آن که پامالِ جفا کرد چو خاکِ راهم
خاک میبوسم و عُذرِ قَدَمَش میخواهم
من نه آنم که ز جورِ تو بِنالم، حاشا
بندهٔ معتقد و چاکرِ دولتخواهم
بستهام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز
آن مبادا که کُنَد دستِ طلب کوتاهم
ذَرّهٔ خاکم و در کویِ توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی بِبَرَد ناگاهم
پیرِ میخانه سَحَر جامِ جهانبینم داد
و اندر آن آینه از حُسنِ تو کرد آگاهم
صوفیِ صومعهٔ عالَمِ قُدسَم لیکن
حالیا دیرِ مُغان است حوالتگاهم
با منِ راهنشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود
آه اگر دامنِ حُسنِ تو بگیرد آهم
خوشم آمد که سحر خسروِ خاور میگفت
با همه پادشهی بندهٔ تورانشاهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دیرگاهی است پناهندۀ این درگاهم
بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم
گرچه در هر نفسی کالبدم می میرد
به امید تو بود زنده دل آگاهم
گاهی از ذوق لبت لاله صفت می شکفم
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.