گنجور

حاشیه‌ها

حسین در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:

به گورستان گذر کردم،نه کم بیش
بخواندم قبر دولت دار و درویش
نه دولت دار برده گنج گیتیش
نه درویش کار برده رنج گیتیش

حسن در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:

خانم روفیا گفتگوی شیخ فضل الله نوری و رضاشاه را نوشته که درست نیست. شیخ فضل الله نوری سالها قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه اعدام شده بود!

سعید fathi.saeid۶۴@gmail.com در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

ب نظر من این شعر در واقع اشاره به خاک شدن انسان و ساختن کوزه از خاک انسان است.
مگر نگفته اند که: عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد...
حالا هم بسیار زیبا اشاره میکند که این کوزه ی گلی که میبینید قبل ازین که گل بشود،از خاک انسان عاشقی تشکیل شده است. دسته ی کوزه هم شاهد ماجراست که همانند دست عاشق بر گردن معشوق نمایان شده.

علی پارسا در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:

با عرض سلام و ادب خدمت همه ادب دوستان و حافظ پسندان و با تشکر از فرهیختگان گنجور که این مجال را برای دوست داران قند پارسی فراهم نموده اند
من مثل شیرین بانو لفظ زیبا و کلام دلنشینی ندارم ولی باید بگم صد آفرین بر استاد رضا ساقی برای این حاشیه مفید و زیبا که به رغم طولانی بودن چنان جذاب بود که تا پایان با اشتیاق خواندم
مرحبا، احسنت

مهربان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
در این بیت منظور از درون دل سفر دارد، چیست؟ با توجه به تشبیهی که به درخت کردن!

Fa در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

سلام، ای کاش ترجمه و تفسیر کامل شعر ها رو هم قرار می دادید، ممنون.

جباری در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۷ - مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهم‌السلام:

در بیت اول، «ار» صحیح است نه «از».

فرشید پیری در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:

در جواب حسین کچویی:
نه در کوه سبزی می روید و نه در باغ شاخەی درختی مانده

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:

کل تمثیل برای سیر و سلوک و رهایی از "خودمی باشد.
شاه تمثیل عقل کل است که آفرینش از او آغار شده و ادامه دارد و سه شاهزاده سه نوع سالک با روش های تفاوت سلوک است.
قلعه ذات الصور یا دژ هوش ربا جهان مادی است با نقشهای بسیار فریبنده که خداوند در این زمینه چنان استادی کرده است که همه فراموش می کنیم دنیای مادی بازی است. (و این بزرگترین آزمایش است که آیا فریفته نقشهای شگفت انگیز دنیا می شویم یا نه؟ )
این قلعه 5 در به سوی خشکی دارو یعنی 5 حس مادی و 5 در به سوی دریا دارد یعنی 5 حس معنوی دل.
تندیس بسیار زیبای دختر چین تمثیل عشق مجازی است که می تواند باعث شود تا انسان از هزار گونه نقش دیگر فاصله بگیرد و اگر منجر به عشق حقیقی شود سعادت سالک را به ارمغان می آورد.
برادر بزرگتر که دست به قمار عاشقانه زد؛تمثیل سالکی است که وصول به حق را از راه تلاش خویش جستجو می کند.و نقص او این بود که تا پایان عمر عشق دختر شاه در دلش باقی بود و این عشق پلی برای وصول نشد.
برادر میانی سالکی است که به پای خود نرفته است بلکه در اثر برخورد به اولیا به او موهبت شده است.که قدر آن را نمی دانند و دچار خودبینی شده فراموش می کنند چه کسی دست آنها را گرفت (در دانش هم همین است معمولا فراموش می کنیم که این نکته را از چه کسی یاد گرفتیم.)
برادر کوچکتر تمثیل سالکی است که در تسلیم محض است و ضمن حفظ شوق خود،تنها منتظر فیض خداوند است . اندیشه گهربار توحید ،تمامی عوامل موثر جز حضرت حق را از ذهن او پاک کرده است.
این سالک موفق ترین سالک است که هم به وصال مادی دختر چین رسید و هم به وصول به حق پیدا کرد.
کانال و بلاگ آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۵ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی:

حکایت علی ع و خودداری از کشتن پهلوانی که بر صورتش آب دهان انداخت
پهلوان عرب مقهور دلاوری علی ع شده بود.بر صورت درخشانش آب دهان انداخت،علی از کشتنش منصرف شد و او را بخشید که سبب ایمان او و قبیله اش شد(در برخی روایت ها آمده که حضرت پس از فرو نشستن خشم او را کشت.ولی به نظر می رسد روایت مثنوی صحیح تر است زیرا بخشش کاملتری را عرضه می کند).پرسید چه دیدی؟پاسخ داد ترسیدم تو را برای فرو نشاندن خشم خود بکشم.
برای دریافت بهتر آموزه های مثنوی باید نگاه تاریخی داشت.مولانا با کدام چهره تاریخی علی ع مواجه بوده است؟
چهره علی ع در قرون مختلف:
در زمان پیامبر و خلفا:علی جوان خام و ناپخته ای است که باید از پیران مدد بگیرد( بیت 2959 دفتر اول )
در زمان خلافت:معاویه چهره ای مبغوض از علی ع ساخته است.
گروهی ناراحت از بی سیاستی او در به راه انداختن جنگ های داخلی و کشته شدن عزبزانشان و ..
پس از کشته شدن حسین ع و باطل شدن فریب معاویه این معادله عوض می شود و قرن به قرن بهتر و درخشان تر می شود.
اما امروز با چهره دیگری از علی ع مواجهیم که نتیجه شکل گیری گسترده تشیع است.
مولانا در محیط اهل سنت با علی ای مواجه هست که یکی از 4 خلیفه است.
از این رو او هم خشمگبن می شود اما در چهره امروزی علی که مقامی فوق بشری دارد اشکال می شود که آن حضرت برای غیر خدا خشم نمی گیرد تا ببخشد.
ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 36
حکایت علی ع و پهلوان عرب 2
دیدگاه مولانا به علی ع
دو دیدگاه وجود دارد یکی مانند بیت 2959 دفتر اول که مولانا حکایت توصیه پیامبر را می‌آوردکه به علی می گوید به پیران مراجعه کن تا از خطا محفوظ باشی.همان طور که سعدی نیز در همین قرن حکایت اعتراف علی ع به خطای خود را بیان می کند.
یا حکایات مربوط به اسلام نیاوردن ابوطالب پدر علی ع را می‌آورد.(به نظر می رسد این دیدگاه به جهت چهره تاریخی علی ع در آن عصر است)
و دیدگاه دوم دیدگاه عرفانی مربوط به چهره دیگر علی ع در عرفان و تصوف:
-ماه در برابرش سجده می کند.
-مانند ابر رحمت موسی است که غذا می‌آوردبرای بنی اسرائیل
-سراسر عقل و بینایی است و رازگو
بازگو ای باز پر افروخته3783
با شه و با ساعدش آموخته
بازگو ای باز عنقا گیر شاه
ای سپاه اشکن به خود نی با سپاه
علی عقابی است آموخته دست خداوند که سیمرغ شکار می کند.(این بیت حافظ در وصف انسان کامل، می تواند تحت تاثیر مولانا باشد:
شاهین صفت چو طعمه چشیدم
ز دست شاه
کی باشد التفات به صید کبوترم)
تمثیلات درخواست از علی ع برای بازگویی راز نکشتن پهلوان :
-ماه بدون گفتگو هم راهنماست اما اگر سخن بگوید نور در نور می شود
-تو شهر علم را در هستی و تا این در باز نشود کسی گمان نمی کند دری هم وجود دارد مثل درویشی که در ویرانه ای گنج پیدا کرد و پس از آن همیشه به ویرانه ها می رفت.
-سخن گفتن او جان را به جنبش می‌آوردمثل حیات یافتن جنین با نور خورشید.
همان طور که خورشید میوه ها را می پزد و جواهرات را درست می کند.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۷ - قصهٔ مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری:

حکایت نقاشی چینیان و رومیان
چینیان و رومیان در محضر پادشاه ادعا کردند. پادشاه خانه ای در اختیار هر یک قرار داد (مانند دو تالار روبروی هم).
چینیان هر روز رنگی و نقشی جدید می زدند و رومیان فقط صیقلی می کردند .
در روز موعود پرده ها را بالا زدند.نقشها و رنگ های چینیان در آینه رومیان بسیار زیبا و افسانه ای جلوه کرده بود و نظر شاه را جذب کرد.
تصفیه باطن از بدی ها با همان تزکیه از دل آدمی آیینه ای می سازد که هر کس خود را در آن می بیند .خوب ها خوبی و دیگران زشتی خود را می بینند.از این رو به انکار پیامبران و عارفان می پردازند.
رومیان آن صوفیان اند ای پدر3483
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
لیک صیقل کرده اند آن سینه ها
پاک از آز و حرص و بخل و کینه ها
تمثیلات:
-این آینه حقیقت نما دل هست.
غزالی طوسی:دل محل حقایق اشیاست.
-معجزه ید بیضا(دست نورانی) موسی از آیینه دل اوست(دستش را در گریبان خود می برد).
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نی بر گهر
گرچه نحو و فقه را بگذاشتند
لیک محو و فقر را برداشتند
صوفیان حقیقی از خویشتن خود که پر از خواسته های سوزان و تاریک است دور شدند و محو و فانی خداوند شده اند.
-از این رو در دل صافشان نقوش هشت بهشت به زیبایی افتاده است.
غزالی در بخش معرفت نفس کیمیای سعادت ،بهشت را مشاهده نام های خداوند می داند که برای عوام حور و قصور گفته اند.
هشت بهشت را نیز هشت اسم اصلی خداوند دانسته اند.(زنده،شنوا،بینا،دانا،توانا،گویا،خردمند و خواهنده)
آرامش و پرواز روح:
کانال و وبلاگ

سیرنگ در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

سلام . اعتبار اینکه اشعار فوق از مولانا باشد چقدر است ؟ احتمال این هست که توسط معاصرین به دیوان اشعار اضافه شده باشد .
اشاره به « تو » با « ت » تازگی خاصی به شعر داده که میتواند آنرا تا قرن ما نزدیک کند .از متخصصین امر که اقدام به پاسخ مینمایند کمال تشکر را دارم ...

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیت‌اند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند:

حکایت خلیفه بخشنده تر از حاتم طایی
تنگدستی به بادیه نشبن فشار آورده بود.زن گلایه آغاز کرد که از صفات عربها جنگ و غارت است و تو آن قدر بیجاره ای که به این سنت دیرین هم نمی توانی روی آوری.در ادامه زن از سلاح برنده زنان، یعنی گریه استفاده می کند و می گوید به نزد خلیفه بخشنده برویم. مرد می گوید برای دیدن خلیفه بهانه و هدیه ای لازم است.زن می گوید تحفه بیابان آب باران است آن را در نمدی می پیچند برای خلیفه میبرند.
خلیفه با روی باز آنها را می پذیرد، مقداری از آن آب می چشد و کوزه اش را پر از زر و سیم می کند. به شرط آنکه از انجا به خانه برگردد.سوال کردند حکمت چه بود؟ مامون جواب داد اگر جلوتر می رفت و آب فرات را می دید سرافکنده می شد از تحفه خود و شرمگین باز می گشت.
در این حکایت مولانا تمثیل های زیبایی در جبر و اختیار و فقر و غنا و ...می‌آورد.
نکته:خلفای اسلام تاریخ اسلام هستند که کارهای بسیار زیادی انجام داده اند. در فرهنگ شیعی چون آنها سبب شهادت معصومین بوده اند تمامی این تاریخ تاریک و نادیده گرفته شده است.(مثلا نام هارون در فرهنگ شیعی نامی پسندیده نیست غافل از این که بجز خلیفه عباسی نام پیامبری است و در قرآن آمده.) علاوه بر این این نگرش به یکپارچگی اسلامی و وحدت مسلمین صدمات زیادی می زند.وانگهی سیره علی ع و سایر امامان بر همکاری و یاری رسانی به خلفا برای اسلام بوده است.
نکته 2: این همکاری خالصانه ،تاریخ خلفا را در فرهنگ شیعی روشن و با اهمیت می کند.
ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 31
حکایت خلیفه بخشنده تراز حاتم طائی2
بادیه نشین تنگدست در اعتراض زن:
عاقل اندر بیش و نقصان ننگرد2289
زانکه هر دو همچو سیلی بگذرد
تمثیلات:
هزاران جانور چون فاخته و بلبل بی اضطراب با خوشی زندگی می کنند و این خوشی شان شکر نعمت خداست.
این همه غم ها که اندر سینه هاست
از بخار و گرد بود و باد ماست2296
اما آدمی در نتیجه خودخواهی و دلبستگی در کفران ناخشنودی است.
-غم ها مثل داس اند.
-هر رنجی پاره ای از مرگ و درد و فرستاده مرگ است.اگر ناراحتی ها را هضم کردی و برایت شیرین شد مرگ هم برایت شیرین خواهد بود.
-هر که شیرین زندگی می کند(شیرینی ناشی از تن پرستی)او تلخ می میرد.مثل گوسفند فربه که زودتر سر می برند.
-زن و شوهر جفت هستند مانند جفت کفش و دو لنگه در که بابد مطابق هم باشند.هیچ وقت دیده اید که جفت شیر گرگ باشد؟
-دو طرف بار شتر باید متعادل باشند. مرد سوی قناعت و زن شناعت و سرزنش برود تعادل در این جفت نیست.
پاسخ زن:
کبر زشت و از گدایان زشت تر
2318 روز سرد و برف و آنگه جامه تر
تو مرا جفت خود مخوان من جفت انصافم نه جفت آدم فریبکار. تو از شدت فقر ملخ را در هوا رگ می زنی و مانند نی شکم تهی دایم در ناله ای

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 32 حکایت خلیفه بخشنده تراز حاتم طایی3
مولانا در جدال مرد بادیه نشین با زن تمثیلات فراوانی می‌آورد.گفتار مرد:
-طلا و ثروت مثل کلاه است که عیب سر کل را می پوشاند اما انکه موهای زیبا دارد اگر باد هم کلاهش را ببرد خشنودتر است.
-تو طمع و حرص و صفتهای بد خود را در من می بینی.مانند پیامبر که فرمود من آیینه صافم .ابوجهل او را نقش زشت بنی هاشم و ابوبکر او را آفتاب می دانست.
زن از گفتار و بحث به گریه روی می‌آوردو مرد تسلیم خواسته اش می شود.
مولانا این نرمی در برابر زنان را دور بودن از حیوانیت می داندو از قرآن می گوید که خدا زنان را برای مردان زینت داده و کانون آرامش ساخته است. رستم هم اسیر زال خود است.
آنکه عالم بنده گفتش بدی2428
کلمینی یا حمیرا می زدی
-آب گرچه آتش را خاموش می کند، اما آتش می تواند آن را بجوشاند.مرد نیز در ظاهر غالب است ولی باطنا مغلوب زن است پیامبر فرمود زن بر عاقلان و صاحب دلان غالب می شود.(چون از خوی حیوانی و تندی دور هستند.) از این تسلیم شدن مولانا به راز تقدیر منتقل می شود :
موسی در روز نزد خداوند گریان است و فرعون شبها، اما تقدیر یکی را نور هدایت داده است. -شاخه درختان با تیشه باغبان راست می شوند و شاخه ها دسترسی به تیشه ندارند.
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد2467
موسئی با موسئی در جنگ شد
عالم حقیقت(بی رنگی) که ورای الفاظ است صلح مطلق است اما در دنیای مادی(اسارت رنگ) که آمد اختلاف پدید آمد. -در بی رنگی موسی و فرعون نیز اختلاف ندارند.اگر تردید داری این تمثیلات:
-روغن اصلش از آب است اما در جنگ با آب.
-گل و خار از یک بوته اند اما در جنگ. نمی دانیم این جنگ واقعی است یا جنگ زرگری یا اصلا جنگ نیست و گنج است توجه تو را به گنج جلب می کند که در خرابه هاست. تا خراب نکنی خودت را (فنا)به گنج درون نمی رسی.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان:

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 28 حکایت طوطی و بازرگان 3
طوطی گمشده مولانا:
ای دریغا ای دریغا ای دریغ1723
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
مولانا به گمشده خود بر می گردد.شمس تبریزی طوطی خوش نوای او بود. چگونه می توانم از او سخن بگویم:
-سخنم از دل آتشین بیرون می آید و شیر فراق خونریز شده است.
- کسی که به هنگام هشیاری مست است ،وقتی مست شود چه می کند؟
-حرف نمی زنم چون سخنم مانند خار دیوار تاکستان است.(دریافتم چون شراب است)
-بدون حرف و صوت و گفت با تو دم می زنم .لحظه ای را با تو می گویم که از آدم مخفی بوده لست.به ابراهیم و جبرئیل نگفتم. آن لحظه ای که مسیح از آن دم نزد. من این مقام را در بی کسی یافته ام(در فنا)[این بزرگترین ادعای یک عارف است که مولانا به آن دست یافته و در مقایسه از ادعاهای حافظ نیز وسیعتر و عمیقتر است]
ای حیات عاشقان در مردگی1751
دل نیابی جز که در دلبردگی
من در عشقی غرق هستم که همه عشقها در آن غرق هستند. و ادامه میدهد که سخن نگفتم چون ترسیدم فهم ها بسوزد. من با روی در هم کشیده نشسته ام تا نامحرمان به شیرینی سخنم نرسند. از پر مطلبی خاموشم.و این از صفت غیور حق است. تفسیر دیگری برای نالیدن: نالم ایرا ناله ها خوش آیدش از دو عالم ناله و غم بایدش هر ناخوشی از سوی او برای من تغییر ماهیت می دهد و خوشی میشود.
من ز جان جان شکایت می کنم1781
من نیم شاکی روایت می کنم
ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 29
حکایت طوطی و بازرگان 4
طوطی مرده پرواز می کند و بازرگان از او می خواهد برایش رازگشایی کند.
طوطی: هر که زیبایی و هتر خود را در معرض قرار دهد، سرنوشتهای شوم از دوست و دشمن بر سرش می ریزد. باید به لطف حق پناه برد، که او بر جانها هزاران لطافت می ریزد. تمثیلات:
-برای نوح و موسی دریا یار شد.
-آتش برای ابراهیم قلعه شد و دود از دل نمرود درآورد.
-کوه به یحیی پناه داد:
گفت ای یحیی بیا در من گریز1844
تا پناهت باشم از شمشیر تیز
بازرگان می گوید جان من کمتر از طوطی نیست.
تمثیلات:
-تن قفص جان است.
-تن خار جان است.
همان گونه که تملق ، طوطی را در قفس نگه می دارد تو را نیز چاپلوسان در جسم نگه می دارند.
تمثیلات:
-حلوا شیرین است اما دمل به بار می‌آوردو دارو تلخ است اما مفید.
-از زیادی مدح فرعون پدید می آید.
تا توانی بنده شو سلطان مباش1868
زخم کش چون گوی شو چوگان مباش
تمثیل مردن طوطی یعنی نیاز و فقر تا دم مسیحایی تو را زندگی بدون مرگ دهد. سنگ باشی سبز نمی شوی باید خرد شوی و خاک شوی.
سال ها تو سنگ بودی دل خراش1912
آزمون را یک زمانی خاک باش
آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)
اینستاگرام:drsahafian

