گنجور

حاشیه‌ها

مهیار مهدی زاده بارفروش در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

ظاهراً این بیت از سلمان مربوط به این غزل جا افتاده است
عالم از قصه من پر شد و آنگه تو چنان
مست حسنی که ز عالم خبری نیست تو را

عارف در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴:

دوستانی که می‌فرمایید ز بس گشتم خیال تو..‌ خیال گشتن صحیح نیست.خیال بستن ٬ یعنی خیال کسی را در ذهن بستن،ترکیب درستیه.یعنی شما از فیض کاشانی بیشتر میدانید...!!!

بابک بامداد مهر در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۲:

نوری که ازاو تابد هرچشم که برتابد
بیدار ابدیابد برکالبد خفته
بیداری وحیات ابدی دریافتن نور حق دردیدگان است.نور بصر رمزجاودانگیست.

واحد در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

درود، در باره موضوع کلات عرض کنم خود واژه کلات همان قلعه است و جاهای فراوانی در ایران داریم به اسم کلات (غلات بزی، کلات غرم، کلات شیراز و غیره) و اینکه فردوسی خودش هم آگاهی داشته که کدام کلات بوده یا حتی اصلاً برای او مهم بوده یا خیر، جای بحث وجود دارد و شاید باستان شناسی بتواند داستانی را به داستانی ربط دهد، از لحاظ جغرافیایی گناباد منطقی به نظر میرسد اما جای بحث همیشه باز است مثلاً من در منطقه کرمان برجی دیدم به اسم گیو قلعه اما اکنون فهمیدم گیو اصفهانی بوده یا در این حدود میزیسته است و البته مرزها در گذشته کمی تفاوت داشته است مثل مملکت فارس در زمان قاجار تا کنون.
اما نکته جالب این داستان در زمان کشته شدن فرود این بود که پهلوانان جوانان تند سر در جنگ شتاب میکردند و گیو و دیگران شانه از زیر بار خالی میکردند. به هر حال داستان به نظر غیر منطقی و ساده میآید چرا که همان اول میشد فرود و بهرام با هدیه و سلام به پیش طوس بیایند تا چنین نشود.

جباری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در ستایش قاضی ابوالبرکات‌بن مبارک فتحی:

در بیت آخر، کلمۀ طابع! را به طبایع تغییر دهید.

majid در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

لطفا معنای این بیت را هرکس میدونه برام ارسال کنه ممنون میشم با سپاس

علی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

کار جنون ما به تماشا کشیده است!

محمد حسین در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:

ابیات حذف شده:
پیر مغان حکایت معقول میکند. معذورم ار حدیث تو باور نمیکنم
شیخم به طنز گفت حرام است می مخور. گفتم به چشم گوش به هر خر نمیکنم
در ضمن در بیتی که میگوید تلقین درس اهل ..... درستش این است که برای بیت دوم بگوییم «کردم اشارتی و مکرر نمیکنم

علیرضا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۴۹:

با صدای محمدرضا شجریان در کنسرت تاینی دسک به همراه برادران پورناظری اجرا شده در دشتی

امین در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:

دوستان بیت دوم معنی و مفهومش چیه؟؟

محمد باقر انصاری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۳ - علی سبیل التمثیل:

اشعار طنز أمیزی است که می خواهد این معنی را الهام کند که برخی از مردم هرگونه گناهی را در حد افراط انجام می دهند و کار خیر هم انجام می دهند به امید این که ثوابی ببرند. در حالی که کار نیک با ارتکاب گناه هیچ فائده ای نخواهد داشت. داستان مردی که انار می دزدید و آن را صدقه می داد. که امام صادق (ع) آیه شریفه انما یتقبل الله من المتقین (سوره مائده، آیه 27) را در مورد او تلاوت فرمود. یعنی خداوند از پرهیز کاران می پذیرد.
در اینجا با توجه به حاشیه آقای مرداویج که نوشته اند این اشعار توهین به همسر پیامبر اسلام است عرض می کنیم که اشعار هیچ ربطی به همسر پیامبر ندارد. زیرا در مصرع ابتدائی بیوه زنی از شهر هری را آورده که ظاهراً شهر هری، هرات افغانستان است که هری رود از کنار آن می گذرد. بنا براین نباید اذهان را منحرف کرد.

