حامد در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:
علیرضا عصار در آلبوم "محتسب" مصرع دوم بیت اول را "که راه خانه خود را نمی دانم به جان تو" حوانده. حالا نمیدونم منبعش چی بوده. درضمن مصرع دوم بیت دوم زبان عشق به جای زبان مرغ درست نیست؟
مصطفی در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
برای ترک وکرد و قشقائی نیازی بر سمرقند وبخارا وسر وجان و ... نیست چه گویم من فقط یک سکه هم کافی است
sajjad در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
در مصراع "برگ معاش ما کرد تقدیر خونبها را"
شاعر می گوید که مرگ ما در درخواست از دیگران است و شاعر زیر پا گذاشتن عزت شخص را برابر مرگ میداند
تاوتک در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
بعد التحریر 2:
خودم از خواندن نوشتار قبلی و این همه سهل انگاری و اشتباه شرمنده شدم و از دوستان عزیز پوزش میخواهم
تاوتک در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
بعد التحریر :استاد جان حیفم آمد که شما نام استاد کیخا را بیاورید و بنده قدردانی نکنم پس از همینجا از شما و ایشان و بقیه دوستانی که مطالب ارزشمندی به من آموختند سپاسگزاری میکنم و برایشان آرزوی سلامتی و سر بلندی دارم
تاوتک در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
استاد گوهری نازنین با درود و سپاس فراوان به خاطر دلسوزی های فراوان و دوسویه تان همبرای مثنوی و هم برای شاگردانتان.استاددلیل اینکه بنده فقط برای برخی واژه ها حاشیه مینویسم این است که اگر دقت بفرمایید از آن واژه ها چند معنی استنباط میشود و بنده معنی که به نظرم نزدیکتر و مربوط است را مینویسم به امید آنکه از طرفی برای دیگر خوانندگان راه را هموار کرده باشمو در درک آسان و بهتر کمکی کرده باشم و از دیگر سو اگر دچار اشتباه احتمالی شدم به لطف اساتید و متوجه و توجیه شوم و اینکهبه تعبیر شما از هر سد تا یکی را معنی میکنم هم همانطور که مستحضر هستید امکان معنی لغات به صورت پیش فرض در این تارنما نهاده شده است و با یک اشاره امکان پذیر است اماچشم استاد جان از این پس کمتر به معنی لغات و بهشتر به توضیح و شرح خواهم پرداخت البته با کمک شما و دیگر اساتید عزیز
Mohammad. در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶ - وحشی شکار:
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی کیرد
احمد رضا در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه به استدعاء حاجت آفرید؛ خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد؛ کی «امن یجیب المضطر اذا دعاه»؛ اضطرار، گواه استحقاق است:
امید است که زودمان دستگیری کند و سقایی کند به کرمش.... پیش از آنکه تشنگی از پایمان در آورد......
مست مستم ساقیا دستم بگیر / تا نیفتادم ز پا دستم بگیر
مسعود در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:
در این فکرم که اگر شاطر عباس، چنان که گویند، امی بوده و سواد خواندن نداشته ، پس از کجا می دانسته که زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد!؟
صدرا در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
دوستان، نسخه ی تصحیح شده مرحوم فروغی اشاره ای به یک پیکرند نداره...
حتی نسخ بدل و متفاوت از شیخ اجل اشاره ای به یک پیکر نداره...
نمی خوام تخصصی بحث کنم که گنگ باشه خیلی ساده میگم، در این بیت عضو به معنی عضو بدن نیست که بخواهیم پیکر رو به جای یکدیگر معنی کنیم، چرا که یک گروه بزرگ شامل اعضاست، گروه ارتش اعضایی دارد، گروه بنی آدم اعضای داراند.
اینها اعضای یک دیگر هستند، دیگر عطف به ماسبق بنی آدم دارد.
مصراع بعدی کاملا به تفکیک و وحدت اشاره داره، که در آفرینش ( آنها محذوف) نشان تفکیک، یک گوهر نشان وحدت...
در قرون 6 و 7 و 8 بحث وحدت وجود در اشعار موج میزنه، کلمه ی پیکر به شدت نا همگونه، و جدای از اینها، پیکر در هیچ نسخه ای ضبط نشده و این زاده ی ذهن خلاق بعضی از ما هاست!!!
در مورد کامنت دوستم که در شعر فردوسی کلمه ی {بر} رو معنی کرده باید اشاره کنم که بر معنای مستقلی در شعر شعرای قرن 4 و 5 نداره، مثل {مر} این ویژگی سبکی شعر فردوسی است و معنا قائل شدن برای این ویژگی های سبکی اشتباهه محضه...
فاطمه محمدی در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:
اصلاح میکنم:اگر بود دل مؤمن چو موم، نرم نهاد
فاطمه محمدی در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:
اگر بود دلمؤمن چو موم، نرم نهاد
صحیح است
امین کیخا در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
با درود به دوستان من درباره واژه سازی تنها افزون کنم که بسیار بیش از انچه ما گمان می کنیم فارسی در ساختن زبانهای همسایه های ما همکاری کرده است بویژه عربی که بخاطر خوی مهربان و کریم مردمانش بیشترین وامگیری را از فارسی داشته و فارسی هم وامگیری فراوانی را دربرابر از عربی . اما داستان این است که باید یکم واژه های نوین و دانشیک را از پایه فارسی بسازیم دوم اینکه واژه های از پایه فارسی و وامداده شده را باز پس نگیریم تصور کنید به پهلوی اندمان یعنی در نزد در عربی هم عند یعنی نزد اما بهرسو نخست باید این وابستگی ارز یابیده شود بعد یکنفر بفرماید عند تهران ! عربی دوستی با عربی بافی فرق دارد و نیز فارسی دوستی با گنگ نویسی و نژاد پرستی دیگرسان است .ولی انچه رخ داده این است که تا کسی کمی فارسی بنویسد می گویند بهمانی نژاد پرست است و فارسی در خانه خود حق ندارد ناروزمره نگاشته شود . این هم نادرست است . سوم اینکه پروا باید کرد کدام زبان امروزی از آلمانی و فرانسوی و .... از برگردان واژه های انگلیسی دست کشیده است که ما دست بکشیم ؟ مگر فرانسوی ها هتا به e mail که بسیار روان و چکیده است نمی فرمایند کوریل حالا نا دانایان هر چه بفرمایند باید نوشته های مردم دانش باور با مردم گرفتار روزمرگی و دانش ناباور ساناسان و متفاوت باشد چهارم اینکه بزرگترین لغزش یک فراگیرنده فارسی این است که گمان کند فارسی به مایه دانسته های اوست نه فارسی را کرانه ای نیست فارسی میانه مادر دری است و سراسر دانسته می باشد و به کار بردن واژگان پهلوی بیگمان از به کار بردن یک لغت انگلیسی نادانسته بهتر است این یعنی اینکه باید دانایان واژه گزینی بکنند یعنی تا به خوانی ها و منابع اوستایی و سانسکریت آگاه نشده ایم برگردان یک دانش بطور کامل شاید درست از کار در نیاید مثلا انچه جناب حیدری ملایری در فیزیک ستارگان انجام داده اند بخاطر راستیابی و درست بینی و دانش ایشان در این دو زبان کمتر کاویده است ششم اینکه پاره ای لغات داریم که با کمی تغییر زایا می شوند باید این تغییرات را زود انجام داد مثلا قل دادن یعنی چرخاندن به فارسی درست و دیوانی می شود غل دادن و همان که در غلتیدن هم هست و غالوک یعنی مهره ای در گروه کمان که غل می خورد حالا که ما کلی ابزارک داریم که یک مهره در میانشان دارند که بهر سو بخواهیم می چرخند مانند joy stick باید غالوک را زنده کنیم یعنی فرصتی هست که انرا جان ببخشیم و گرنه باید goy stick که چوب شادی کردن معنی می دهد و خود انگلیسی ها آنرا در نیافته اند و لغتی مسخره بر ان نهاده اند بپذیریم . تا بیگاه هم از این پگاه اگر در مورد واژه گزینی بنویسم باز هم سخنی می ماند . ولی به عنوان آخرین گفته افزون کنم کوشش برای پاک سازی رزمیارانه و نظامیوار زبان و نیز هر موضوع هنری دیگری به گمان من درست از کار در نمی آید عربی های پیدا شده در فارسی هم باید باشد زیرا مردم ما و دبیرانمان انها را برگزیده اند و هتا بیشتر باید بکوشیم که عربی را به زیبا ترین ریخت و شکلش هم بیاموزیم ..
پس پردازش ( بعد التحریر )
فارسی بیکران واژه دارد و این شوخی نیست و نه نژاد پرستانه. بکار گیری واژه های فارسی از گردش افتاده گورداری و گورشکافی نیست چنانچه هر لغتی با هر شکلی از هر زبانی بکار بردن با نسخه اینکه نباید سخت گرفت روا نیست ولی باید کوشش در واژه سازی هر چند همگانی باشد باید بزرگان این مردم کوشش برای برگردان کلی دانش های نوین بکنند و به این موضوع باید نیم نگاهی داشت . همیشه پیروان این دیدمان که باید از خانی ها و بنمایه های کهن فارسی برخوردار بود متهم به نژاد پرستی و سر سپردگان این نظریه که باید با سست گیری و تساهل هر لغتی را پذیرفت متهم به بیگانه پرستی بوده اند و این هر دو تند رویی است باید سر رشته به دانایان سپرده شود و هر کس که فارسی می داند خودش را ارزیاب فارسی نداند فارسی انجه که مادرمان یادمان داده نیست بلکه فراتر چهارسوتر و فرانگرستنی تر است .
موسویپور در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:
دو بیت باید اصلاح شود چون نادرست است
:چهشب ست یارب امشب که ز پی سحر ندارد
من واین همه دعاها که یکی اثر ندارد
غلط است اینکهگویند به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
سعید در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶:
در مصرع اول بیت پهارم فعل (( دِه )) از قلم افتاده گویا.
سعید در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
در بیت دوازدهم در مصرع اول (( دید )) جا افتاده.
سعید در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
بسیار زیباست این غزل...
در مصرع دوم بیت چهارم فکر میکنم درستش این باشه که : که ((بدو)) رسد خدنگش ، نه ((بدور)) .
شهرام در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
این شعر سروده ی حضرت حافظ است!
اصلاحیه؛ گفتم که توای عمرچرازودبرفتی
تاوتک در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
این جناح به ضم ج و به معنی جنحه و بزه و گناه نیست و با نگاهی به صباح باید دریافت که آن جناح باشد به فتح ج و با معنی بال ها
تاوتک در ۱۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲: