محمد حسن در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۳ - حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق میمردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست:
سلام
عبارت"همچنان کن زاهد" جایگزین شود با "همچنان کان زاهد"
عبارت"خل میمیرند" جایگزین شود با "خلق میمیرند"
حمید کائنی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵:
من گمان نمیکنم که این رباعی و یا آنکه شاملو دکلمه کرده از خیام باشد. خیام فلسفی نبود. او تنها درباره آنچه میدید اظهار نظر میکرد. این که ما به این جهان میآییم، با بدیها، خوبیها، رنجها و شادیها زندگی میکنیم، میمیریم و بدنمان تبدیل به خاک میشود. از آن خاک سبزه میروید و یا آن تبدیل به کوزه میشود. خیام هرگز در هیچ رباعیی درباره اینکه ما از کجا آمدهایم، به کجا خواهیم رفت، وجود یا عدم وجود خدا و بهشت و جهنم اظهار نظر نکرده. او اینگونه اندیشه های فلسفی را تنها به گونه پرسش مطرح کرده. او با این پرسشها این پیام را میرساند که من نمیدانم، شما نمیدانید وهر کس ادعا میکند میداند، من را رها کند و اجازه بدهد آنگونه که میخواهم زندگی کنم. سپس روش شاد زیستن خود را به دیگران پیشنهاد میکرده. افزون بر اینها، او هرگز، هرگز به ستایشگران خدا و دینداران بی حرمتی، توهین و یا دادن احساس حقارت نکرده. بیت دوم این رباعی دوزخ و فردوس را تصویر میکند و این دور از طرز فکر خیام است.
ا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد:
متاسفتانه نسخه اندروید عطار خراب است بررسی کنید
ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۶ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد:
متاسفتانه نسخه اندروید عطار خراب است بررسی کنید
حسن در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
س بردیای بزرگوار
همیشه با علم به جنگ جهل و نادانی بروید که اگر طرف مخاطب شما اهل تفاهم باشد از نظرات شما استفاده کرده و همیشه ممنون شما خواهد بود شما به دل مخاطبان اشاره می کنید شاید قصد شما اکثر مردم باشد و یا چیزی شبیه این
برادر گرامی شهریار با شعر علی ای همای رحمت نشان داد که چقدر بزرگ و توانا است ولی ای دوست بزرگوار ایا مردم این اجازه را ندارند که دیگر اثارش را نقد کنند که با تیر بار انها را تهدید می کنید کلمه ی اکثریت هیچگاه در قران مورد تایید نبوده فقط خداوند در قران جرات کرده بگوید ولا غیر (اکثر مردم حیوانند بلکه از حیوان هم پست ترند ) (اکثر مردم عقل ندارند) (اکثر مردم نمی فهمند)و....
اگر در مکه رای گیری برای پیامبری می شد ابوسفیان پیامبر امت جاهل عرب بود ولی خداوند محمد ص را برگزید چون عقل کل است پس یاد بگیریم در دفاع از هر کسی دلیل عاقلانه بیاوریم شاید بهترین راه کوبیدن هر شخصی بد دفاع کردن از او باشد باز هم از شما پوزش می خواهم .استاد برای اقای رفسنجانی هم در زمان ریاست جمهوریش در تلویزیون در حضور ایشان شعر می سرود از بزرگانتان بپرسیدایا ما باید انها را باور کنیم اگر جواب مثبت است پس ماجرا می شود قسم حضرت عباس ع و دم خروس.....
من انچه شر بلاغ بود با شماگفتم
کمال در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:
سلام وشب بخیربه دوستان اهل شعروادب دررابطه بااین غزل گوشهای ازتفسیردکترالهی قمشه ای رومربوط به این غزل ،،،،،،،
دارم که:
درزندگی هرشاعراسمانی وهنرمنداصیل ،شبی هست که اورابه
ملکوت آسمان بارمیدهندتادرآنجابه مقدارچشمی که ازدیده،،،،،
بینای عشق وام گرفته باسرچشمه خیروجمال وحقیقت که،،،،،
وجودلایزل حضرت حق است دیدارکندوآیات کبرای الهی را،،
که اوصاف جمال وجلال اوست بی حجاب بنگرد.
این شب فرخنده راعاشقان شب وصال خوانده اندکه همان ،،
شب معراج ولیله القدراست وزیباترین وصف آنرادرکلام ،،،،،،،،
سرمدی،سوره قدرچنین می خوانیم:
ماآن (کتاب حکمت بیان) رادرشب قدرنازل کردیم،
وتوچه دانی که آن شب قدرچیست
شب قدرازهزارماه نیکوتراست
دراین شب فرشتگان وروح به اذن پروردگارشان ازآسمان فرودمی آیندودرهرکارفرمانهامی آورند.