امیررضا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

در بیت هشتم مصرع دوم عبارت { نتوان شبه تو جستن } درسته لطفا تصحیح شود.

عباس در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰:

منظور از درخت معسوق است که اگرخودرا به نامحرم نشان بدهد ، هرقدرکه عزیزباشد باید اورا رها کرد...دربیت اول باید کان نوشت به معنی که آن...

cena۱۹۹۱ در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

در پاسخ به امیرحسین:
مصراع دوّم از بیت اوّل باید اینطور خوانده شود:
"وز بندِ غمانِ خود کنم آزادت."، که در اینصورت نیازی به آنچه نوشتید نیست تا اصلاح شود.

ناشناس در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

با سلام
باورم نمیشه برداشت بعضیا از شعر اینجوری بوده باشه
معشوق وحشی مذکر بوده؟
تو چنتا پست خوندم نوشتن مذکره
شما اول برید داستان عشق وحشیو بخونین بعد بگین معشوقش مذکره یا مونث
یه نفرم چنتا بیت نوشته بود گفته بود از رو اینا میشه فهمید مذکره معشوق وحشی در جواب شما باید بگم شما ااصصصلاا هیچی از شعر نفهمیدی و معنیه شعر و فعل هارو خوب متوجه نشدی
معشوق وحشی مونث بوده
برید داستان عشقشو بخونین تا متوجه شین
از خود شعر هم پیداست که معشوق مونثه

پیشالی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

سلام.. ‌کسی می داند که اسناد منبری، در چه سالی این شعر را خواند؟

تکین در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

اقای علی، افاضات شما چه ربطی به این بیت دارد؟!! چرا میخواهید خرافه های مذهبیتان را در هر چیزی بگنجانید؟! من تردید دارم که شما حتی یک غزل مولانا را بدرستی درک کرده باشید ، چرا که به یقین تمام اشعار میدارم که درک فقط یک غزل مولانا شما را از تمامی این خرافه ها نجات میبخشید!

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد:

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 17 حکایت اذان گوی زشت آواز و هدیه مرد کافر
شخصی بد آواز که سخت شیفته صوت خود بود در محله کافران اذان می گفت.
مومنان دلسوز از او خواستند که می ترسیم کافران بر ما بشورند .محض رضای خدا اذان نگو.
اما او سرسختانه به اذان گویی با صدای انکر الاصوات خود ادامه می داد .
ناگهان در کمال تعجب دیدند کافری با چهره ای خندان و با هدایای گرانبها سراغ اذان گو را می گیرد و می گوید این موذن خوش صدا کجاست؟
به او گفتند با موذن تو را چه کار؟
گفت دختری دارم که مدتها بود هوای مسلمانی داشت و من نگران بودم.تا این که صدای اذان او در معبد ما پیچید و دخترم پرسید این چه صدای ناهنجاری است؟
دختر دیگرم گفت این صدای اذان مسلمانان است از آن پس از مسلمانی دلسرد شد و شوق ایمان به اسلام در دلش خاموش شد و من آسوده شدم ،به شکرانه این رهایی هدایایی به این موذن تقدیم می کنم.
سعدی نیز این حکایت را در باب چهارم گلستان آورده است.
موذن بد صدا تمثیل مسلمانان و مومنانی است که ظاهر ناهنجار و غیر هارمونیک آنها باعث انزجار از دین سراسر هماهنگی اسلام می شود.
و به قول استاد بزرگ؛دکتر شریعتی :
تلاش میکنم خوب تر زندگی کنم - اگر می خواهید حقیقتی را خراب کنید، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید .
این تمثیل نشان می دهد که دین باطن نیست و فقط دل نباید پاک باشد .
ظاهر دین هم در جای خود اهمیت دارد و به منزله پوست گردو است که از مغز محافظت می کند .
فراموش نکنیم که همین ظاهر دین بوده بوده است که آن را در طی 14 قرن به دست ما رسانده است اما نکته اینجاست که هدف از ظاهر ؛باطن دین است نه ماندن در ظاهر زیرا گردوی با ظاهر بسیار عالی ولی بی مغز و پوچ هیچ نفعی ندارد.
از طرف دیگر این تمثیل به ما می گوید که بسیاری از کارهای ما نظیر همین اذان گوست واقعا اگر به کردار ما مسلمانان یا شیعیان توجه نکنند و هنرهای دین اسلام را ببینند می شود که مسلمان نشوند؟!
یا تشیع زیبای ما در کتاب هاست اما اگر غریبه ای در بازار ما بیاید از بی انصافی و درستکار نبودن شایع در بازار ما چه نگرشی خواهد داشت ؟!
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

محمدرضا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

در جواب اسما
در مصرع اول اون بیت به معشوقش میگه از غم خود بپرس که با من چه میکند و چه بلایی به سرم می آورد یعنی درواقع داره میگه غم خودت رو محاکمه کن و در مصرع دوم هم برمیگرده میگه گرچه میدونم که این شکایت من فایده ای نداره چون انگار دارم به شاه میگم که داروغه و حاکم نظامی خودت رو محاکمه کن یعنی میدونه که محاکمه نمیکنه

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۵ - در معنی لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الأَفْلاکَ:

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 16 حکایت شیخ محمد سررزی 4
مولانا بعد ازین که عارف را عاشق معرفی کرد که گنج های زمین را رد کرده و به خداوند می گوید من در جستجوی چیزی جز تو نیستم ،به شرح عشق می پردازد :
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق،دریایی ست قعرش ناپدید 2731
قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خرد
در مقابل عشق همه دریا ها کوچکند.
این گونه عبارات که در ابیات حافظ نیز فراوان وجود دارد یعنی اساس دنیای مادی در مقابل دنیاهای ماورا محدود و خرد و بی ارزش است.به عبارتی این دنیا رحم آن دنیا هاست.
عشق جوشد بحر را مانند دیگ
عشق ساید کوه را مانند ریگ
علاوه بر فراتر بودن عشق از دنیای مادی تاثیر اعجاب آوری هم بر آن دارد.آب دریا را به جوش می‌آوردو ...
عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف2736
با محمد بود عشق پاک جفت
بهر عشق او را خدا لولاک گفت
در اینجا مولانا ویژگی سومی به عشق می افزاید و آن این که همراه برگزیده کل هستی؛حبیب الله است و رمز آفرینش هستی به خاطر پیامبر است.
من بدان افراشتم چرخ سنی
تا علو عشق را فهمی کتی 27 40
عشق دلیل آفرینش است.
این با آیه ای که عبادت را دلیل آفرینش می داند مغایرتی ندارد چون در لغت هم پرستش به معنای عشق است.
منفعت های دگر آید ز چرخ
آن چو بیضه تابع آید،این چو فرخ
گرچه آسمانها منفعت های زیادی دارند اما در مقابل عشق بزرگترین ویژگی انسان کامل مانند پوست تخم مرغ هستند که جوجه از آن به دنیا می آید.
تفاوت نگرش مولانا با نگرش جهان تکنولوژی:
در نگرش مولانا انسان برتر از همه کهکشانها ست؛اما در نگرش امروز انسان شیفته و حیران طبیعت است زیرا کهکشان درون خود را کشف نکرده است.
با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان ا ندر ثبات2744
یکی دیگر از ویژگی های عشق:
کوه های پا برجا حال عاشقان را بازگو می کنند.

کانال و و بلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

۱
۲۳۱۶
۲۳۱۷
۲۳۱۸
۲۳۱۹
۲۳۲۰
۵۵۲۸