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

ادامه دریافتهای دفتر اول مثنوی26 حکایت طوطی و بازرگان
بازرگان عزم سفر هتدوستان می کند از عزیزان خود و از طوطی دوست داشتنی نیز می پرسد چه ارمغانی برایتان بیاورم. طوطی می گوید پیام کمک خواهی مرا به هم نوعانم برسان و بگو که شما آزاد هستید و من در قفس. بازرگان پیام را به طوطیان هند می رساند و یکی از انها می افتد و می میرد در بازگشت به طوطی انیس خود خبر مردن طوطی را با تاسف بازگو می کند .طوطی بر خود می لرزد و می میرد.چون طوطی را بیرون از قفس می گذارد پر می کشد و می گوید او راه نجات را به من نشان داد.
طوطی جان و قفس جسم،مردن از خویش(فنا) و ....تمثیلات این حکایت است.
این چرا کردم؟چرا دادم پیام؟1592
سوختم بیچاره را زین گفت خام
پیام بازرگان به طوطی هندوستان سبب مرگ او می شود.
تمثیلات: -زبان آدمی مانند سنگ و آهن است که از آن آتش می جهد. -جهان پنبه زار تاریکی است که با آتش زبان تو به آتش کشیده میشود -روباه های ناتوان در اثر زبان شیر میشوند. جان آدمی دم مسبحایی دارد اما چون در قفس نفس است آتش انگیز می شود .برای رسیدن به سخنهای شیرین باید صبر کرد.تمثیلات صبر:-آرزوی زیرکان صبر و ارزوی کودکان حلواست. -در وجود تو نمرودی است و آتشی عظیم با صبر اول ابراهیم شو. -درونت دریایی است ولی اول غواصی بیاموز تا گوهر صید کنی. صبر آدمی را کامل می کند و خاک در پیش او طلا می شود.زیرا دست او دست خداست.جهل درپیشش علم،کفر در پیشش دین و هر غذایی در پیشش دارو می شود.پس با دست خداوند(کاملان در اثر صبر)جدال نکن.
تمثیلات: -کامل سواره است و تو پیاده با او جدال نکن. ساحران در اثر جدال اولیه با موسی دست و پایشان را از دست دادند. -تو گوشی و او زبان .وقتی قرآن خوانده می شود سکوت کنید. -کودک ابتدا فقط شیر می خورد و هیچ نمی گوید. در سکوت صبر طفل جانت را از شیر شیطان بگیر تا با فرشته جانت هم نشین شوی.
ادامه دریافتهای دفتر اول مثنوی27 حکایت طوطی و بازرگان 2
بازرگان برای طوطی شیرین گفتارش داستان جان باختن طوطی هندوستان را بازگو می کند و مولانا دوباره به تمثیلات گفتار آدمی منتقل می شود:
-گفتار چون تیری است رهاشده از کمان -گفتار چون سیلی است که از سرچشمه بند نیامده -گفتار آدمی بر جهان غیب تاثیر می گذارد و تقدیرات از آنجا رقم می خورد(نگرش عارفانه به تقدیر که همه کارها از جهان غیب صادر میشود اما کردار و گفتار ما در جهان غیب و چگونگی تقدیر ما تاثیر می گذارد و هم این که اولیا می توانند این تیر رها شده را برگردانند و تقدیر را عوض کنند.-تاثیر دعای عارفان-)
رنج بازرگان پس از مردن طوطی اش:
-انسان نادان تا ابد عاشق رنج است .خواسته های او بهانه برای رنجیدن اوست.
از کبد فارغ بدم با روی تو1710
وز زبد صافی بدم در جوی تو
اما با دیدار جان خدایی از این رنج آمیخته با ذات جهان جدا می شوم.
این دریغاها خیال دیدن است
وز وجود نقد خود ببریدن است1711
این افسوس های آدمی در حقیقت شوق به دیدار یار است.شوق به لحظه آغاز که در حضور خدا بوده ایم.ومولانا ادامه می دهد:
کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست؟
آن طوطی نیز در درون تست و علاقه های تو به سبب دیدن عکس آن طوطی در دیگران است.
آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)
drsahafian اینستاگرام

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش:

تمثیلات دیگر پنهان بودن عقل و جان به دلیل آشکار بودن زیاد:
-اسب سواری که گمان می کند اسبش گم شده و سوار بر اسب به دنبالش می گردد. -رنگها در نور دیده می شوند؛اما ما همه توجهمان به رنگهاست.نور چشم از نور دل و نور دل از نور خداست.
-نور را از تاریکی می شناسی.همین طور هر ضدی را از ضد خودش.اما خداوند و جان آدمی ضد ندارد تا شناخته شود.
-از سخن صورت بزاد و باز مرد موج خود را باز اندر بحر برد1140 صورت ها و سخن ها از بی صورتی بیرون می آیند مانند موج که به دریا بر می گردد.
-مثل نفس ،مثل جوی آب هر لحظه نو می شویم.
-مثل گوی آتشی که می چرخانی و متصل دیده می شود. خرگوش از شیر می خواهد تاخیرش را ببخشد .
تمثیلات:
-دریا که همه جویها را پر آب می کند از روی تواضع خاشاک را بر روی سر می گذارد.(یکی از تمثیلات فراوان مولانا با دریا)
ادامه دریافتهای دفتر اول مثنوی25 حکایت شیر و خرگوش 5
خرگوش شیری را به طرف چاه می برد .گویا او را می رباید.
تمثیلات: -مانند کاهی که کوه را با خود ببرد. -موسی بدون لشگری فرعون را به رود نیل می سپارد. -پشه ای از بینی در سر نمرود می رود وموجب شگافته شدن سرش میشود. خرگوش از نگاه کردن درون چاه با عذر زرد شدن صورتش و ترس اجتناب می کند.
تمثیبلات: -گاهی خورشید می تاید و ساعتی بعد سرنگون میشود. -ستارگان آسمان با امدن خورشید آتش می گیرند و ناپدید میشوند. -ماه که از زیبایی بر ستارگان برتری دارد پس از محاق چند روزه دچار لاغزی (هلال) می شود. -آتش مغرور با آبی یا بادی خاموش می شود.
گفت آن شیر اندرین چه ساکن است
اندرین قلعه ز آفات ایمن است1298
تمثیلات شیر داخل چاه: -هر خردمندی قعر چاه درون را می جوید که صفای دل در آنجاست. -تاریکی چاه از تاریکی های مردمان بهتر است. -هر که ظالم تر ، چاهش ترسناکتر. -ظلم کندن چاه و پیله تنیدن است. تمثیلات حمله شیر به عکس خود : -بدی هایی که در دیگران میبینی عکس درون تست. -ادامه دریافتهای دفتر اول مثنوی25 حکایت شیر و خرگوش 5 خرگوش شیری را به طرف چاه می برد .گویا او را می رباید
تمثیلات: -مانند کاهی که کوه را با خود ببرد. -موسی بدون لشگری فرعون را به رود نیل می سپارد. -پشه ای از بینی در سر نمرود می رود وموجب شگافته شدن سرش میشود. خرگوش از نگاه کردن درون چاه با عذر زرد شدن صورتش و ترس اجتناب می کند.
تمثیبلات: -گاهی خورشید می تاید و ساعتی بعد سرنگون میشود. -ستارگان آسمان با امدن خورشید آتش می گیرند و ناپدید میشوند. -ماه که از زیبایی بر ستارگان برتری دارد پس از محاق چند روزه دچار لاغزی (هلال) می شود. -آتش مغرور با آبی یا بادی خاموش می شود.
گفت آن شیر اندرین چه ساکن است
اندرین قلعه ز آفات ایمن است1298
تمثیلات شیر داخل چاه: -هر خردمندی قعر چاه درون را می جوید که صفای دل در آنجاست. -تاریکی چاه از تاریکی های مردمان بهتر است. -هر که ظالم تر ، چاهش ترسناکتر. -ظلم کندن چاه و پیله تنیدن است.
تمثیلات حمله شیر به عکس خود : -بدی هایی که در دیگران میبینی عکس درون تست. -شیشه تاریک در مقابل چشمان گرفته ای و جهان برایت تاریک شده نار درونت را به نور تبدیل کن با آب لطیف کمکهای خداوند.
کانال و وبلاگ آر امش و پرواز روح
arameshsahafian@

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش:

دریافت هایی از دفتر اول مثنوی 21 حکایت شیر و خرگوش1
حیوانات جنگل برای آسودگی خاطر به پیش شیر رفتند و درخواست کردند هر روز یکی از آنها را سهمیه خود قرار دهد تا بقیه با آسایش زندگی کنند تا این که نوبت به خرگوش افتاد و با حیله ای شیر را به چاهی برد و گفت شیر درون چاه نیز سهم می خواهد.شیر عکس خود را در چاه دید و از غرور درون چاه پرید و هلاک شد. جان در اتصال مولانا ازین داستان معروف دنیایی از تمثیل می آفریند. تصمیم حیوانات :تسلیم بودن آنان در برابر تقدیر است :
با قضا پتجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
مرده باید بود پیش حکم حق911
تا نیاید زخم از رب الفلق
_فرعون طفل ها را می کشت ولی آنچه می جست در خانه اش بود
-انکه از آسمان باران دهد تواند به ما نان دهد. شیر که به دنبال شکار است تمثیل اعتقاد به تلاش و در پی آن دریافت موهبت های خداست:
-با توکل به خدا زانوی شتر را ببند این جهان زندان و ما زندانیان حقره کن زندان و خود را وارهان
-زندانی با تلاش می تواند حفره ای ایجاد کند و رها شود
-آب در پشت کشتی حرکت آن است و در داخل آن غرق شدنش
-کوزه سربسته بر بالای آب حرکت می کند چون دلش قوی و پر باد است تو هم از بادگیر لدنی خداوند دلت را پر باد کن.(پر انرژی او )
دریافت هایی از دفتر اول مثنوی22 حکایت شیر و خرگوش 2
نوبت خرگوش می رسد تا غذای شیر شود.خرگوش حیله ای به کار می گیرد و حیوانات راه حل او را به هیچ می گیرند.تمثیلات راه حل خرگوش:
-هر پیامبری نیز در رهایی آدمیان دربند خویشتن می کوشید.
-راه حل پیامبران مثل مردمک چشم است در ظاهر کوچک اما دنیایی در آن منعکس است.
- زنبور و کرم ابریشم دریافتی دارند که شیر و فیل ندارند.
-آدم از خداوند آموخت و از فرشتگان بالاتر رفت و گوساله(ابلیس)را پوزبند زد.(علم های ظاهری نیز پوزبندی است که مانع نوشیدن شیر معرفت است) -همه شیران در برابر مقام سگ اصحاب کهف سرافکنده اند و ... کلمات مشابه مولانا در مثنوی پس از تمثیلات فراوان: -این معانی به نوشتن در نمی آید. -خورشید جان دریافتگر ، در فلک نمی گنجد. این سخن پایان ندارد هوش دار1027 گوش سوی قصه خرگوش دار
این سخنان بی پایان است. اما با این وجود باز تمثیلات را از زاویه قدرت علم(راه حل خرگوش)ادامه می دهد:
-علم مانند انگشتر سلیمان سبب تسلط بر جهان می شود.جهان صورت و علم جان جهان است. -تمامی جانداران به این جهت در تسخیر ودر هراس آدمی اند و جنیان به این جهت از او فرار می کنند. تمثیل خارخار وحی و شیطان: مانند فرو رفتن خار در بدن وقتی در آب هستی.خار را نمی بینی اما فرورفتنش را حس می کنی.

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی23 حکایت شیر و خرگوش 3
حیوانات از خرگوش می پرسند:تو که با شیر در افتاده ایو چه فکری در سر داری؟و خرگوش کلید رازاداری را بیان می کند و مولانا تمثیل می زند:
-اگر از روی صفا با آیینه هم راز بگویی از بخار نفس تو،آیینه تیره می شود.
-اگر چند پرنده را به هم ببندی نمی توانند پرواز کنند. شیر از تاخیر خرگوش درمانده می شود .و مولانا می فرماید: آنان که تلاش نمی کنند مجبورند پای جبر(راه جبر) را بگیرند.
آنکه پایش در ره کوشش شکست
در رسید او را براق و بر نشست1073
کسی که پای تلاشش را با اندیشه جبر شکسته است با کسی که پایش در راه کوشش شکسته است فرق می کند و برای آنکه اندیشه تلاش دارد اسب براق خواهد آمد. شیر از بدقولی خرگوش می خواهد بندهای جبر را بگسلد و دوباره شکار کند و دعوت می کند تو هم بندهای لفظ را بشکن و به معنی برس: علم های ظاهری قلمشان باد و دفترشان آب است.
باد در مردم هوا و آرزوست1101
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست
تمثیلات دیگر حکایت:
-کاسه ها بر روی آب می روند اما طشت های پر آب غرق دریا می شوند
-حق و جان آدمی از آشکار بودن زیاد پنهانند مانند کوزه که درونش پر آب و لب خشک است.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
اینستاگرام(drsahafian(

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمی‌بینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 20 حکایت نالیدن ستون از دوری پیامبر
استن حنانه از هجر رسول2113
ناله می زد همچو ارباب عقول
در آغاز وحی،پیامبر بر ستونی تکیه می داد و برای مردم سخن از جانشان (باطن دین) می کرد.پس از آن منبر ساختتد و ... ناگهان ناباورانه دیدند که ستون از دوری پیامبر ناله می کند ،که دیگر بر او تکیه نمی دهد.پیامبر به ستون چوبی گفت می خواهی تو را نخل پرباری کنم؟یا می خواهی سروی باشی همیشه تازه در آن جهان؟
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش
بشنو ای غافل کم از چوبی مباش
ستون گفت که خواهان بقای جاودانی هستم و پیامبر آن ستون را در زمین دفن کرد تا مانند سایر انسان ها محشور شود. (ماخذ:صحیح بخاری) مولانا ناله ستون را مرتبط به تسبیح همه چیز می داند که در قرآن امده است .همچنین ستون حنانه را در کنار عصای موسی قرار می دهد. برای آنان که این تسبیح را باور نمی کنند و همه چیز را با استدلال و عقل ظاهری (نه نور جان)می خواهند دریابند، تمثیل های زیادی می‌آورد:
-پای استدلالیان چوبین بود
-عصا (استدلال)برای نابینا لازم است
-آنان که از نور حقیقت فرار می کنند مانند جنیان هستند که از حسادت به جزایر فرار می کنند.یا از خجالت(ناچیز بودن استدلالشان در برابر دریافت های جان) زیر گیاهان مخفی می شوند.یا نقره بر روی سکه های تقلبی می مالند.یا مانند نان تازه ای است که در درونش تخم صرع دارد.
کانال و وبللگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش:

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 18 حکایت پادشاه یهود و مکر وزیر 8
تمثیلات جان آدمی و جان عارفان:
-در بیت 691 نکته ها را به شمشیر فولادی تشبیه می کند و در ادامه جان عارفان را به شمشیر الماس تمثیل می زند.
تمثیلات جان عارفان:
- صورت پرستان شمشیر چوبی هستند در غلاف ظاهر که سزوار سوختن اند.و نباید به جنگ برد. _جان عارفان در غلافی مشابه اما چون الماس درخشان و برنده وابستگیها
در بیت 3436 به بعد دفتر اول نیز به جنگ کودکان با شمشیر چوبی اشاره می کند:

آن جماع طفل چه بود بازیی/با جماع رستمی و غازیی

جنگ خلقان همچو جنگ کودکان/جمله بی‌معنی و بی‌مغز و مهان

جمله با شمشیر چوبین جنگشان/جمله در لا ینفعی آهنگشان

جمله شان گشته سواره بر نیی/کین براق ماست یا دلدل‌پیی

حاملند و خود ز جهل افراشته/راکب و محمول ره پنداشته

باش تا روزی که محمولان حق/اسپ‌تازان بگذرند از نه طبق

تعرج الروح الیه و الملک/من عروج الروح یهتز الفلک

همچو طفلان جمله‌تان دامن‌سوار/گوشه دامن گرفته اسپ‌وار

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 19 حکایت پادشاه یهودی دیگر که تلاش می کرد دین مسیح را از بین ببرد
با خواست خداوند عادت سوزاندن از آتش جدا می شود پادشاه یهود آتش بزرگی فراهم کرد و در کنار آن بتی قرار داد و هر کس را که به بت سجده نمی کرد در آتش می انداخت. زن عیسوی بر بت سجده نکرد و فرزند کوچکش را در آتش انداختند مادر از عشق به فرزند خواست که سجده کند.
ناگاه طفل در میان آتش گفت:مادر بر ایمانت محکم باش که آتش بر من اثر ندارد و چون آبی سرد است. سایر مسیحیان نیز که نیز پروانه وار خود را به آتش زدند و آن را گوارا یافتند.
پادشاه با خشم فریاد زد چرا نمی سوزانی؟! آتش گفت من مامور خدا هستم.در این لحظه زبانه های آتش به سمت پادشاه و مامورانش کشیده شد و آنها را از بین برد. مولانا آن بت را نتیجه بت نفس می داند بلکه مادر بت ها و شراره دایمی اتش است.دوزخ هفت در است.(خواهش ها و و مراتب نفس)
اندرآ مادر به حق مادری796
بین که این آذر ندارد آذری
مرگ می دیدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون در این آتش بدیدم این سکون
جهان ما نسبت به جهان دیگر مانند رحم مادر است؛بسیار تنگ و آزار دهنده.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
aramedhsahafian@

دکتر صحافیان در ‫۵ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 16 حکایت پادشاه یهود و مکر وزیر 6
گشودن راز جبر و سرنوشت تمثیل نقش و نقاش را مولانا هنرمندانه ادامه میدهد:
نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم
دست نی تا دست جنباند به دفع614
نطق نی تا دم زند از ضر و نفع
نقش در جنبره انگشتان نقاش اسیر است.
گر بپرانیم تیر آن نی ز ماست
ما کمان و تیر اندازش خداست
تمثیل تیر انداختن با توجه به ایه "ما رمیت اذ رمیت":
ما چون کمان مجبوریم و تیر انداز خداست.
این نه جبر این معنی جباری است
ذکر جباری برای زاری است
زاری ما شد دلیل اضطرار
خجلت ما شد دلیل اختیار
اینکه در کارها متحیر و سرگردان هستیم نشانه جباریت خداوند و این که خجالت زده می شویم از کارهایمان دلیل اختیار است.
همچنین اگر اختیار نبود سختگیری استادان چه معنا داشت؟!
انبیا در کار دنیا جبری اند کافران در کار عقبی جبری اند پیامبران در کار دنیا تسلیم اند و آخرت را انتخاب کردند و کافران به عکس.
درد اساس دریافت از دیدگاه مولانا: بیماری برای بیداری،هر چه آگاهتر رخ زردتر
پس بدان این اصل را ای اصل جو
هر که را درد است،او برده است بو

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 17 حکایت پادشاه یهود و مکر وزیر 7
تمثیلات وحدت خداوند با ما :
پس از درگذشت وزیر که به فریب پیشوای مسیحیان شده آنان به فکر جانشینش هستند. تمثیلات:
-پس از خورشید باید چراغ بجوییم
-پس از گل باید از گلاب بویش را جست
-چون خدا در ظاهر نیست نایبانش پیامبران هستند.
نه غلط گفتم که نایب با منوب674
گر دو پنداری قبیح آید نه خوب
از اینجا مولانا به تمثیلات وحدت منتقل می شود:
-دوگانکی بین پیامبران و خداوند نیست و اشنباه کردم که نایب گفتم. از صورت (ظاهر)پرستی باید خارج شد
-دو چشم داری اما هر چیز ی را یکی می بینی.
-ده چراغ اگر باشد نورش یکی است
-صد سیب را اگر آب بگیری یکی است مولانا توصیه می کند صورت را ذوب کن تا به وحدت برسی و خدا خود را به دلها نشان می دهد و ظاهر را ذوب می کند.
منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
در پیشگاه خدا(پیش از افرینش؛زمان صفر که اکنون نیز وجود دارد)یک حقیقت واحد بودیم مثل نور آفتاب یا مثل آب صاف و بی گره بودیم. وقتی آن نور به کنگره های دیوار جهان افتاد متعدد شدیم.اگر کنگره ها ویران شوند(نادیده گرفته شوند)نور یکپارچة وحدت در سراسر هستی دیده خواهد شد.(زمان آغاز قابل دریافت خواهد بود).
آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)
aramedhsahafian@

۱
۲۳۰۵
۲۳۰۶
۲۳۰۷
۲۳۰۸
۲۳۰۹
۵۵۲۵