گنجور

حاشیه‌ها

Mahyar در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

به دور از نفس شخصی(ego)
مرا عهدیست با شادی که شادی آن - من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان - من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان - من باشد

تیر آرش در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

در کار گلاب و می، حگم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد

تیر آرش در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با درود
بیت اول اگر این باشد در معنا صحیح تر نیست:
کی شعر طرب انگیزد، خاطر که حزین باشد
یک نکته در این معنی، گفتیم و همین باشد
با سپاس

احمد در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

سلام به همه دوستان عزیز . البته نظر شخص بنده که خالی از اشکال هم نمیتواند باشد این است که
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر باب جویی (به آب جویی) نفروشم
که کنا یه از این است که آدم ابوالبشر که پیغمبر الهی بود به خاطر حبه ای گندم از بهشت رانده شد پس بر ما که انسانی عادی هستیم هرجی نیست اگر به خاطر نوشیدن آبجو که کنایه از ام المسکرات است از دیدار بهشت محروم شویم .
من نمیدونم چرا اینقدر بعضی اسرار به متشرع بودن حافظ میکنند و اینقدر غزلیات و اشعار ایشان را راز آلود و پیچیده میکنند .در صورتی خودش همه واقعیات و زیبایی های جهان و عیش وعشرت را به سادگی و همه کس فهمی توضیح داده

حمیدرضا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۴:

وقت بخیر دوستان
دریکی از کتابهایی که خوندم این شعر رو اینگونه هم آوردند:
ما اهل مِی ایم و در خرابات مقیم
نه مردم سجاده و نه مرد گلیم
قاضی نخورد می که از آن دارد بیم
دُردی خرابات به از مال یتیم

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

آقای بیژن
فرموده اید باید کلمه «یاری» با یاء نکره یعنی یک یار خوانده شود.
درست است که غزل حافظ آینه ای است جهان نما و هرکس می تواند عقیده خود را در آن ببیند ولی هرکس حق ندارد کلماتش را تغییر دهد.
وقتی می گوییم یاری به معنی یک یار آن وقت با کلمه کس تناسب ندارد چون کس در اینجا مفرد است. اگر جمع بود شاید می شد از نظر ظاهر پذیرفت.
یک یار را در کس نمی بینم؟ این یعنی چه؟ اگر می گفت یک یار را در کسان نمی بینم ظاهرش درست بود.
لازمه فرمایش شما این است که در مصرع بعد «دوستی» را هم به صورت نکره یعنی با یاء نکره بخوانیم که آن وقت عمق فاجعه آشکار می شود. یعنی یک دوست کی تمام شد!!!!!
حالا هر بزرگواری هم به این شکل خوانده است اشتباه کرده است.
در اینجا کس به معنی مطلق شخص است و چون معنای نفی دارد به معنی هیچکس است: یاری و یاوری را در کسی (هیچکس) نمی بینم
اما در بیت سوم یاری با یاء نکره است یعنی یک یار
و جالب تر از همه این که برخی عادت دارند عینک مذهبی شیعه را به چشم بزنند و همه چیز را با این دید ببینند
این غزل چه ربطی به کربلا و امام حسین داره؟

علی مرادنیا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان:

ممنون از استاتید و دوستان
و این شعر چقدر صرف و نحو شد!
به حاشیه پرداختن نه تنها مشکلی از ما نمی گشاید، که اسباب غرقه است. خصوصا که حاشیه را برای خود نمایی پر رنگ تر کنیم.
فکر میکنم منظور مولانا این بوده.

آرشام علی حسینی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » بیان وادی عشق:

چرا متن شعر را کسی تا به حال نخوانده؟

محمد سالمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۴۱ - در بیان پنج چیز که آب روی از آن می‌‬افزاید:

سلام.
درود و رحمت الهی بر روح پاک عطار و مولانا و سعدی و حافظ و پروین و جامی ووووو....
نگارش بیت زیر به نظر حقیر غلط است:
بر عدوی خویش چون یابی ظفر
عفو پیش آور زجر مش درگذر
صحیح آن به صورت زیر است:
بر عدوی خویش چون یابی ظفر
عفو پیش آور ز جرمش درگذر