وتمام شب سلام وتحیت است تاصبحگاه،
شب وصل است وطی شدنامه هجر
سلام هی مطلع الفجر
ازحافظ
دست علی بهمراهتان ،بدرود
Zari در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود:
وزن این بیت با سایر بیتها نمی خواند! :
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
نا آشنا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۸:
این علی اصغر هم از دروغهای شیعیان است
علی ِ اصغر همان امام چهارم شیعیان زین العابدین است
آنکه تیر خورد عبداالله نام داشت
لقب اباعبدالله را هم به همین جهت به امام حسین داده اند یعنی پدر عبدالله
ناآشنا
سماع در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۸:
مسعود :
چه تفسیر به رای زیبایی ، بله اگر با پیش فرض تیر بر علی اصغر حرکت کنیم شاید به تفسیر شما برسیم ولی این تیر ان تیر نیست ، از این تیر هزاران بار در گنجینه ادبیات ما استفاده شده،پس همه اش موضوع علی اصغر است؟ حال که تفسیر به رای شمارا خواندم با اجازه من هم نظرم را عرض کنم. منظور مولانا و اینده نگری او ( احمد کسروی) است که مضلومانه بدست یک ... کشته شد و نه یک تیر بلکه 60 ضربه چاقو خورد .
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید
به سخن گفتن زیباش بدان به نشوند
وآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموش
همه از سیرت زیباش نصیحت شنوند
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند
بهار وصل ندانم که کی به بار آید
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید
بیخ صبر>نگاه (الوا)
آلوا=انگم بسیار تلخ چون هلاهل
merce در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:
این ادبیات بی پناه را هر شاعری به میل خود آن چنان که می خواهد می رقصاند
یکی می گوید سوسن گویاست و نرگس هم بینا
گرت باد صبا باشد به دست چون تو والایی
نسیم صبح را گویی نماید مجلس آرایی
نکو رویان عالم را به رقص آری در بستان
چوراهب در میان آرند خوش زنار ترسایی
که سوسن ده زبان آرد به وصف رقص مهرویان
که نرگس را خمار ارد به چشم مست شهلایی
البته نرگس ده زبان ندارد این عدد ” ده “ قید کثرت است
دیگری از نگرانی چشم نرگس می گوید
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
به نظر من در بیت
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
منظور شاعر گنگ بودن سوسن نیست
میگوید نمی دانم چرا هیچ نگفت در صورتی که شایسته بود چیزی بگوید
زبان گفتن داشت ولی نگفت
در بیت
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
هم شاعر چشم نرگس را در مقایسه با چشم نگار نا بینا فرض می کند نه اینکه نرگس کور باشد
دیگری هم دلربایی چشم را به نرگس تشبیه کرده
این ابیات هم بی مناسبت نیست
حیا ط خا نه ی ما جلوه گاه زیبایی ست
میان باغچه صد ها دم مسیحا یی ست
هنوز بو ته ی گلهای سرخ در خوابست
که مست قصه سرو و خمار لالایی ست
کنار پنجره اما نشسته مادر من
دو چشم نرگسش افسون ا ین شکوفایی ست
به لب دعاست ترنم کند ؟ نمی دانم
ولیک هر چه که باشد همان اهورایی ست
با احترام
مرسده
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
در هیچ زمانهای نزادست
مادر به جمال چون تو فرزند
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
ماهکار
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن/بر گرده دیدهٔ بلاجوست
فائزه در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۴:
به نظر ابیات این شعر جابجا شده است.
چهار بیت آخر بایستی ابتدا قرار بگیرند.
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ترجیع بند:
این ترجیع یند بدیع سعدی ست که رضی به تقلید از آن سروده
سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند
ای سرو بلند قامت دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست
در پای لطافت تو میراد
هر سرو سهی که بر لب جوست
نازک بدنی که مینگنجد
در زیر قبا چو غنچه در پوست
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست؟
آن خرمن گل نه گل که باغست
نه باغ ارم که باغ مینوست
آن گوی معنبرست در جیب
یا بوی دهان عنبرین بوست
در حلقهٔ صولجان زلفش
بیچاره دل اوفتاده چون گوست
میسوزد و همچنان هوادار
میمیرد و همچنان دعاگوست
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن دیدهٔ بلاجوست
من بندهٔ لعبتان سیمین
کاخر دل آدمی نه از روست
بسیار ملامتم بکردند
کاندر پی او مرو که بدخوست
ای سخت دلان سست پیمان
این شرط وفا بود که بیدوست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
در عهد تو ای نگار دلبند
بس عهد که بشکنند و سوگند
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند
از پیش تو راه رفتنم نیست
همچون مگس از برابر قند
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
در هیچ زمانهای نزادست
مادر به جمال چون تو فرزند
باد است نصیحت رفیقان
و اندوه فراق کوه الوند
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
مصطفی علیقیان در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
تشکر به خاطر ایجاد سایت بسیار عالی و پربار
به دوستان توصیه می کنم آلبوم ساقینامه استاد شهرام ناظری را
که از این شعر استفاده شده حتما گوش بدن .
به امید موفقیت روزافزون شما
اخسیکتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
کمال در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:
باسلام وشب بخیرنکته ای رولازم میدونم دررابطه بااین قصیده درج کنم که حتی شایدهیچ ربطی به ان نداشته باشد،البته موضوع قابله ربط اینه که مادرمحله خودمان بزرگراهی داریم که به پروین اعتصامی معروف است(اصفهان)وبازبوستانی هم درمحدوده همین بزگراه میباشدکه یک مجسمه باهمان جوانی ویک روسری برسرازاین شاعردرمقابل این جای تفریحی بیاداین شاعربناء نهاده اند،،،،،،،،،بهر،،،
حال یاداین شاعرایرانی مونءث یادباد.
شب خوش
علی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸: