همایون
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
اذا جاء القضا ضاق الفضا ، هنگامی که سرنوشت راه ما را مشخص میکند و فضای ما را تنگ و محدود میسازد
سرنوشت انسان همانا دیدن زیبایی است و عاشق شدن به آن به اندازهای که باز سرنوشت او تعیین کرده است
پیش از آنکه سرنوشت بیاید آدمی فرصتی برای بازی کردن دارد آنگونه که توله حیوانات جست و خیز میکنند
از این جست و خیز و یا جست و جو نیز کارهای زیادی بر میآید و جنگها و ابزارها ساخته میشود که آن هم همه محصول قضاست
که از دیرباز در کار ساختن است پیش از آنکه ما باشیم و پس از آنکه ما نباشیم
در زندگی انسانها شرائط گوناگونی را تجربه میکنند کسانی در رنج و گرفتاری و گرسنگی و بیماری
و کسانی هم مثل این خواجه ما روزگار راحتی و خوشی دارند و خانواده و ملک و احترام و مدرک تحصیلی و رفاه کامل
و به ریش دیگران میخندند و به مسخره بزرگان و عاشقان حقیقی میپردازند و به خود اجازه لودگی و سبک سری میدهند
و از همراهی و تشویق چاپلوسان و ریزه خواران نیز برخوردار
تا اینکه یک روز سرنوشت میآید و در خانه آنانرا میزند و کمی چشمشان را باز و چشم بندشان را کمی بالا میزند تا اندکی زیبایی را ببینند
آنگاه بیماری میاید سراغشان
این بیماری چیست این بیماری کم دیدن است دیر جنبیدن است اضطراب و خرخشه است که به جان آدمی میافتد و او را بسوی مرگ تدریجی و وحشت از آن سوق میدهد
مثل حیوانی که گردنش نیمه بریده رها شده است، احساس دست کوتاه و خرما بر نخیل، احساس اینکه چرا زود گذشت احساس اینکه چقدر زیبایی هست ولی او محروم است اینها آغاز بیماری عشق است اینکه زیبایی حقیقی چیست و چرا دست من خالی است از آن، بیماری حسرت و هجران بی آنکه آنرا چشیده باشد
اگر سّر جان و عشق را بخواهی، بدان که این سرنوشت همه است و نه تنها خواجه ما بلکه یوسف هم همین سرنوشت را داشته و این او بوده که عاشق زلیخا میشود و بدنبال او میافتد و قصاص آنرا نیز پس میدهد و بعدش اتفاق دیگری میافتد حالا معشوق عاشق میگردد و این راز نهفته در عشق است
هر چند که من داستان را غلطی بیان کردم ولی حکمتی در کار قضا هست که من اینگونه بگویم چون رابطه عشق بسیار باریک است که هر طور بگوئی جور در میاید ولا من کارهای نیستم
حالا این را بگذار و فکری برای خواجه بکن
هر کسی ظرفیتی دارد از آفتاب تنها نوری بما میرسد از دریا گوهری و کوزه ای
این ما هستیم که باید به آفتاب و دریا پی ببریم از زیبایی اندکی که بما میرسد این ما هستیم که باید به بزرگی برسیم و این راه را طی کنیم
و بدانیم که از یک چاشنی کم به همه محتوی دیگ پی ببریم و از شیرینی حلوای زندگی و هستی و معشوق برخوردار شویم
و حتی سنگ و سختی آنرا نیز قدر بدانیم و ارزش بگذاریم چون طلا
این راه و رسم و اسرار عشق است ای خواجه وقت را بیش از این تلف نکن
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۹:
دریا درون ماهی عظمت و بی حدی زیبایی در هستی را میرساند
هر چیز زیبا از درون زیبا و سرشاری خبر میدهد
عناصر هستی از مجموعه هستی از آغاز تا کنون میآیند و زندگی در زمین همه را در خود دارد
همه کائنات در پیدایش زمین نقش دارد و حضور دارد
حقیقت را باید دید با تمامی زیبایی اون و هر چه بیشتر
حقیقت ثابت کردنی و فهمیدنی نیست این مانند یک میهمانی است که باید از آن برخوردار شد
مسیح ماهی است و خورشید است و مهر. اینها در آیین قدیمی مهر ریشه دارد
جایگاه خورشید آسمان چهارم است و پیک خورشید هم مقام چهارم در آیین مهر است
مهر در شب تاریک و سرد از دل سخرهای بیرون میآید و به آسمان میرود و سوار بر گردونه خورشید به تماشای زمین میپردازد و انسانهای با وفا و پیمان داران را پشتیبانی میکند
دل همان نقش را دارد و میتواند به آسمان برود و با همه زیباییها ارتباط بر قرار کند
مهر زاییده آناهیتا نگهبان آبهای پاک و روان است آنگونه که ماهی و انسان و مسیح که خدا گونه است
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
یار چه کار آیدت یعنی یار خیلی به کار آیدت و چه کارهایی که با یار میتوانی بکنی و بدون یار نه
انسان یک ویژگی ذاتی دارد و آن وقف کردن خود بکاری و چیزی در هر دوره از زندگی است
در پشت هر نوع وقفی خود در میان است بجز وقف مستی شدن و مستی کردن
تمام هدف این است که غیر از خود را هم بتوانیم ببینیم و بینش خود را گسترش دهیم
و از خانه بیرون آییم تا مستان را ببینیم و با آنها یار شویم و کارهای بزرگ صورت دهیم
تا وقتی که با حس خود بینی کار میکنیم به دنبال آرامش و راحتی و خوش خوراکی هستیم
کاری از ما بر نمیاید و همه با هم رقیب و گاه دشمن هستیم و نمی خواهیم کسی از ما برتر و موفق تر باشد
و این موجب میگردد تا هیچ کس مرد بزرگی چون شمس را نبیند و حتی در صدد دشمنی و نابودیاش برآید
چون یار را هم برای سود خود میخواهد حتی عبادت هم برای سود خود میکند و امام زاده هم برای سلامتی خود میخواهد و این یعنی کوچکی و حقارت انسان
نکته اساسی اینجاست که ما به روش دیگر و نگاه دیگر جزو سود شخصی باور نداریم و آن چیزی است که عرفان و عرفای ما بر آن تاکید میکند البته عرفای بزرگی چون شمس و جلال دین و شهاب دین و حلاجها و ابن سیناها و ملا صدراها و بسیاری از جان گذشتهها ی دیگر
آنچه بیرون از من کوچک ماست به یار مربوط میشود و این نگاه چه سودها و بزرگیها که برای بشر به ارمغان نیاورده است
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
جلال دین بارها به وقف بودن انسان اشاره میکند
انسان یک ویژگی ذاتی دارد و آن وقف کردن خود بکاری و چیزی در هر دور از زندگی است
در پشت هر نوع وقفی خود در میان است بجز وقف مستی شدن و مستی کردن
تمام هدف این است که غیر از خود را هم بتوانیم ببینیم و بینش خود را گسترش دهیم
و از خانه بیرون آییم
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۵:
این گونه دیدن یعنی کامل شدن در هستی و این که هستی در بطن خود زیبایی نهفتهای دارد بی آنکه ظاهر شود
مرد خدا دان اون را میبیند بر عکس مرد خدا خوان که همیشه از خدا طلبی دارد
سام و نریمان و رستم خوی پهلوان دارند و هرگز از خدا طلب روزمره ندارند بلکه در راه پهلوانی خود هر گاه که
نیاز باشد خدا را یاد میکند و خدا هم بصورت سیمرغ به یاری میآید و در این تردیدی نیست
آنکه یگانه است همواره میرسد غیبت نمیکند
جان عاشق این را خوب میداند برای همین پهلوانی میکند
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳:
عشق یگانه است با یک و عدد یک سر و کار دارد و ریاضیات خودش را دارد
هم معشوق یکی است و هم عاشق یکی بین است اگر اینطور نباشد عشق به بیماری مبدل میشود
هستی هم با یک کار میکند اگر یک نبود هیچی نمیبود و وقتی هیچی نباشد آنوقت یک هست
این غزل زیبا هم قافیههای طاق را به زیبایی بکار برده است
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹:
به به چه غزل زیبا و عالی، آدم را با جان عشق آشنا میکند
عشق و عظمت آن ویژه انسان است و هستی این امکان را به ما داده است بی هدا و مرزی !
حتما چنین غزل زیبا و بی همتایی از یک زیبایی و شادی بی حد و مرزی سر چشمه میگیرد
که همان خبر پیدا شدن یک گم شده عزیز جانی است
بی شک شمس انسانی عظیم و نا محدود بوده است و چنین کسی مژده به همه انسان هاست
کافی است یک انسان به مقام بی مرزی و بزرگی برسد تا همه احساس بزرگی کند
این استثنا عشق است که یکی همه را ثابت میکند که در علم پیدا نمیشود
آنجا یک استثنا همه قوانین را به هم میزند و در شهر عشق قضیه بر عکس است
آمدن شمس و یافته شدن و درک بزرگی آن با نبوغ و بزرگی جلال دین به بزرگی همه
عاشقان و عشق ورزان میانجامد
انسانهایی که نمیدانند چه میخواهند ولی میدانند که عاشق اند
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۱:
غزل شهاب دین سهروردی
غزل خصوصی مانند یک نامه احتمالا به شمس که گهگاه میانشان شکرآب میبود و به قهر و دوری شمس میانجامید
در بیت اخر علاقه و احترام و ارزشمندی جلال دین به شهاب سهروردی بسیار آشکار است
جلال دین در هر فرصتی از بزرگان یاد میکند
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۶:
بگذران از جان ما سؤ القضا
وامبر ما را ز اخوان صفا
غزل اخوان صفا در ستایش این گروه عارفان که در صدد نام نبودند
و بسیار از علم و دانش و فلسفه یونانیان و آموزههای زرتشت و افلاطون و فیثاغورث و دیگران بهره میبردند
همان گونه که جلال دین هرگز جزم اندیش نبود و از همه علوم و اندیشهها در عین نظر بازی و رازورزی برخوردار بود
اینگونه است که عرفان هم همواره راه تعالی خود را میپیماید و چون آب راکد در چاله یی نمی ماند
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۱:
غزل بسیار زیبا در ستایش اخوان صفا و شمس با هم
نشان گر اهمیت و قدر دانی جلال دین از اخوان صفا که از افتخارت بزرگ ایرانیان اند
و کتابهای آنان در اروپا نیز تدریس و تحقیق میشد در ریاضی و نجوم و هندسه و موسیقی و جغرافیایی و...
اهل راز و رازورزی بودند و بسیار سازمان ده و متشکل و دارای سلسله مراتب و آرمان گرا
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵:
کیقباد سر سلسله کیانیان که با کمک رستم شاه میشود، پادشاهی محبوب و پسندیده
اخوان صفا گروهی انقلابی و پیشرو و طرفدار علم و عرفان و در عین حال ستایشگر زرتشت و آموزههای او و طرفدار فلسفه یونان که بسیار مورد علاقه و تحسین جلال دین هستند و بسیار از آنها یاد میکند
با تعریف و خوش آمد گوئی از بعضی شبها جلال دین نشان میدهد که اهل حال است و با دوستان به کار عرفان و راز ورزی میپردزاد نه گوش نشینی و عزلت
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
در زمین و طبیعت همه چیز در هم آمیخته است غم و شادی ، بهار و خزان، کاه و گندم
کار انسان جدا کردن نیک و بد و صفا دادن است. جلال دین بسیار از اخوان صفا تعریف میکند و آنها را میپسندد
آنها طرفدار طبیعت و عقل و آبادانی و تلاش بودند و بسیار از مخفی کاری بهره میبردند و کارها را بسیار دوستانه و جمعی پیش میبردند
نسبت به زمان خود (قرن چهارم و پنجم هجری) بسیار پیش رو و مترقی
در گوش یک باران یعنی منتظر باران، یا همان راز و معرفتی که جلال دین به آن آگاه است
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۴:
جلال دین اینجا صنعت غزل را گسترش داده است و غزل مسدس 1665 را به مثمن تبدیل کرده
و ردیف نیکو شنو را نیز به آن افزوده است تا تاکید را بیشتر کند و همچنین چند بیت را حذف نموده که ضروری نمیدیده است. اینجا آن تغییراتی که نتیجه همنشینی با شمس دین بوده است را بر میشمارد و هدف خود را از مکتب و عرفان خود بیان میکند و ادعا میکند که با او بودن این سعادت و بزرگی را نصیب ما میکند
آنچه جالب توجه است توجه جلال دین به واژههای فرهنگ ایرانی مانند فریدون و هما در کنار دیگر کلماتی چون اسماعیل و خلیل و یا افلاطون و لقمان است که باور او را به بزرگی مقام انسان بیان میدارد بدون تکیه به مذهب و چارچوب خاص
همایون در ۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:
جلل دین از شدن و تصریف و دگرگونی میگوید ولی شدن و بودن را به زیبایی به هم وصل و یکی میکند
هنگامی که آغاز و پایان منطبق شوند جاودانگی به حقیقت میپیوندد
این ویژگیها که شمرده میشوند هم به انسان مربوط است و هم به هستی و کلّ وجود
انسان دارای حسهایی است که این ویژگیها را در مییابد
این حسها نیازمند تقویت شدن هستند همان گونه که جسم رشد میکند و قوی میشود
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷:
دوست طلاست چون ارزشها را در ما به جوشش و فروزش در میآورد یا در اینجا سیم و نقره ما را آشکار میسازد
جهان از بخش لطیف و بخشی آلوده و مرکب شکل میگیرد امروز فیزیک آنرا به دنیای کوانتم و دنیای کلاسیک یا ماده تقسیم میکند
جلال دین بدون نیاز به آگاهی از این دست آورد علمی میدانست که بخشی لطیف در هستی در کار است چون توانائی هست از لطافت زیاد میآید نه از خشکی و جماد
دیگر اینکه لطافت در درون هستی است نه بیرون و در کار پیش بردن و رانش هستی از درون است
لطافت هستی از بین نمیرود بلکه خود را به شکلهای گوناگون آشکار میسازد که لطیفترین آن دوستی دو انسان است
ارتباط انسان با لطافت عشق نامیده میشود این ارتباط از جنس حذف است یعنی عکس ترکیب و آلودگی در طبیعت
اینگونه است که جاروب ابزاری پسندیده و واژهای پر کاربرد برای جلال دین است و نقش اصلی انسان بکار گیری صیقل و جاروب است که لا نام دارد
تنها انسان است که میتواند از چنین ابزار نیرومندی بهره ببرد تا به لطافت هر چه بیشتر دست یابد، به باور جلال دین و در عرفان او این جارو همان دوستی است
که حسی است در انسان که با وجود انسانی دیگر فعال میشود و او را بسوی لطافت و قدرتمندی او و خداوندی او سوق میدهد
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۹:
شمس تبریز که مشهورتر از خورشید است
من که همسایه شمسم چو قمر مشهورم
این بیت نکات جالبی دارد، بارها در دیوان شمس به مشهوری شمس اشاره شده است ولی اینجا از مشهوری خود میگوید
و به قمر بودن خود اشاره میکند، سراسر عرفان جلال دین گفتگو از خورشید و ماه است و از تابشی و لطافتی در هستی صحبت میکند که چون به
جسم و ماده میتابد آنرا چون ماه میکند و صورت او و کلام او همه از جنس خورشید میشود
و کوشش و دریافت او همه این است که انسان را و بطور مشخص شمس و خود را در مقام خورشید و ماه بنشاند
و این قابلیت را به انسان اختصاص دهد که بسیار بسیار والا تر از خورشید و ماه مادی و آسمانی است بلکه برای انسان آسمانی ویژه را میشناسد که به او امکان پرواز تا بی نهایت را میدهد
چنین بر داشتی از زندگی و هستی را میتوان علمی ترین، فلسفیترین و حقیقیترین دریافت انسانی دانست
از اینروست که من بخود اجازه میدهم که کتاب مثنوی را ماهنامه بخوانم که برابر شاهنامه دو گنجینه ادب پارسی اند و دو مروارید درخشان بر پهنه فرهنگ انسانی
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:
آن کس که در مغرب بود یابد خورش از اندلس
وان کس که در مشرق بود او نعمت هرمز خورد
در این بیت اندیشه اشراقی و نور و لطافت هستی به ایران و هرمز نخستین خدای ایران مربوط میشود
و اندیشه غربی و ارسطویی که رو به ماده و جهان واقع میآورد در برابر آن قرار میگیرد که محل رشد و بار آوری آن اندلس بود
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
جهان بینی جلال دین نوگرایی حتی در دین وپی بردن به قوانین پنهان جهان در جهت استعلای جان انسان و ترک باور های کهنه و منسوخ و ارتباط با شاه هستی با عشق و شادی و دانش و آموزش یا آبگردانی و خاموشی
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵:
فرهنگ ایرانی نوروزی بن مایه رازورزی و عرفانی دارد
جمشید پادشاه چهارم است پس از کیومرث و هوشنگ و تهمورس و خورشید هم از آسمان چهارم میتابد
هر دو بر تمام جهان پادشاه اند جمشید تابش جم یا دویی است بر هستی
دل و عشق یکی سپید و بدون آلودگی است و یکی در رابطه است و از راه پر خون میگذرد
نه آنکه به هلاکت برسد بلکه جاودانه میشود و دل را به دل وصل میکند
این عروسی آسمانی است پیوند دلها امری زمینی نیست بلکه جهانی است و شاهد این پیوند همانا ناهید است
که پاسدار پاکی و روانی است. پیامبران کسانی هستند که این حقیقت و راز را با دیگران در میان میگذراند
و راز امروز این است که شمس تبریز امروز پادشاه جهان است و برای شاه باید جان داد که ارزش آنرا درد
همایون در ۶ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
این غزل همان غزل 60 است ولی مطلع آن عوض شده است یا تصحیح گردیده است مطلع غزل بسیار مهم است
معمولاً شاعر حرف خود را آنجا آغاز و بیان میکند و این ویژگی برأعت استهلال نامیده میشود که توانائی شاعر را میرساند که هر چه سریع تر مضمون را به میان آورد
موسی و صفورا و کوری جای خود را به ناهید درخشان میدهد و چشم بینا مصرع دوم به گوش بینا و در همان مصرع اول جای میگیرد و عشق به تقاضا و جای خالی دل نیز پر میشود و کشش دل که موضوع غزل است
دو تصحیح بسیار زیبا :
منمای برق رام تو به منم ناکام کام تو
غم و درد زلیخا را به نتیجه شور و غوغا را