رهگذر مانا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

در بیت اول ، مصرع دوم به جای (جان من ) ...واژه (دلبرا) صحیح است

حسین مطهری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:

این بیت با اعراب نویسی چنین است:
گر می کُشی رَهینم و گر می کِشی رَهی
معنی: اگر مرا بُکُشی وام دار تو هستم و اگر به سمت خود بِکِشی رها خواهم بود.
حافظ هم در غزلی میگوید: گر بِکِشم زهی طرب ور بُکُشد زهی شرف

شهریار همتی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان:

یا بدر افکن هنر از غیب خویش
یا بشکن آینه عیب خویش

یحیی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

استاد محمدرضا شجریان این مصرع را (تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار ) به صورت( تکیه بر اختر شب گرد مکن کاین عیار ) خوانده اند...

محمد در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

اقای نیکزاد درست فرمودند که صفانی هست که به انسان اشاره دارد ولی باید یاد اور شد که از نقاط ضعف زبان انسان است که قابلیت بیان بسیاری از چیزها را ندارد حتی خود مولانا می فرماید شما هر چقدر به خدا نزدیک شوید باز در شکلی از تجسم درگیرید انسان با این عقل و زبان قابلیت تجربه خداوند را ندارد و زبان قابلیت بیان تجربه های دینی را ندارد

محمد سالمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۷ - بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم:

سلام. به نظر حقیر در بیت چهارم باید:
"وارست" به جای "وا رست" و نیز "پرگشود" به جای "پر گشود" قرار داده شود

.. در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:

شعاع روی تو پوشیده کرد صورت تو..

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
در اینجا رود به معنی ساز و آواز و سرود است. در مجالس بزرگان و شاهان هنگام باده نوشی، مجلس ساز و سرود و موسیقی برپا بوده و مجلس میگساری با موسیقی همراه می شده.
حافظ در اینجا سخنی دارد که با مصرع بعدی مفهومش نمایان تر می شود:
حافظ خود را یک عاشق مسکین فقیر می داند که برای باده نوشی نیاز به تجملات ندارد. مگر حافظ کیست که بدون ساز و آواز باده ننوشد؟ چرا یک عاشق مسکین باید اهل این همه تجمل باشد؟
دوستانی فرمودند که باید به جای تجمل از کلمه تحمل استفاده شود. کلمه تحمل نه تنها در اینجا وافی به مقصود نیست بلکه حتی مفهوم عکس مصرع اول را دارد.

ایمان در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

می گوید خدا انبوهی از غم را به دل ما گذاشت تا ما به سوی میخانه برویم منزل ویرانه همان خراباتی است دیگر آؤزوی مهر بتان اشاره به حوریان بهشتی دارد دیگر ندارم و مهر لب او همان نقد کردن آن با لب می منظور او است که بدست می گیرم و در این منش و لباس بیشتر از این نمی توان منافق بود و این عمل را زیرکانه بودن خود قلمداد می کند و دلیل او هم این است که چون این عمر سرگشته می رود عمر خود را صرف این می می کنیم که به شادی بگذرد و خدا را شکر می کند که این می چون او دلبندی به کسی ندارد و بی دین است و هر فردی با او باشد از راه خود دور می شود و بی دین و ما به اینگونه بی خود شدن لقب عاقل بودن و فرزانه بودن نهادیم و دائم خیال می و مستی در سر داشتم و چون گدا که از بیگانه طلب می کند ما طلب تو را داشتیم

ایمان در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

سلام سوال چرا حافظ برای اینکه کینه خود را به زاهدان و صوفی گران نیز نشان دهد باید چنین شعری سروده باشد اینکه ما سحر با تمام معنویات و درک علم آن را در راه میخانه رها کنیم یا محصول دعا که به مراتب از دعا برتری دارد را کنار بگذاریم و ازش گذر کند و در خرمن زاهدان عاقل با اینکار خود آتش زند و این داغ را به دل خود بگذارد

.. در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۴:

تو که نکته‌ی جهانی
ز چه نکته می‌جهانی..

۱
۲۴۷۱
۲۴۷۲
۲۴۷۳
۲۴۷۴
۲۴۷۵
۵۵۰۰