخن نبودی
در وهم نیامدی دهانت
شیرینتر از این سخن نباشد
الا دهن شکرفشانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای عقل نواله پیچ خوانت
جان بنده نویس آستانت
گفت: ای ز وفا سرشته جانت
قاصر ز حدیث دل زبانت
ای ذروه لامکان مکانت
معراج ملایک آستانت
سلطانی و عرش تکیهگاهت
خورشیدی و ابر سایهبانت
طاقی است فلک ز بارگاهت
[...]
مویی شدم از غم میانت
مردم ز دو چشم ناتوانت
جانم به لب آمد و ندیدم
کامی ز لب شکر فشانت
گشتم ز تو بی نشان چون ذره
[...]
زین کیر که میدهم نشانت
از حکه مگر دهم امانت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.