تو چرا جمله نبات و شکری
تو چرا دلبر و شیرین نظری
تو چرا همچو گل خندانی
تو چرا تازه چو شاخ شجری
تو به یک خنده چرا راه زنی
تو به یک غمزه چرا عقل بری
تو چرا صاف چو صحن فلکی
تو چرا چست چو قرص قمری
تو چرا بیبنه چون دریایی
تو چرا روشن و خوش چون گهری
عاقلان را ز چه دیوانه کنی
ای همه پیشه تو فتنه گری
ساکنان را ز چه در رقص آری
ز آدمی و ملک و دیو و پری
تو چرا توبه مردم شکنی
تو چرا پرده مردم بدری
همه دلها چو در اندیشه توست
تو کجایی به چه اندیشه دری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید و توصیف زیباییهای یک معشوق پرداخته است. شاعر از ویژگیهای جذاب و دلربای محبوبش میگوید، همچون خندهاش، لطافت و تازگیاش، و تأثیری که بر دلها دارد. او میپرسد که چرا معشوق با یک لبخند یا غمزه میتواند عقل و فکر دیگران را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را دیوانه کند. در واقع، شاعر به قدرت سحرآلود و جذابیت این معشوق اشاره میکند که توانایی تحریک احساسات و رقصاندن دلها را دارد. شاعر همچنین به این فکر میکند که معشوق کجا است و در چه اندیشهای به سر میبرد.
هوش مصنوعی: چرا تو مانند گیاهان و شیرینی، چرا دلربا و با طراوت هستی؟
هوش مصنوعی: چرا مانند گل، شاداب و خندان هستی؟ چرا مانند شاخه درخت، سرزنده و تازه به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: تو با یک خنده چرا دل دیگران را میزنی و با یک غمزه چرا عقل را از دست میدهی؟
هوش مصنوعی: چرا مثل آسمان صاف و روشن هستی؟ چرا مانند ماه کامل شاداب و بانشاط به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: چرا بدون حامی و پشتوانهای مانند دریا هستی؟ و چرا با وجود این حال، روشن و زیبا مثل یک گوهر میدرخشی؟
هوش مصنوعی: ای فتنهگران، چرا عاقلها را دیوانه میکنی؟ تو که همواره در کار ایجاد آشوب هستی.
هوش مصنوعی: چرا ساکنان را به رقص و حالت شادابی میخوانی، خواه آنها آدمی باشند، یا فرشتگان، یا موجودات دیگر؟
هوش مصنوعی: چرا در حالتی که دیگران را آزرده میکنی، توبه میکنی؟ چرا حجاب و حرمت دیگران را میشکنی؟
هوش مصنوعی: تمام دلها مشغول فکر و یاد تو هستند، تو کجایی و به چه فکر میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک زبان داری و صد عشوهگری
من و صد جان ز پی عشوه خری
از جگر خوردن توبه نکنی
زانکه پرورده به خون جگری
زهره داری تو ز بیم دل خویش
[...]
دوش سرمست به وقت سحری
میشدم تا به بر سیمبری
تیز کرده سر دندان که مگر
بربایم ز لب او شکری
چون ربودم شکری از لب او
[...]
ای خیالی که به دل میگذری
نی خیالی نی پری نی بشری
اثر پای تو را میجویم
نه زمین و نه فلک میسپری
گر ز تو باخبران بیخبرند
[...]
هیچت افتد که به ما بر گذری
وز سرِ لطف به ما در نگری
می توانی که دلم دریابی
بهترک زین غم کارم بخوری
چند خاموش توان بود و حمول
[...]
دره عدل ز دست عمری
زن به فرق سر هر خیره سری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.