گنجور

 
عراقی

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او

رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش

لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی

شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش

به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن

سپرش تن است، ترسم که بدو رسد خدنگش

چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم

که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش

منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم

منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش

ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی

پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش

 
 
 
خاقانی

چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش

صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش

بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان

همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش

اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی

[...]

عراقی

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش

سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش

سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن

[...]

همام تبریزی

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش

که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش

هوس شکار دارد منم از جهان و جانی

وگرم هزار باشد نبرم یکی ز چنگش

همه را خیال بودی که مگر دهن ندارد

[...]

نظیری نیشابوری

بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش

سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش

نظرم درو معطل خبرم درو مأول

نه تصورش به شکلش نه حکایتش به رنگش

به کرشمه های ابرو خبرم دهد وگرنه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه