فرهاد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
آمیز گرامی، به نکته بسیار جالبی اشاره کردید. اگر چه از نظر معنی آنچه شما میگویید میتواند درست باشد، ولی باید توجه کنید که از نظر وزن عروضی سروروان (با سکون واو) با سرو روان (با کسره واو) میتواند متفاوت باشد. در اینجا وزن شعر با سرو روان (با کسره واو) درست است.
همچنین، حافظ ترکیب "سرو روان" (با کسره را بیشتر بکار برده است. مانند:
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن "سرو روان" ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
پاینده باشید و علاقمند
فرهاد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:
"کفر زلفش ..." کفر در زبان عربی به معنی پوشیدن و پوشش است. حافظ در اینجا استعاره ای زیبا و چند بعدی بکار بدره است!
مروت در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۸:
در زمینه سوالی که در مورد این مصرع شده، شرحی خوب در صفحهٔ زیر توسط شاهین سپنتا آمده است.
پیوند به وبگاه بیرونی/
مینا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
ای کسی که بر چهره همچون ماه خود از عنبر ناب خط چوگانی می کشی ; من سرگشته و بی سامان را آشفته حال مکن ،کشیدن : به معنی نقاشی کردن یا دراز کردن یا حرکت دادن است ،عنبر: ماده ای چرب و خوشبو که از داخل معده و روده ماهی عنبر استخراج می شود معمولاً خاکستری رنگ است ، اما نوع عالی آن سیاهرنگ است ،سارا: خالص ، بی غش ،می گوید تو که از عنبر خالص بر صورت همچون ماهت ابرویی مثل هلال چوگان زیبا می کشی ، مرا مثل گوی در برابر این چوگان بی قرار و سرگردان مکن ، به بیان دیگر هر چه بر جمالت افزوده می شود بر بی قراری من نیز افزوده می شود،چوگان را می توان کنایه از زلف معشوق نیز دانست و دراین صورت کشیدن به معنای حرکت دادن یا کشیدن چوگان برای نواختن گوی است.
سماع در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:
استاد سروش بیت حافظ را پلورالیزم منفی و مولوی را پلورالیزم مثبت نام مینهد ، مولوی معتقد بر وجود فراوان حقیقت است ولی پرده و حجاب دارد ، در صورتی که حافظ معتقد بر عدم وجود حقیقت کافی و به زبان دیگر عدم فهم حقیقت است .
سهراب داودوند در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳۸:
باعرض سلام امروزیکشنبه است&مطعلقه به امام اول شیعیان حضرت علی(110)میباشددرکلااگرحساب کنیدروزها یکی پس ازدیگری میگذرداگردرجمع حساب کنیداگراین روزهابایک برنامه خوب وقابله رضایت عمرباپوچی &بی ثمرخواهدگذاشت ... خلاصه بااین برنامه ایکه مخلص چاکردرپیش گرفتم ...بقولی راه به ترکستان ختم خواهدشد،منظور،جمع دوبیتی امروز...:5199 .
روزبه در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱:
بهتر است بیت 7 را این گونه بنویسید :
بیارای خوان و بپیمای جام
این ب به فعل چسبیده میشود مانند بخور ؛ بپرس ؛ بنوش
شمیسا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
حتی تصور یک لحظه از آن «آن»ی که مولانا این شعر را دریافت کرده، وجود را به رقص می آره!....وه که چه آتشی در وجود این بشر زبانه می کشیده...... هژیر مهرافروز حق این شعر را به زیبایی ادا کرده.
پیوند به وبگاه بیرونی
هاشم مرادمند در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
با توجه به استفاده مولانا از واژه خربنده در اشعار دیگر، به نظر میرسد مراد از خربنده کسی است که اهل استدلال و منطق است و عقل را به خر تشبیه کرده است،
پای استدلالیان چوبین بود
امیر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - گفتگو از روشنان فلکی و سیاهکاری آنان:
سغبهٔ یعنی چه ؟
بیت آخر :
کسان که سغبهٔ مسعود سعد سلمانند
سیاوش مرتضوی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:
در بیت یکی مانده به آخر، نگارش درست چنین است: «داور داراشکوه، ای آن که تاج آفتاب».
(Daavar'e Daaraa-shokouh, ey aank'e taaj'e aaftaab)
علی خراسانی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:
سعدی غزلی با این مطلع:
خوشتر از ایام عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
منصور پویان در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:
In the beginning, everything was alive. The smallest objects were endowed with beating hearts. The passage of time, i.e. the cycle of life and death, is just the manifestation of one possible permutation of all the things that can happen to people. What it means to be a human being or what it means to be alive; are really very boring topics per se. What remains interesting is the capability to remember things that will somehow connect with things that other people have experienced.
حسین در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:
جناب نا شناس ، با سلام ! :
لطفا بنده و دیگران را از مطالب معنوی و عرفانی یاد شده در این غزل آگاه کنید .
ایام به کام .
م.ر.الف در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
چیزی که بر یک جا قرار نگیرد. (آنندراج ). هر چه بر یک حال نماند: دل هرجایی . طبع هرجایی . هر کس یا هر چیزی که تلون حال دارد و هر دم به سویی روی آورد
پرویز شاه محمدی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:
با عرض درود بر شما ؛
در بیت دوم مصراع دوم فکر کنم قافیه مشکل دارد ؛
(تو به خون کشتگان ماخوذ باش)
فکر نکنم ماخوذ با خوشنود , سود , زود متحد الوزن باشد.
سبز و شادمان باشید.
حمید رضا درانی بخش در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
این غزل مولانا بسیار پر بار است آنجا که میگوید (دربیت ششم)اگر نمود به ظاهر ........معنایش این است که دراین دنیا فرض است که بعد از خلق انسان عشق پدیدار شد ولی اصل چیز دیگری است معبود از برای دوست داشتن عابد و نیاز او (انسان)پرستیدنش عشق را خلق کرد دربیت سوم هم میبینیم که مولانا دلش نمی خواست فرشته باشد بلکه می خواست عاشق باشد (دید ملک عشق نداشت از غیرت بر آدم زد )حافظ
حمید رضا درانی بخش در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
منظور مولانا از بامداد سعادت صبح ازل است که روح میثاقی جاودانه با جانان خود دارد که ابدیست ودر این دنیا جز فراق او چیزی در دست ندارد (باد در دست ) وآنگاه آرام میگیرد که وصال است و بخاک فتادن دل در پیش جانان (بیت سوم) فتاده دیدم دل را.........
عبدالله نظری گنجه لو در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:
این غزل از لحاظ محتوایی به نظر من از قوی ترین سروده های حضرت مولانا هست.
کلی لذت بردم از این غزل
سید احمد مجاب در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱: