گنجور

 
خواجوی کرمانی

رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست

زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست

جائی سرای تست که جای سرای نیست

وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست

گر ما خطا کنیم عطای تو بی‌حدّ است

نومیدی از عطای تو حدّ خطای ماست

روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را

این سلطنت بس‌ است که گوئی گدای ماست

حاجت به خونبها نبوَد چون تو می‌کشی

مقتول خنجر تو شدن خونبهای ماست

ما را به دست خویش بکش کان نوازشست

دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست

گر می کشی رهینم و گر می‌کشی رهی

هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست

زهر ار چنانک دوست دهد نوش دارو است

درد ار چنانک یار فرستد دوای ماست

گفتم که ره برد به سرا‌پرده‌ی تو گفت

خواجو که مَحرم حَرم کبریای ماست

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
خواجوی کرمانی

مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست

ما زیر دست مهر و فلک زیر پای ماست

تا بر در سرای شما سر نهاده ایم

اقبال بنده ی در دولتسرای ماست

بودی بسیط خاک پر از های و هوی ما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست

لعل لبان دلکش او آشنای ماست

سروی چو قامت تو ندیدم به راستی

بالا نگویمش صنما کان بلای ماست

گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش

[...]

صائب تبریزی

صبح گشاده رو در دولتسرای ماست

چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست

هر کس که فرد شد ز جهان پیشوای ماست

برخاست هر که از سر دنیا لوای ماست

ما را نمی توان به عصا و ردا فریفت

[...]

اسیر شهرستانی

دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست

شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست

در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم

از فیض فقر بال هما بوریای ماست

درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش

[...]

سعیدا

در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست

بامی که بر هواست بنایش بنای ماست

لنگر، جفا و صبر و هوا جذب و موج، اشک

خون بحر و دل سفینه و غم ناخدای ماست

آن را که احتیاج نباشد به بندگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه