گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:

بسکه اجزایم زدرد ناتوانیها گدا‌خت
چون صدا شد عینک دیدن شنیدنهای من
************
خواهشمند است بیت بالا را توضیح دهید

saadat در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

Eshrt ba che roi zire naveshte amin keykha minvesi

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

رضا جان همان " گریند بر آن دیده کاینجا نشود گریان" که گنجور عزیز نوشته، درست است.
عبر کن با فتحه حروف اول و دوم باید خوانده شود که به معنی عبرت گرفتن است. البته به نظر من شاعر تعمداً عبر را آورده که با تلفظهای دیگر معنی اشک و عبرتها و..و هم بدهد.

مجید در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زو طهماسپ:

از پایین سومین بیت به نظرم باید "جشنگه" بشه "جشن گه"

deleted در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه:

شرح قصیده درمدح خاقان اکبر منوچهرشروانشاه deleted

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا:

بسیار ممنون از آقای برهانی. حاشیۀ بسیار مفیدی نوشتید. دست مریزاد. فقط یه اشتبا تایپی اولین خط به چشمم خورد؛ رجعت که یعنی بازگشت، جای درستی نیامده. ممنون.

ناشناس در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه:

شرح قصیده-درمدح خاقان اکبر منوچهر شروانشاه ومطلع دوم وسوم آن

چنور برهانی در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا:

متن شعر ازالهی نامه تصحیح دکتر شفیعی کدکنی درج می شود. بدیهی است که متن ایشان دقیقتر و صحیحتر ازسایر تصحیحها است:
مگر بودست جائی نانوایی
که بشنید او ز شبلی ماجرایی
بسی بشنیده بود آوازهٔ او
ندیده بود روی تازهٔ او
بسی در شوق او بنشسته بودی
که او را عاشقی پیوسته بودی
نبود او عاشقش از روی دیدن
ولیکن عاشقش بود از شنیدن
مگر یک روز شبلی گرمگاهی
در آمد گرم روز از دور راهی
برِ آن نانوا شد تا خبر داشت
وزان دُکّان او یک گرده برداشت
کشید از دست او آن نانوا نان
که «ندهم مر ترا ای بی نوا نان»
ندادش نان و شبلی زو گذر کرد
کسی آن نانوا را زو خبر کرد
که «او شبلی ست، گر تو سازگاری
چرا یک گرده را زو باز داری؟»
دوید آن نانوا ره تا به پایان
ازان تشویر پشتِ دست خایان
به صد زاری به پای او درافتاد
به هر ساعت به دستی دیگر افتاد
بسی عذرش نمود و کرد اعزاز
که تا آن را تدارک چون کند باز
چو در ره دید شبلی گفتش آنگاه
که «گر خواهی که آن برخیزد از راه
برو فردا و دعوت ساز ما را
به یک ره مجمعی کن آشکارا»
برفت آن نانوا القصّه حالی
فرو آراست قصری سخت عالی
یکی دعوت به زیبایی چنان کرد
که صد دینارِ زر در خرجِ آن کرد
نه چندان کرد هر چیزی تکلّف
که کس را می‌رسید آنجا تصرّف
ز هر نوعی بسی کس را خبر کرد
که شبلی سوی ما خواهد گذر کرد
به آخر چون همه بر خوان نشستند
دعا چون گفت شبلی نان شکستند
عزیزی بود بس شولیده حالی
ز شبلی کرد آن ساعت سؤالی
که «نه خوبی شناسم من نه زشتی
بگو تا دوزخی کیست و بهشتی؟»
جوابی داد شبلی آن اخی را
که گر خواهی که بینی دوزخی را
نگه کن سوی صاحب دعوتِ ما
که دعوت ساخت سوی شهرتِ ما
نداد او گِرده¬ای بهر خدا را
ولیکن داد صد دینار ما را
کشید از بهر شبلی صد غرامت
به حق یک گِرده ندهد تا قیامت
که گر یک گِرده دادی بی¬درشتی
نبودی دوزخی بودی بهشتی
کنون گر دوزخی خواهی نگه کن
همه آبش همه نانش سیه کن»
اگر خواهی که باشی دوزخی تو
چنین کن تا شوی مرد سخی تو
خدا را گر پرستی تو باخلاص
بکن جهدی که گردی از ریا خاص
برای سگ توانی بود حاجر
برای حق نه باشی اینت کافر
عطار نیشابوری. 1387. الهی¬نامه. مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمّدرضا شفیعی¬کدکنی، چاپ سوم. تهران: سخن. ص 177- 179.

چنور برهانی در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا:

متن شعر را از الهی نامه تصحیح دکتر شفیعی می نویسم. این نسخه از نظر صحت و دقت بر سایر منابع رجعت دارد:
مسیح پاک کز عقبی علو داشت
بسی دیدار دنیا آرزو داشت
مگر می‌رفت روزی غرقهٔ نور
به ره در پیر زالی دید از دور
سپیدش گشته موی و پشت در خم
فتاده جملهٔ دندانش از هم
دو چشمش ازرق و چون قیر رویش
نجاست می‌دمید از چار سویش
به بر در جامۀ صد رنگ بودش
دلی پر کین میانِ چنگ بودش
ز صد رنگ و نگارش کرده یک دست
دگر دستش به خون آلوده پیوست
به هر موییش منقار عُقابی
فرو هشته به روی او نقابی
چو عیسی دید او را گفت«ای زال
بگو تا کیستی تو زشتِ مختال؟»
چنین گفتش که «چون بس راستی تو
منم کاین آرزو می¬خواستی تو»
مسیحش گفت «تو دنیای دونی؟»
«منم» گفتا «چنین باری تو چونی؟»
مسیحش گفت «چون در پرده¬ای تو
چرا این جامه رنگین کرده¬ای تو؟»
چنین گفت او که «در پرده ازانم
که تا هرگز نبیند کس عیانم
که گر رویم بدین زشتی ببینند
کجا یک لحظه پیش من نشینند
ازان این جامه رنگین کرده‌ام من
که دام عالمی زین کرده‌ام من
مرا چون جامه رنگارنگ بینند
همه ناکام مهر من گزینند»
مسیحش گفت «ای زندانِ خواری
چرا یک دست خون آلود داری؟»
چنین گفت او که «ای صدر یگانه
ز بس شوهر که کُشتم در زمانه»
مسیحش گفت «پس ای زال سرمست
نگار از بهرِ چه کردی دگر دست؟»
چنین گفت او که «چون شوهر فریبم
بسی باید نگار از بهرِ زیبم»
مسیحش گفت «چون کُشتی جهانی
بر ایشان رحمتت نامد زمانی؟»
چنین گفت او که «من رحمت چه دانم
من این دانم که خون جمله رانم»
مسیحش گفت «چندین ای پریشان
که ناوردی یکی شفقت بر ایشان»
چنین گفت او که «من شفقت شنودم
ولی بر هیچکس مُشفق نبودم
منم در گردِ عالم هر زمانی
که می‌افتد به دام من جهانی
همه کس را گلوگیر آمدم من
مُرید خویش را پیر آمدم من»
ازو عیسی عجب ماند و چنین گفت
که «من بیزار گشتم از چنین جفت
ببین این احمقان بی¬خبر را
که می‌خواهند دنیا یکدگر را
نمی‌گیرند عبرت زین بلایه
نمی‌سازند از تسلیم مایه
دریغا خلق این معنی ندیدند
که دین از دست شد دنیا ندیدند»
چو حرفی چند گفت آن پاکِ معصوم
بگردانید روی از دنییِ شوم
چو مُرداریست این دنیای غدّار
تو گشته هچو سگ مشغولِ مردار
چو در بندِ سگ و مردار باشی
پس از هر دو بتر صد بار باشی
گر این سگ می‌نگردد سیرِ مردار
تو زین سگ می‌نگردی سیر یک بار
اگر بندش کنی زو رسته باشی
وگرنه تا به جان زو خسته باشی
عطار نیشابوری. 1387. الهی¬نامه. مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمّدرضا شفیعی¬کدکنی، چاپ سوم. تهران: سخن. صص 180- 182.

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

سلام سعید عزیزم. ممنون که لغت نامه و دابل کلید را گوشزد کردی. بخدا نمیدانستم و به نوشتۀ سایت هم توجه نکردم! از همینجا از همه عذر میخواهم که تکرار مکرارات کردم، شرمنده.

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در وصف بهار و مدح ابواحمد محمدبن محمود بن سبکتگین:

تکرار را در شعر زیاد میبینیم که تکرار از ویژگیهای شعر این دوره است.
آنجا که باغ و راغ و کوه و دشت را به حلّه تشبیه کرده نوع تشبیه "تشبیه تسویه" است یعنی چند مشبه به یک مشبه به مانند شود.
جناس هم زیاد دیده میشود مثل گُل و گِل که جناس ناقص حرکتی اند.
این قصیده شریطه یا دعای طولانی دارد.
لغت نوبهار هم به جز معنی فصل؛ معانی دیگر هم دارد. نووه ، وَهاره . نام مجسمه ای در بلخ از معابد بودایی. نام آتشکده ٔ بلخ هم است که سقف و دیوار آن با دیبای الوان آراسته است. نام بتخانه ای هم هست ، بعضی گویندهمان خانه ٔ بزرگ که در بلخ ساخته بودند و در آن عبادت ِ آتش می کردند. (ابرهان قاطع) میبینیم نوبهار معنای جای زیبا و آراسته مثل بتخانه می داده است.

سعید در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

اندیشه جان هله (آگاه باش) که تحت تاثیر این آفرین ها و زنده بادها قرار نگیری که بد دامیست که در آن سرها بریده بینی !عزیزم بگذار حالا که از روانشناسی گفتی چشمانت را باز کنم وآگاهت کنم نسبت به تکانه های رهگذرها و عشرت ها که سوپاپهای اطمینانی هستند که برای رهایی از انفجار ناهشیار ..اندیشه جان هر که باشی با هر سواد و ذوقی !اینجا امنیت نخواهی داشت تا امثال عشرت و رهگذر و..هستند پس دعوتت میکنم خواندن و اندیشیدن تا ندانستن و نوشتن خاصه این نوع نوشتن که با یک دابل کلیک ساده بر روی هر واژه در فضای همین تارنما هم امکان پذیر است پس خاموش بخوان به امید روزی که باز همه بیاییم و بنویسیم موافق و مخالف بدون تاختن به دیگری و بدون بی احترامی

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان:

در بیتی که شانزده چیز را ذکر کرده و سپس برمیشمارد صنعت ایضاح بعد ابهام به کار رفته است.
صنعت استعاره هم خصوصاً در ابیات قبل از تخلص بسیار است.

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان:

کمند شصت بازی به معنی کمندیست که به اندازۀ شصت دست باز(شصت متر) طول دارد. در قدیم برای متر کردن دستانشان را کامل باز میکردند و تقریباً یک متر میشد. البته اگر معنی دیگری هم کسی یافته بنویسد بهره مند شویم.
کمند شصت خم هم به معنی کمندیست که شصت دفعه تا می شده است. در کل تمام این ترکیبها برای نشان دادن قدرت صاحب کمند است.

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان:

این شعر نمونۀ کامل سبک خراسانیست. تشبیهات محسوس به محسوس، روحیۀ شاد، برون گرایی، اغراق و...
نکتۀ لغوی بحث انگیز این شعر کلمۀ "ساده" است. آنجا که میگوید "لعبتان ساده" لعبت که عروسک و زیبارو معنی مشخصی است، اما ساده؛ یکی می توان به معنی بدون آرایش گرفت، دیگر به معنی زیبارویی که هنوز موی بر رخسارش نروییده و یکی هم به معنی ایستاده. چنانچه معین ساده را مخفف ایستاده هم معنی کرده است.

عشرت در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

آفرین به اندیشۀ عزیز که نکته سنج هستند و دایرۀ تفاسیر را گسترش میدهند. واقعا ادبیات پتانسیل برداشتهای روانشناسی و جامعه شناسی را بسیار دارد. اندیشه جان اگر بتوانی مباحث را دسته بندی کنی و به نتیجه برسانی کار بسیار موفقی خواهدشد.
مباحث هوش عاطفی، من والد و کودک شاعر، گستردگی من اجتماعی در شاعران مختلف و بسیاری از مباحث دیگر جایشان خالیست.
بازهم منتظرم از شما بخوانم. سپاس.

لیلا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه:

به طور اتفاقی با سایتتون آشنا شدم و بی نهایت لذت بردم.ممنونم. واقعا خوب بود. من آشنایی با این شاعر نداشتم. انگار یک کشف جدید کردم ممنونممم

علیرضا محمدی در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

این شعر -به ویژه بیت چهارم- در رد آراء ساده دلانی است که روانشناسی مثبت نگر را فقط در طرح شعارهایی کلی، مبهم و به ظاهر مثبت چون "من موفق هستم" و " من ثروتمندم" و ... خلاصه کرده اند و واقع بینی؛ کسب توانایی و مهارت؛ و گردآوری اسباب آن را نادیده میگیرند.

محمدی در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر:

سلام.
بنده فکر می کنم که کلمه‌ی «جحهان» در بیت چهارم این شعر اشتباه تایپی باشد.
باتشکر

۱
۴۷۱۸
۴۷۱۹
۴۷۲۰
۴۷۲۱
۴۷۲۲
۵۴۲۳