گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

با دل گفتم بسی زیان میبینم

از دست تودیده خون فشان میبینم

دل گفت که با اشک روان خواهم شد

زین گونه که این قلب روان میبینم

شاه نعمت‌الله ولی

در خلوت دل یار نهان می ‌بینم

پیداست به علم او روان می ‌بینم

ازدیدهٔ کور روشنائی مطلب

عینی است عین و من عیان می‌ بینم

اسیری لاهیجی

روی تو ز مرآت جهان می بینم

حسنت ز همه جهان عیان می بینم

از غیرت اگر پرده برو افکندی

در پرده کون ترا نهان می بینم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه