کسرا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
خدیا ... اون دنیا من رو با سعدی محشور کن... آمین...
کسرا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:
گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم..
به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم... همین 1 بیت کافیه برای شناخت سعدی...
دکتر ترابی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
دوست قدیم، روفیا،
نام آن کردگار ، عشق است، خون جاری در رگهای
جهان، کیهان بی کرانه ،
نام او خرد مینوی است، کار مایهی دیگر گونی ،
گشتن پیوسته ، همان که زمانش میخوانیم، زمان بی کرانه و من ( و ما؟ ) هنوز
گرفتار کرانمندی ، نا دانی از پای ننشینیم ، باشد که بند ها بگشاییم.
شیون در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی:
بیت دوم قافیه اعتماد نه بلکه اعتمید است
با سپاس
Mostafa Kermani در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰:
با توجه به مفهوم کلی رباعی، "بی تقاضا" صحیح می باشد.
همچنین در نسخه تصحیح شده آقایان فروغی و غنی نیز "بی تقاضا" آمده است.
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
اجازه میخوام مطالبم را با نثر عامیانه بیان کنم به این دلیل که با نثر شیوا و لطیف اساتید آشنایی کامل نداشته و بیم آن میرود که جمله ای غلط ویرایش شود و این حقیر آماج ملامت ادیبانه دوستان قرار گیرد.
استادی ارجمند در حاشیه ای, عقل و عشق را متضاد و در حاشیه ای دیگر, در پاسخ به سؤال سرکار خانم روفیای گرامی عقل را پایه و اساس رسیدن به عشق, و یا به عبارتی عشق را نقطه ی کمال و بالندگی عقل مرقوم فرمودند.
پس فرجام "تضاد" چه شد؟!
عقل و عشق همیشه در تضاد بودند و هستند. عقل بر پایه ادله و برهان حکم میکند و عشق بواسطه شور و اشتیاق اوج میگیرد.
سخن از درماندگی عقل راندید. بله! عقل درنگ کرد. اما نه به دلیل عدم توانمندی اش. بلکه به دلیل آتشی که عشق صرفا بخاطر شور و هیجان افروخته بود. جایی که از ازل بواسطه تجلی حق پر از نور شده و همه چیز روشن است چه لزوم به اتش افروزیست؟!
آتش افروزی کنایه از چیست...؟!
بر هم زدن کنایه از چیست...؟!
چراغ افروزی کنایه از چیست...؟!
مگر روشن کردن چراغ غیر از راه نمایی و راه گشاییست؟!
پیرو تعبیر جنابتان از عشق, که پیشتر عرض نمودیم پیداست که عقل قبل از عشق وجود داشته و اگر در ازل بجای عشق, عقل می آمد و آتش به همه عالم میزد (که البته این کار از عقل بدور است) چاره چه بود؟! عشقی وجود داشت تا چراغی برافروزد...؟!یا اگر هم وجود داشت چه کاری از دست عشقی که خود آتش افروز است برمیامد؟!
اینجاست که توانمندی عقل و خرد نمایان شده تا از همان شعله ای که عشق بر افروخته چراغ برافروزد تا راه نما و راه گشا باشد اما باز برق تعصب شور و اشتیاق مجالش نمیدهد...!
دل غم دیده ی ما بود که هم بر غم زد...!!!
داوود در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۰:
در بیت آخر مصرع دوم " بخشد " درست است زیرا حکیم میگوید: اگر از جان عطار خوشت می آید بیا ، آنرا به تو می بخشد (تا تو بیایی) ولی تو با این مقدار ناچیز نخواهی آمد - یعنی هرچند عطار جان خودش را برای دیدن تو ببخشد ولی باز هم برای بدست آوردن تو کم است و تو بزرگتر از آنی که کسی بتواند تورا ببیند حتی اگر بمیرد
نادر با ستاره در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:
می فرماید پدرم روضه رضوان را به دو گندم بفروخت من هم
ملک جهان را به جوی می فروشم! با پدر که صحبت رقابت نیست
یعنی پندار به نظر اینطور میاد.
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سپاس از شما شایق !
در قسمت شمارۀ (4-) همان بیت دوم، مبحث عشق و شکیبایی؛ دو بیت از عبدالرحمان جامی به خاطرم آمد:
محنت قرب ز بعد افزون است / جگر از هیبت قربم خون است
هست در قرب همه بیم زوال / نیست در بعد جز امید وصال
خب، چون رمضان است ، یک بیت عرض کنم، شاید رهی ببرم:
صَمت و جُوع و سَهر و عُزلت و ذِکری بدوام
نا تمامان جهان را کند این پنج تمام
مهجور را در لیالی قدر در مظان استجابت دعا ، از دعای خیر فراموش نفرمایید .
بمنه و کرمه ،
مجتبی خراسانی
سما در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:
مصراع اول به نظرم " ای ریخته خون من و صد همچو منی" درست باشه، لطفا تصحیح بفرمایید
شایق در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
با سلام در این غزل نکات بسیاری را سعدی در نهایت اختصار بیان فرموده که توضیح ان واقعا نیاز به یک کتاب دارد ولی از انجا که گفته اند اب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید من فقیر در حد بضاعت وبصورت فشرده نکاتی را بیان میکنم 1 - کلمه لاابالی در بیت اول به معنی بی قید و بی بند و بار است ودر فرهنگ عامه به سخصی گفته میشود ( به خصوص بیشتر در مورد زنان بکار میرود ) که نسبت به مسایل جنسی قید و بندی ندارد و هنجارهای عرفی را رعایت نمی کند اما در فرهنگ عرفانی معنای دیگری از این کلمه اراده میکنند و ان اینست که وقتی عارف به درجه بندگی خداوند رسید از بسیاری از قید و بندهای مرسوم در اجتماع رهایی می یابد (چونکه در بند توام ازادم ) مثلا دیگر در قید قضاوت مردم نسبت به خود نمی باشد و فقط کاری را که درست میداند انجام مبدهد و یا کمک به مردم میکند ودر قید این نیست که کسی از او تشکر کند یا نکند حتی در قید تشکر خداوند و ثواب و عقاب هم نیست خلاصه به چنین شخصی که از همه این قیود رهایی یافته لاابالی میگویند 2- کلمه دانایی باز اشاره به بحث مفصل تقابل عقل و عشق در عرفان دارد برای درک این تقابل باید شان عقل و عشق را بدانیم عقل نهایت کاری را که انجام میدهد اینست که ما را به دانایی می رساند و این در صورتی است که هیچ اشتباهی در محاسباتش رخ نداده باشد که اگر عقل اشتباه کند ما جهل مرکب بیدا میکنیم یعنی مطلبی را نمیدایم و فکر میکنیم که میدانیم و متاسفانه اغلب دانستهای ما از این قبیل است اما عشق ما را به بینایی می رساند شما در عشق به جایی میرسید که حقیقت را می بینید و با حقیقت یکی میشوید بنابراین هیچ اشتباهی رخ نمیدهد و شما به یقین می رسید برای درک تفاوت ایندو تصور کنید شما صحنه قتلی را دیده اید و قاتل را شناخته اید اما شخص دیگری را بجای قاتل گرفته اند و همه ادله نیز علیه این شخص است و حتی او را اعدام میکنند ایا در باور شما خللی در مورد قاتل نبودن او وارد میشود مسلما نه بنابراین عرفا با اینکه در مسایل جزیی نهایت استفاده از عقل را می نمایند اما در مسایل عرفانی اعتنایی به ان نمیکنند و میگویند بای استدلالیان چوبین بود بای چوبین سخت بی تمکین بود 3- با توجه به مطالب فوق معنی بیت اول چنین است دانایی به درد لاابالی رهیده از ما سوی الله نمی خورد و بنابراین عاشق گوش به حرف عاقل نمیکند و نصیحت بی فایده است واینکه برخی از دوستان اشاره کرده اند که فلان شاعر با خواندن این غزل دفتر و دستک خود را اتش زد بدین معنیست که ان شاعر متوجه شده که دانسته های او بدردش نمی خورد و باید عاشق شد و دید و به حقیقت رسید 4- در بیت دوم عشق و شکیبایی مطرح میشود عرفا در بعضی جاها گفته اند عشق انسان را صبور و شکیبا میکند و جاهایی گفته اند عشق انسان را نا ارام و نا شکیبا میکند وظاهرا این دو کلام با هم در تناقض اند و این تناقض در این بیت حافظ بوضوح به چشم می خورد که می فرماید (هر که دل ارام دید از دلش ارام رفت دیده ندارد قرار هر که در این دام رفت ) از طرفی میگوید دل ارام واز طرف دیگر او را مایه نا ارامی وبی قراری توصیف میکند برای درک این تناقض یا تضاد باید توجه کرد که وقتی انسان به دلبر حقیقی و ان معبود یکتا می رسد ارام میگیرد واز هست ونیست دنیا و از بیش و کم ان رهایی می یابد و با خود میگوید (چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور )و بقول خداوند الا بذکر الله تطمین القلوب اما از جهت دیگر انسان شوق می یابد که دمادم به وصل او برسد واین شوق قرار را از انسان میگیرد بنابراین از این جهت عشق با شکیبایی دمساز نیست 5 - در بیت سوم سعدی یک سوال مطرح میکند که بر گرفته از قران است ( الم نجعل له عینین ایا ما به انسان دو چشم ندادیم) و می برسد فایده این دو چشم چیست ؟ مگر نه اینست که با ان به زیبایی مطلق نگاه کند و ان دلبر یگانه را ببیند و بقول خودش با دیدن برگ درخت او را ببیند (برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت گردگار ) 6-بیت چهارم توضیح لغت لاابالی است 7 -در بیت بنجم یکی از جنجالی ترین اصطلاحات عرفانی را مطرح میکند که کاربرد چنین اصطلاحاتی باعث شده که برخی نسبت به امثال سعدی و حافظ گمان بد ببرند و انان را فاسق و فاجر ببندارند حافظ میفرماید (من دوستدار روی دلکشم مدحوش چشم مست و می صاف بیغشم من ادم بهشتیم ام در اید سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوشم شهریست بر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم ) در این اشعار در نگاه اول حافظ شخصی لاابالی به معنای عام ان بنظر میرسد و برای درک معنای اراده شده از این کلمات توجه شما را به چند نکته جلب میکنم اول اینکه شخص عارف فوق زمان است واز زمان عبور کرده است و بنابراین سالک در هر سنی باشد جوان است درست مانند افرادی که به بهشت می روند و کلا بعد از مرگ همه جوان میشوند و عارفان همه قبل از موت به مرحله موت ارادی میرسند و از زمان می گذرند و جوان میگردند چنانچه مولوی خطاب به شمش که حدود هفتاد سال داشته است میگوید ای بسر و در قران نیز خداوند در مورد بهشتیان می فرماید ( و یطوف علیهم ولدان مخلدون جوانان وبسرانی به دور انان م چرخند ) و اما نکته دوم اینکه وقتی عارفی در دنیای معنوی به لذتی میرسد و می خواهد انرا برای دیگران تعریف کند برای اینکه ما بتوانیم ان لذت را درک کنیم ناچار است انرا در قالب کلماتی بریزد که برای ما بیشترین مفهوم لذت را افاده کند که صد البته هرگز عمق ان معانی قابل بیان نخواهد بود بنابراین سعدی میفرماید من عاشق ان سبزه خطها هستم نه مثل دیگران عاشق سبزه خطهای این دنیا 8 - اما در مورد اینکه برخی از دوستان فرموده اند سعدی خود ستایی کرده است اینچنین نیست بلکه در ان بیت میگوید (خطاب به خداوند ) زیبایی تو بینهایت است و کسی بیش از این جمله نمیتواند در مورد زیبایی تو بگوید و سخنی بیش از این نمی توان گفت با عرض معذرت از دوستان زیاده گویی کردم
عبدالله در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
جایی دیدم
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است
تشنه به جای خشک به نظرم صحیح تر میباشد
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۰ - حکایت در بیوفایی:
بیت چهارم ( گشت بدرش چو ماه نو باریک. )
منصف در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۲:
در صورتیکه ( در سال غرس ) درست باشد به حساب ابجد میشود 1260 یعنی غ=1000 ر= 200 س= 60 و اتفاقی که در آن سال افتاده ظهور سید علی محمد شیرازی معروف به باب بود
سید احمد مجاب در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
آخری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان به از (این) بیسر و سامانی نیست
همدانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۷:
ﺳﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻣﻮ ﺑﺠﺎﻧﻢ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻳﮑﺒﺎﺭ
<ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﻳﺮﻩ
<ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز...
دوستان جان, در محضر حضرت حافظ خوشتر آنست که در مناظره سخن با لطافت بمیان آریم و تندی نکنیم و جهد هر کدام بر آن نباشد تا کلام خود به دیگر دوستان تحمیل نماییم. کلام همه عزیزان سالم و شیرین است چرا که این ویژگی اشعار غنایی ست تا هر کسی بر حسب فکر گمانی بکند.
بی لب در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶ - وحشی شکار:
این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 54 (دشتی) با نام شب زنده دار با صدای محمدرضا شجریان (سیاوش) و همراهی حبیب الله بدیعی (ویلن) ، فرهنگ شریف (تار) و جهانگیر ملک (تنبک) اجرا شده است.
لینک دانلود :
پیوند به وبگاه بیرونی
کسرا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:
بازهم سعدی.. بازهم شاهکار... سعدی من خجالت میکشم بگم آدمم وقتی توام آدم بودی قربونت برم...
این شعر ملکوتی رو در گلهای رنگارنگ شماره 287 گوش کنید... یعنی گوش جان بسپارید...
مسعود در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰: