غلامرضا امامی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۴:
"وزان بیشه بهرام شد تابری" آیا باید گفت "وزان بیشه بهرام شد تا به ری"؟
Hadi F در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
ممنون جناب شادان کیوان
مهدی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
بیت آخر : گفت واپس واپس ای خیره سرت / باز میرو تا بکس مادرت!!!!
من اشتباه می خونم! یا واقعا بی پروا!! بی ادبی کرده؟!؟
مرتضی (باران) در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را:
به هر منزل کزان ره ""میبردم""
به هر منزل کزان ره "می پریدم "
داریوش در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
به نظر بنده که موضوع نه ربطی به شیطان داره نه مطالبی که تو قرآن اومده -حافظ خواسته به یه مطلب روزمره و دنیوی اشاره بکنه. که فراق او از معشوقه اش بوده که تشبیه کرده به این جریان شیطان و آدم وقتی کلمه فراق رو میشنوی و میبینی متوجه میشویم که این داستان بین 2 نفر اتفاق افتاده حالا شما میتونید بگیید خدا و او من میگم حافظ و دختر همسایه-مهماینهکه به احساس شاعر پی ببریم نه منظورش البته بعضی وقتها
احسان در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:
سجاد جان این مصرعی که شما نوشتی از نطر وزن با بقیه مصرع ها مطابقت ندارد مگر اینکه اینگونه باشد:
انصاف می دهیم که از ره او ما فتاده این
بشیر رحیمی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
آقای محمد گرامی. من فکر میکنم "آیینه" درست است. به دلیل دو کلمه "حیرت" و مخصوصا کلمه "تمثال". میگوید؛ زندگی برای ما حیرتطراز و نیرنگساز است؛ زیرا تمثالهایی که در آیینه دنیا دیده میشوند، اوهامی بیش نیستند.
حیرتطرازی است، نیرنگسازی است
تمثال، اوهام؛ آیینه، دنیا
اگر "آیینه دنیا" در ادامه مصراع اول میبود و کمله "تمثال"، بهکار نرفته بود، "آیین دنیا" درست بود.
کاظم ایاصوفی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
با سلام در بیت ششم مصراع اول یک "که" اضافی است
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
واژه "درد" در مصراع اول آخرین بیت، باید "دارد" باشد:
کاروان عمر بیدل! از نفس دارد سراغ
حسن زندی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:
درود بر روان شهریار سخن
این شعر رو اولین بار در کنسرتی با صدای استاد حمید رضا نوربخش شنیدم که لذتی دو چندان بود
احمد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
شعر زیبای بشری صاحبی برای شهدای غواص:
الا یا ایّها السّاقی ادر کأسا و ناولها
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیحالمسائلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به یُمن ذکر «یازهرا» یشان شد باز معبرها
که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله:
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _ با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد آری!
نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها؟
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
متی ما تلق من تهوی دع الدّنیا و اهملها
روزبه در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
دوستان بنده هر بار نظرات رو میخونم حد اقل یه سوژه برای خنده پیدا میکنم؛
خدا خیرتون بده؛
همینطور با قوت ادامه بدید!
دلیر در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۷:
اصل تویی من چه کسم آینهای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم
این بیت شعر مفهوم فنا در مهعشوق رو به شکل بی نظیری بیان می کنه.
یاد معلم ادبیاتمون به خیر. با چه شور و شوقی این ابیات رو زمزمه می کرد.
کمال در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۲:
باسلام وعرض تسلیت بمناسبت شهادت امام جعفرصادق
جمع دوبیتی حاضر: 4597
مجید محمدپور در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:
اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه : با من چنان کن که تو سزاوار آنی ( شایستهء تو است . )
مجید محمدپور در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:
ظَلوم ، جَهول : بسیار ستمگار ، بسیار نادان . اشاره به آیه ی شریفه : إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا. سورهء احزاب آیهء 73 : ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لی] انسان آن را برداشت راستی او ستمگری نادان بود
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
جناب بابک ،
من آن ناشناس که بر بهشاد ایراد وارد کرد نیستم
( چیزی که فراوان است ناشناس است)
در همان دهخدا در معنی شاهد:
معشوق، محبوب، مطلوب، منظور و زن زیبا روی آمده است.
قاضی به دو شاهد بدهد فتوی شرع
در مذهب عشق ، شاهدی بس باشد.
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:
اگر خورشید بر یک حال بودی
شعاع او به یک منوال بودی
ندانستی کسی کاین پرتو اوست
نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست
به یاد لطیفه ای از ملا نصر الدین افتادم ...
ازو پرسیدند خورشید با ارزش تر است یا ماه ،
گفت معلومه ماه !!
خورشید روزا در میاد که همه جا روشنه ،
ولی ماه شبا در میاد که همه جا تاریکه ،
پس ماه کار مهمتری انجام میده ...
...
با وجود اینکه شعاع خورشید ناپیوسته است و به یک منوال نیست هنوز کسانی هستند که در نیافته اند این پرتو اوست !!
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است ...
مجید ع در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۳: