گنجور

 
مولانا

ما زنده به نور کبریاییم

بیگانه و سخت آشناییم

نفس است چو گرگ لیک در سر

بر یوسف مصر برفزاییم

مه توبه کند ز خویش بینی

گر ما رخ خود به مه نماییم

درسوزد پر و بال خورشید

چون ما پر و بال برگشاییم

این هیکل آدم است روپوش

ما قبله جمله سجده‌هاییم

آن دم بنگر مبین تو آدم

تا جانت به لطف دررباییم

ابلیس نظر جدا جدا داشت

پنداشت که ما ز حق جداییم

شمس تبریز خود بهانه‌ست

ماییم به حسن لطف ماییم

با خلق بگو برای روپوش

کو شاه کریم و ما گداییم

ما را چه ز شاهی و گدایی

شادیم که شاه را سزاییم

محویم به حسن شمس تبریز

در محو نه او بود نه ماییم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

نمرود به گاه پور آذر

می‌گفت خدای خلق ماییم

جبار به نیم‌پشه او را

خوش داد سزا که ما گواییم

سنایی

لبیک زنان عشق ماییم

احرام گرفته در وفاییم

در کوی قلندری و تجرید

در کم زدن اوفتاده ماییم

جز روح طوافگه نداریم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زانِ که‌ای و ما تراییم

عطار

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز می گره گشاییم

در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم

آنها که هوای می ندارند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه