علیرضا در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:
نوز مخفف هنوز است و نوز وناز و ناکرده و نام گوش نوازست و استفاده از صنعت واژآرایی در این مصراع نمایان است
علیرضا در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:
ارنواز به معنی ارنه یعنی خوب ونیکو و واز به معنی واژه و سخن ونامیست زیبا و پسندیده
سیدمحسن سعیدزاده در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰:
به این رباعی خیّام بنگرید:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند
ما را ز قضا جز این قدر ننمایند
پیمانه عمر ما است میپیمایند
زبان، - در عین پرسشگری-زبان گزاره است؛ نه زبان گلایه،چنانکه اکثر مشتریان خیّام بر آنند وبه همین انگیزه خریدار سخن او شده اند. بر توده ها حرجی نیست، خاصه ها ویرا شکاّک معرفی میکنند؛ واین تصور، از نگاه من لغزش شمرده میشود.خیّام باورمند رکیک گوی کلام اسلامی است وهمین ویزه گی او، باعث گردیده تا نامتعارف تلقی شود ودر صف نیش زنانش افکنند.پرسشهای او خواص مدعی فهم را کلافه کرده بود.این نوع از گفتار خیّام:
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند/ آنان را بر آشفت؛ وچون نمیتوانند مثل خود خیّام پاسخی برای آن بیابند، اورااز حوزه اندیشه کلام اسلامی به فلسفه برانند ودر این پستوی تاریک که مردم آنجارا نمی دیدندبر وی بتازند.بر اینم که بزرگی در اندازه وی برای همه این پرسشها پاسخ نیز گفته است، امّا از آنجا که پرسش ها بیشتر موی دماغ آن عالمان بوده است، از سوی رندان زمان، انتقام گیرانه رواج یافته بود.
مرتضی دهقان پور قمصر در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
باسلام
به نظرم جناب دکتر امیر محمد احمدزاده باید دقت بیشتری در نظردادن بکنند چراکه کلمه ی سرم در بیت اول در جایگاه قافیه قرار داره و نمیتونه "دلم" بشه در ضمن به قول اقامهران از نظر مفهومی هم سرم درست تر از دلم هست
اکبر در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸۵:
دمت گرم باباطاهر فقط کاش در دو بیتی های بعدیت میگفتی راه درمانش چیست
محمد در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
فوق العادس.استاد ادیب خوانساری قطعه ای ازاین شعرروبه
اوازخوندن.حتما گوش کنین آوازرو
امیر+ در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:
بیت یکی قبل از آخر، مصراع دوم:
الآن قد ندمت و ما ینفع الندم
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
رضا میرزازاده در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۳۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:
بوالعلای کرد گردد یا اویس اندر قرن
دانلود فیلم در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
عجب شعری
مصطفی در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
دوست خوبم جناب کیحا به نکته جالبی اشاره کردند. دلیلش هم کاملا واضح است. بسیاری از واژگانی که امروزه به "ه"(یا بهتر است بگوییم به فتحه) ختم میشوند در گذشته به "گ" ختم می شده اند.
مرده : مردگ
زنده: زندگ
عربها از آن جهت که "گ" نداشته اند آن را به "ق" تبدیل کرده اند.
پس میتوان گفت که "سرادق" در اصل "سرادگ" بوده است.
حسین ملیحی شجاع در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
دکترجلالیان از قول هاشم جاویددر مورد بیت چهارم میگوید:
چیست این سقف بلند استاده بسیار نقش
که به نظرم از" نقش ساده " خیلی گویا تر به نظر میاد
داود در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱:
گر هنر مندی ازاوباش
جفایی بیند
تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین شکند:قیمت سنگنیفزاید وزرکم نشود
داود در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱:
حکیمی که با جاهلی درافتدباید که توقع عزت ندارد واگر جاهلی بزبان آوری برحکیمی غالب اید عجب نیست که سنگیست کهگوهررا می شکند
داود در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۹:
سنگ دردست ومار برسر سنگ:خیره رائی بود قیاس ودرنگ
داود در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸:
ترحم برپلنگ تیز دندان :ستمگاری بود بر گوسفندان
هورام در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۵:
سلام و عرض ادب و احترام
دو مصرع در این غزل نیاز به بازنگری دارد:
بیت چهارم اینگونه درج شده است که: گرکه قافی تو را چون آسیا ....آرم اندر چرخ و گردانت کنم؛
ملاحظه میفرمایید که مصرع نخست کمبود هجا دارد در سایر سایتها نیز به همین شکل ناصحیح درج شده است. مثلا از نظر هجایی مناسب است که اینگونه باشد که : «گرکه چون قافی تو را چون آسیا ...».
بیت دیگر اینگونه درج شده است: خواه دلیلی گو و خواهی خود مگو .... در دلالت عین برهانت کنم؛
ملاحظه میفرمایید که مصرع نخست هجای اضافه دارد. مثلا از نظر هجایی مناسب است که اینگونه باشد که: «خواه سری گو و خواهی خود مگو...».
همچنین لازم به ذکر است که همین محتوای غزل با همین کلمات و جمله بندی ها در غزل دیگری با اضافه شدن ردیف «نیکو شنو» وجود دارد (عاشقی برمن پریشانت کنم نیکو شنو...) که بنظر میرسد این غزل با ردیف نیکو شنو زاید باشد.
با تشکر
سعید در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
بسیار زیبا و پر مغز و پر احساس. اشکم جاری بود و میخواندم.
عباس مشرف رضوی در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
من هم "احتمال" دیده ام: چه (که) غم اوفتاده ای را که تواند احتمالی.
احتمال به معنی تحمل (باب افتعال: احتمال و تفعل: تحمل هر دو تقریبا در یک معنا هستند و معنی افعال در بابهای گوناگون اصطلاحی هستند)؛ و اصطلاحا هم احتمال وتحمل در قدیم یکی بوده اند. احتمال نه به معنی شانس و بخت که امروزه مراد می شود؛ بلکه به معنی "پذیرش بار یا سختی چیزی" یا "قبول تحمل چیزی" یا "بنارا بر پذیرش چیزی گذاشتن". به قول امروز باید "صابونش را به تنت بمالی". احتمال چیزی را دادن تنها به معنای احتمال وقوع یعنی داشتن، شانس برای وقوع نبوده است، بلکه به معنی "پذیرش و تحمل" عواقب "احتمالی: شانسی" نیز بوده است. مثال : به عشق روی نکو دل کسی دهد سعدی - که احتمال کند (تحمل کند؛ بنا را بر پذیرش سختییش بگذارد) خوی زشت نیکو را
ایضا مثال: احتمال نیش کزدن واجبست از بهرنوش
بار یاران بکش که دامن گل-آن برد که احتمال خارکند
و در موارد زیر احتمال تقریبا درمعنای خود تحمل است:
این همه بار تحمل می کنم و می روم - یا - نه احتمال نشستن (تحمل نشستن را ندارم) نه پای رفتارم. فقر من و غنای تو، جوور تو و احتمال من (تحمل جور) . که احتمال نمانده است شکیبا را (یعنی تحمل شکیبا به سر رسیده؛ در اینجا "نمانده است" به گذشته اشاره دارد، بنابراین به وضوح به معنای احتمال دادن چیزی درآینده نیست). بیش احتمال(تحمل) سنگ جفاخوردنم نماند. چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست (دراینجا مضارع ساده است و به معنی احتمال دادن برای شرط محبت وف نیست؛ بلکه به معنی تعهد و قبول قطعی شرط محبت است... "قبول شرط" نمی تواند احتمالی (یعنی شانسی) باشد.
من نمی دانم که احتیال صحیح است به لحاظ لغوی یا نه؛ ولی با شناختی که از کاربرد احتمال در شعر سعدی دارم و بنابر نسخه های در اختیار "احتمال" ( به معنی تحمل؛ تحمل غم) رامحتملتر (یعنی با شانس بیشتر) میدانم.
عباس مشرف رضوی در ۱۲ سال قبل، سهشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
من هم "احتمال" دیده ام: چه (که) غم اوفتاده ای را که تواند احتمالی.
احتمال به معنی تحمل (باب افتعال: احتمال و تفعل: تحمل هر دو تقریبا در یک معنا هستند و معنی افعال در بابهای گوناگون اصطلاحی هستند)؛ و اصطلاحا هم احتمال وتحمل در قدیم یکی بوده اند. احتمال نه به معنی شانس و بخت که امروزه مراد می شود؛ بلکه به معنی "پذیرش بار یا سختی چیزی" یا "قبول تحمل چیزی" یا "بنارا بر پذیرش چیزی گذاشتن". به قول امروز باید "صابونش را به تنت بمالی". احتمال چیزی را دادن تنها به معنای احتمال وقوع یعنی داشتن، شانس برای وقوع نبوده است، بلکه به معنی "پذیرش و تحمل" عواقب "احتمالی: شانسی" نیز بوده است. مثال : به عشق روی نکو دل کسی دهد سعدی - که احتمال کند (تحمل کند؛ بنا را بر پذیرش سختییش بگذارد) خوی زشت نیکو را
ایضا مثال: احتمال نیش کزدن واجبست از بهرنوش
بار یاران بکش که دامن گل-آن برد که احتمال خارکند
و در موارد زیر احتمال تقریبا درمعنای خود تحمل است:
این همه بار تحمل می کنم و می روم - یا - نه احتمال نشستن (تحمل نشستن را ندارم) نه پای رفتارم. فقر من و غنای تو، جوور تو و احتمال من (تحمل جور) . که احتمال نمانده است شکیبا را (یعنی تحمل شکیبا به سر رسیده؛ در اینجا "نمانده است" به گذشته اشاره دارد، بنابراین به وضوح به معنای احتمال دادن چیزی درآینده نیست). بیش احتمال(تحمل) سنگ جفاخوردنم نماند. چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست (دراینجا مضارع ساده است و به معنی احتمال دادن برای شرط محبت وف نیست؛ بلکه به معنی تعهد و قبول قطعی شرط محبت است... قبول شرط نمی تواند احتمالی (یعنب شانسی
من نمی دانم که احتیال صحیح است به لحاظ لغوی یا نه؛ ولی با شناختی که از کاربرد احتمال در شعر سعدی دارم و بنابر نسخه های در اختیار "احتمال" ( به معنی تحمل؛ تحمل غم) رامحتملتر (یعنی با شانس بیشتر) میدانم.
علیرضا در ۱۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲: