دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه (۴٣٨) از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آن جابه دهی که خرزویل خوانند.
من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود وارد شدیم، زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت: که چه میخواهی؟ بقال منم.
گفت: هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر و چندانکه از مأکولات بر شمارد،گفت: ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: راوی در دوازدهم محرم سال ۴۳۸ از قزوین به سمت روستای بیل و قبان میرود. او و برادرش به همراه یک غلام هندو وارد روستای خرزویل میشوند. آنها غذایی اندک همراه دارند و برادرش به روستا میرود تا از بقال چیزی بخرد، اما بقال میگوید که چیزی برای فروختن ندارد. راوی اشاره میکند که هرجا که درباره کمبود غذا صحبت میشود، نام بقال خرزویل به میان میآید.
هوش مصنوعی: در دوازدهمین روز محرم سال ۴۳۸ هجری قمری، از قزوین به سمت منطقه بیل و قبان که در نزدیکی قزوین واقع شده است، سفر کردم. و از آنجا به دهی به نام خرزویل رفتم.
هوش مصنوعی: من و برادرم و یک پسر هندو که همراه ما بود وارد شدیم و مقدار کمی غذا داشتیم. برادرم به روستا رفت تا چیزی از بقال بخرد، که یکی از نفرات پرسید: چه چیزی میخواهی؟ من بقال هستم.
هوش مصنوعی: او گفت: هرچه که باشد ممکن است ما غریب و بیخبر باشیم. وقتی از او پرسیدم که چه خوراکی دارد، گفت: هیچ چیزی ندارد. بعد از آن، هر بار که کسی از این موضوع صحبت کرد، من میگفتم که او همان بقال خرزویل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.