بابک در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - جهنم:
سید جان،
ممکن است کمی توضیحات تکمیلی در باب بیانتان بفرمایید، و ربط آن به این قصیده.
سید احمد رضا طباطبائی در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - جهنم:
نام دیگر حضرت مهدی (ع) حضرت محمد (ص) است.
مهران عالی وند در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۶:
بالأخره اسن غزل از عطار است یا مولوی؟
شما بر ای هر دو آوردیدش
محمد در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » سرود ملی در ماهور (۱۲۹۶ خ):
بیت 5و6 اشتباه است
دور جهان نگر که چه با ما خواهد کرد که چه با ما خواهد کرد
حب وطن نگر که چه غوغا خواهد کرد که چه غوغا خواهد کرد
امیر سالار در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
با سلام خدمت حافظ دوستان و حافظ شناسان
براستی آیا بیت:
«بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر // بار دگر روزگار چون شکر آید» در این غزل وجود نداشته است؟
ولی این بین را زیاد شنده ام. خواهشمند است این موضوع را گشایش نمایید
با سپاس
امید در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:
یعقوب زمان شدم نمیائی
رسوای جهان شدم نمیائی
صد جمعه بشد از نظرم رد
مهرت به دل و به سر نمیائی
منصور در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰:
شعر سبک های مختلفی داره از جمله می توان به غزل/ مثنوی/ مخمس/ ترخیع بند/رباعی/و......../ دوبیتی اشاره کرد.
احسان در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۵:
در بیت پنجم مصرع اول به شرح زیر درست است:
ز دست خصر پیاله به احتیاط بگیر
مباد آب حیاتت دهد به جای شراب
مجتبی در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
سلام مجتبی هستم 36 ساله
من هروقت که این شعر را می خونم اشک در چشمام جاری می شه به یاد بی وفایی روزگار می افتم که همش نامردیه هر کسی به فکر اینه که طرف مقابلش را به زمین بزنه ...
خوب دیگه دنیا همینه نمیشه اطمینان کرد حتی به عزیز ترینت...
نمیشه دلبست حتی به عزیز ترینت...
منصور اهواز...... در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲۵:
صورتگر نقاش چین رو صورت یارم ببین
یا صورتی برکش چنین یا ترک تو کن صورتگری
گرد ِ جهان گردیده ام، خوبان ِ عالم دیده ام
لطف ِ همه سنجیده ام، اما تو چیز ِ دیگری
آفاق را گردیده ام، مهر ِ بتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز ِ دیگری
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری یا کبر منعت می کند کز دوستان یاد آوری؟ تا دل به مهرت داده ام، در بحر ِ فکر افتاده ام چون در نماز اِستاده ام، گوی به محراب اندری
هادی در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:
واقعا حضرت عطار اگر در قید حیات بود، با شنیدن آواز همایون شجریان به خود می بالید...
شاهین در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
با توجه به اینکه غزل در وصف ایام صیام سروده شده
در مصرع اول نیکوتر این بود که:
"گل در بر و می در گف و ایام به کام است"
شایق در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
با سلام انشااله همه دوستان در همه امور چه فکری و چه امور مادی موفق باشند و زندگی و دنیا وفق مرادتان بیش برود شاد و خرم باشید
نعمت اللهی در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:
با سلام خدمت همه بزگواران،
در لهجه شیرازی به دختر زیبا ، چکل (chakol) یا چکر (chakor)میگویند.
بنظر میاید که این کلمه مسیر زیر رو پیموده باشه:
چو گل->چه گل->چگل->چکل->چکر
هسین در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
چقدر مقام مِی برای شعرا والا بوده.. تا جایی که ترجیح داده شده به جاودانگی>آب خضر< حتی.
مهدیس در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
معنای بیت " من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند "
چیست؟
کوکب در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
چه خوش گفت آن رند هوشیار دردمند
نه من از روزگار می بینم نه هم از کردگار می بینم
ای شمایان گرفته دامن جهل عقل را در فرار می بینم
ملتی خو گرفته بر هذیان بی خرد بی شمار می بینم
چشمها بسته گوش ها برپوچ عقل را شرمسار می بینم
جامتان از خرافه لبریز است همه را می گسار می بینم
قوم بدبخت پای ها در گل خیل بی اختیار می بینم
سر نهاده به سجده ی مهمل همه را بنده وار می بینم
تا که قومی چنین فنا رفتند قامتی بس نزار می بینم
هرچه پنهان کنید سستی را ضعف ها آشکار می بینم
تا که در بند این خرافات اید سکّه ها کم عیار می بینم
چشم بگشا که عمر می گذرد سال ها بی بهار می بینم
درّ رخشان به دامنت بسیار بر خزف اعتبار می بینم
گر بگوید ” لیام“ و تو خندی شام تو پایدار می بینم
کوکب در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
روفیا بانوی عزیز
بحث بر سر وجود خدا و طبیعت نیست
اینکه آیا طبیعت خود به خود به وجود آمده ، روح دارد یا ندارد کسی نشسته با سرانگشت توانای خود به میل خویش این گردونه ر امیگرداند
اینها را من اظهار نظر نمیکنم که صدها قبل از من و شما اینکار کرده اند و هنوز داستان و بحث ادامه دارد
صحبت بر سر اینست که ما نظراتمان را بدون تحقیق و از روی شنیده هایمان بدون احساس مسئولیت بیان نکنیم تا دیگران را به بیراهه و خرافه بکشانیم
اینکه ایمان ما را به مرتاضی و شعبده بازی حواله کنند ، اینکه تا کسی توانست با چشمبندی دو متر از زمین بلند شود پس قدرت
ماورایی دارد، درد است دردی که گریبان ناپختگان را گرفته یعنی جوانان را ، که تا به خود آیند عمری در بی خبری سپری کرده اند
اگر من بیت عاشقانه ای را از عربی به فارسی به غلط ترجمه کنم و به میل خود با لفّاظی تفسیر ، رشته ادبیات را تعطیل کنیم بهتراست هر آنچه استادان رشتند پنبه کرده ام
با درود به شما بانوی فرهیخته
کوکب
کوکب در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
متاسفانه شما را آنطور که هستید شناختم
بخوانید آنچه که ” ناآشنا “ در غزل سی و هفتم
نوشته اند
ایشان گفته اند تذکرت الاولیا زاییده ی افکار جناب عطار است
:ایشان به شما نوشته اند
جناب شایق
با درود
اینهمه راه رااز کجا خبر دارید چه کسی تا به حال به وصال رسیده که این اخبار را شما از او شنیده اید کدام به قول شما عارف ره صد ساله را یک شبه پیموده ، سپاسگزار میشوم یکی دو مثال و نام از این عارفان بیاورید
نکند دیگران در باره ی کسی این تخیلات را بافته باشند که امیدوارم اینگونه نباشد
این بنده در مورد عرفان و عرفا بسیار خوانده ام که تذکرت الاولیا نمونه ی بارز آنست ولی گمان میکنم همه زاییده ی افکار جناب عطاربوده است
من دیده ام اشخاصی را که دنیا و کار دنیا را به هیچ گرفته اند و
بی نیاز مطلق بوده اند با چند تنی از ایشان زندگی کرده ام
و بزرگمردی هایشان را ستایش کرده ام ولی گمان میکنم حالات روحی و عشقی که در وجودشان موج میزند بر همگان پوشیده است
اینان بر سر بازار جار نمیزنند تا دیگران را از پس پرده ی اسرار با خبر کنند
تا شما بر چه عقیده باشید
با احترام
ناآشنا
چه خوب بود دقت بیشتری میکردید تا دروغ زن جلوه نکنید
ضمناً به استاد عربی دانی هم بگویید لکم دینکم یعنی چه
کوکب
میثم باهو در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰: