مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
زین هر دو خانه بگذر گر مرد حقپرستی
کی با تو میتوان گفت اسرار نیستی را
تا مو به مو اسیری در شهربند هستی
گر بوی زلف او را از باد میشنیدی
شب تا سحر ز شادی یک جا نمینشستی
تن دِه به هر بلایی آنجا که مبتلایی
سر کن به هر جفایی آنجا که پای بستی
دستی که دادی آخر از دست من کشیدی
عهدی که بستی آخر در انجمن شکستی
گر علم دوستی را تعلیم میگرفتی
پیوند دوستان را هرگز نمیگسستی
درمان نمیپسندد هر دل که درد دادی
مرهم نمیپذیرد هر سینهای که خستی
بر آستان یارم برد آسمان غبارم
بالا گرفت کارم در منتهای پستی
دیدی دلا که آخر با صدهزار کوشش
از قید او نرستی وز بند او نجستی
گر دست من بگیرد پیر مغان عجب نیست
زیرا که من ندادم دستی به هیچ دستی
هشیاریت فروغی معلوم نیست گویا
مدهوش چشم ساقی مست می الستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف مکانهای مذهبی و معنوی پرداخته و به دقتهای روحی و عاطفی انسان اشاره میکند. شاعر در ابتدا به زیبایی و شگفتیهای مسجد و میخانه میپردازد و نقش آنها در زندگی فردی که به دنبال حقیقت و معنویت است را مطرح میکند. او اشاره میکند که برای درک اسرار هستی، باید از بند دنیوی رهایی یابد. شاعر به عدم ثبات عهد و وفاداری در روابط اشاره میکند و به این نکته اشاره دارد که دل آدمی که درد دیده، مرهم نمیپذیرد. در پایان، او به حال خود اشاره میکند و از وابستگی و درک نادرست خود نسبت به مسائل معنوی صحبت میکند. در مجموع، شعر نشاندهنده جستوجوی عمیق درون برای درک عشق و حقیقت است.
هوش مصنوعی: مسجد مکانی شگفتانگیز است و میخانه جایی برای نشئگی و مستی. اگر راستین و حقپرست هستی، از هر دو این مکانها فراتر برو.
هوش مصنوعی: کی میتواند با تو درباره رازهای وجود گفت؟ زیرا تو به حدی در دام هستی گرفتار هستی که حتی نمیتوانی درک کنی.
هوش مصنوعی: اگر عطر زلف او را از نسیم شب استشمام میکردی، تا صبح از خوشحالی نمیتوانستی در جایی آرام بگیری.
جایی که به به عشق مبتلا گشتی بلای آن را نیز بپذیر
هوش مصنوعی: دستی که به من دادی، در نهایت خودت پس گرفتی. قولی که دادی، در نهایت آن را در جمع و محفل شکستی.
هوش مصنوعی: اگر علم دوستی را به درستی میآموختی، هیچگاه روابط دوستانهات را تضعیف نمیکردی.
هوش مصنوعی: هر دلی که به آن درد رساندهای، نمیتواند درمان تو را بپذیرد و هر سینهای که از درد خسته شده، توانایی پذیرش مرهم را ندارد.
هوش مصنوعی: در برابر محبوبم به آسمان غبار نشستم و کارم به بدترین حالت ممکن رسید.
هوش مصنوعی: آیا دیدی که در نهایت با وجود تلاشهای بسیار، نتوانستی خود را از دست او آزاد کنی و از بند او رهایی یابی؟
هوش مصنوعی: اگر پیر مغان دست مرا بگیرد، عجیب نیست، چرا که من هرگز دستی به هیچ کسی ندادهام.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هشیاری و آگاهی تو کمرنگ شده و مشخص نیست؛ گویی در حالتی مدهوش و گیج به سر میبری، چشمان آن ساقی که شراب خوشگوار میریزد، تو را تحت تاثیر قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن
گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی
پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی
زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی
در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک
[...]
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی
موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی
وقت نماز آمد برجه چرا نشستی
بر بوی قبله حق صد قبله میتراشی
[...]
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
[...]
نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!
ای کوته آستینان تا کی دراز دستی
با خارجی مگوئید حرف خروج قائم
بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی
قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید
[...]
رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی
آغاز حق پرستیست انجام بتپرستی
قانع بقطرهای چند از بهر بینیازی
همچون صدف نداریم پروای تنگدستی
هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.