گنجور

حاشیه‌ها

TERMEH در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

سلام و درود
دوستان کسی اطلاع دارد که کامل ترین تفسیر برای دیوان شمس تفسیر چه کسی هست؟

AmenaJafari در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی:

جوجو به زبان محلی من یعنی تکه تکه, چیزی شبیه قیمه قیمه کردن یک نفر . جو جو به معنی ریش شدن, خیلی مجروح شدن و اسیب دیدن است.

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - گفتگو از روشنان فلکی و سیاهکاری آنان:

شوشه
لغت‌نامه دهخدا
شوشه . [ شو ش َ / ش ِ ] (اِ) شفشه و سبیکه ٔ طلا و نقره و امثال آن و آن جسد گداخته باشد که در ناوچه ٔ آهنین ریزند. (برهان ). سباک زر و نقره و آهن و غیره . (غیاث اللغات ). شفشه ٔ طلا و نقره وامثال آن و آن را شمش و سباک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سبیکه ٔ زر. (اسدی ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سبکه ٔ طلا و نقره . (فهرست مخزن الادویه ). سوفچه . شوش : شوشه ٔ سیم . شوشه ٔ زر. سبیکه ٔ نقره . شمش نقره .شمش زر یا سیم . خفچه .

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۰:

درد ما را پرسش رسمی زیادت می کند . صائب
غروب بود و خیابان هنوز برفی . یک جفت کفشِ قرمزِ زنانه کنارِ سطلِ آشغال افتاده بود ؛ یک جفت کفشِ قرمزِ مجلسیِ سالم . سگی آن اطراف زوزه می کشید . فکر آن یک جفت کفش از سَرم بیرون نمی رفت . کفش ها را باید به عمد ، درونِ سطلِ آشغال نینداخته باشند تا شاید یکی بَرِشان دارد . کفش هایی که شاید یادآورِ خاطراتِ بدی برای یک زن بوده که آن ها را دور انداخته است . برف تندتر شده بود و زوزه هایِ آن سگ نامنظم تر . داشتم به خاطراتِ بَدی فکر می کردم که تا کنارِ سطلِ آشغال می تواند بیاید ولی درونِ سطلِ آشغال نه . آیا هم زمان که خاطراتِ بَد فشار می آورد می توان به بخششِ یک چیزی فکر کرد که تحریک کننده یِ یک حسِ تلخ است ؟ البته شاید هم صاحبِ آن کفش هایِ قرمز مُرده بوده و بستگانش خواسته اند آن ها را به این شکل به معرضِ بخشش بگذارند .
سفیدیِ برف داشت کم کم از قرمزیِ کفش ها می کاست . آن سگ هم انگار چیزی برای خوردن گیر آورده بود که صدایش در نمی آمد .
فکرِ سمجی بود فکر کفش هایِ قرمزِ برفی ؛ فکر کفش هایِ زنانه یِ برفی ؛ فکر کفش هایِ مجلسی برفی ؛ فکرِ کفش هایِ سالم دور انداخته شده . شاید اگر آن کفش هایِ سالم ، مردانه بود این قدرها به آن فکر نمی کردم .
یعنی کسی که آن کفش ها را برمی دارد به سرنوشت پیشینِ آن ها اهمیت خواهد داد ؟
راستش من دل رفته یِ پرسش هایِ بی پاسخم . تنیدن در پرسش هایِ بی پاسخ برای من شبیهِ راه رفتن رویِ سنگریزه هایِ یک ریلِ متروک است طوری که پاهایم از راه رفتن هایِ طولانی روی آن ها زُق زُق کند . من همیشه از خستگی هایِ پیاده روی رویِ سنگریزه هایِ بین ریل ها کیفور می شوم . همان ریل هایی که تا دورها کشیده شده اند .
دورهایی که ریل ها ، به ویژه ریل هایِ متروک ، نشان من می دهند مثل خیلی از کارهای نیمه تمامِ من است که من هوسْ هوسْ گذاشته ام نیمه تمام بمانند . مثل آن مصراعی که هفت هشت سالِ پیش سرودم و هیچ وقت نخواستم حتی یک بیت بشود چه برسد به غزلی ، چیزی .

اصغر خرد در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

سلام ... اگر امکان داره این غزل را شرح دهید

نستوه در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله روح‌الله روحه:

عروس هزار داماد تعبیری زیبا برای دنیاست. خواجو و حافظ نیز چنین گفته اند:
خواجوی کرمانی:

دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی داماد است
حافظ نصیحت اوحدی را آویزة گوش کرده، با رعایت امانت در غزلی دو بیت زیر را آورده و مقصود او از پیر طریقت، اوحدی است:

نصیحتی کنمت یادگیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
... مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار داماد است

علی کلینی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

این بیت رو شهید سلیمانی می‌خونده:
رقص و جولان بر سر میدان کنند / رقص اندر خون خود مردان کنند

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۲ - ناله از حصار نای:

--------------------------------------------------------------
حبسیه بیشتر از موضوعات شعری است تا از انواع ادبی به هر حال حبسیه از فروع ادب غنائی است و در آن شاعر اندوه و رنج خود را از زندان توصیف می کند.
نخستین و بیشترین حبسیه ها در دیوان مسعود سعد سلمان دیده می شود و بعد از او نیز شاعرانی که به زندان رفتند حبسیه سرودند. چنان که خاقانی چند حبسیه فرا دارد و در عصر ما شاعر استاد ملک الشعرای بهار نیز چند حبسیه سروده است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
نای=نی
هوای نای=ساز بادی که فقط ناله بوجود می آورد
حصن =زندان
جاه من =مقام من
دیدگاه= چشمان
درهای قیمتی=اشک ریختن
کژ=دروغ
خام کم درای=حرف بیهوده کم بزن
رسم=آیین
عونم=یاریم
بر من سخن نیست=نمی توانم حرف بزنم
رمح=نیزه
سرگرای=نابود کننده سرها
حصار=زندان
همای=مرغ خوشبختی
شرزه=خشمگین
گرزه=سم کشنده
دولت=سعادت
سپنجی=فرصتی
سترون
لغت‌نامه دهخدا
سترون . [ س َ ت َرْ وَ / س ُ ت ُرْوَ ] (ص ) هندی باستان «ستری » (بی حاصل ، ناحاصلخیز)، ارمنی «سترج » ، یونانی «ستیره » ، لاتینی «ستریلیس » ،گتی «ستیرو» ، یهودی فارسی «استروند» . رجوع کنید به استرون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زن نازاینده و عقیمه را گویند و معنی ترکیبی این لغت استرمانند است چه ستر بمعنی استر، و ون به معنی شبه و مانند باشد و چون استر نمی زاید او را به این اعتبار بدین نام خوانده اند. (برهان ). زنی که نزاید. عقیم . (صحاح الفرس ) (شرفنامه ). زن عقیم که بهندی بایج گویند و وجه تسمیه آن است که سَتَر حیوان معروف که آن را قچر گویند و لفظ ون کلمه ٔ تشبیه است ، چون از حیوان مذکور توالد و تناسل نمیشود پیدایش او از خر نر و اسب ماده باشد. لهذا به این اسم مسمی گشت اگر چه معنیش از مؤید و کشف ثابت شده مگر وجه تسمیه به این تصریح از استقراء فقیر مؤلف است .
----------------------------------------------------------------------------------------
رمح
لغت‌نامه دهخدا
رمح . [ رَ ] (ع مص ) نیزه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ). نیزه زدن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || لگد زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به پای زدن اسب کسی را. (از منتهی الارب ). لگد زدن اسب کسی را. (ناظم الاطباء). به پای زدن کسی را اسب و شتر و خر. (آنندراج ). لگد زدن چارپای کسی را. (اقرب الموارد). || زدن ملخ سنگریزه را به دو پای خود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درخشیدن خفیف و پیاپی برق . (اقرب الموارد).
غمزدا
لغت‌نامه دهخدا
غمزدا. [ غ َ زِ / زُ ] (نف مرکب ) غمزدای . زداینده ٔ غم . آنکه یا آنچه غم را ببرد. تسلیت دهنده : درّ بار و مشک ریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن . منوچهری .غم دین زداید غم دنیی از توکه بهتر ز غم غم زدایی نیابی . خاقانی .یاد تو رو...
پست گشتن
لغت‌نامه دهخدا
پست گشتن . [ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پست گردیدن . || تنزل کردن :
امروز پست گشت مرا همت بلند
زنگار غم گرفت مرا تیغ غمزدای .

زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع). || بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . (برهان قاطع). || حرفی باشد که در محل ّ کثرت اشیاء استعمال کنند. ۞ (آنندراج ).
- چمن زار :
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گریان
زین غنچه که از طرف چمن زار برآمد.
سعدی .

- خربزه زار :
قاضی که برشوت بخورد پنج خیار
ثابت کنداز بهر تو صد خربزه زار.
سعدی (گلستان ).
جانفزا
لغت‌نامه دهخدا
جانفزا. [ ف َ ] (نف مرکب ) مفرح . مروح . (ناظم الاطباء). نشاطآورنده . جان فزاینده . جان فزای .
ملوک
لغت‌نامه دهخدا
ملوک . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَلِک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ِ ملک . پادشاهان . (ناظم الاطباء)
عون
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاری کردن ، کمک کردن . 2 - (اِمص .) یاری ، مساعدت . 3 - (ص .) یاور، پشتیبان ؛ ج . اعوان
معنی جام جهان نما در لغت نامه دهخدا
جام جهان نما. [ م ِ ج َ/ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) جام جم. جامی که همه ٔ عالم در آن نموده میشد. دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام جهان نما» نویسد: در نظم و نثر پارسی بارها از جامی بنام «جام جهان نما» و اسامی دیگر «جام کیخسرو، جام جم ، جام جمشید، جام گیتی نما، جام جهان بین ، آئینه ٔ سلیمان ، آئینه ٔ سکندر و غیره » یاد کرده اند
درنوردیدن
مترادف درنوردیدن: پیمودن، طی کردن، گذشتن، انطواء، تا کردن، درهم پیچیدن
مترادف پاک: تماماً، سراسر، کاملاً، کلاً

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

- دختر گلچهر رز ؛ شراب انگوری لعلی :
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:

دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵:

دختر رز
لغت‌نامه دهخدا
دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب . (یادداشت مؤلف ) :
زانسوی عید دختر رز زیر پرده بود
زرین جهاز آورد از ملک مادرش .
خاقانی .

فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل
مباد تا بقیامت خراب تارم تاک .
حافظ.

عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی .
حافظ.

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد بر محتسب و کار بدستوری کرد.
حافظ.

و در بیت ذیل نیز می نماید که آب انگور و توسعاً شراب مراد باشد :
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده ٔ عنبی است .
حافظ.

- دختر گلچهر رز ؛ شراب انگوری لعلی :
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:

وای آنک عقل او ماده بود
نفس زشتش نر و آماده بود
لاجرم مغلوب باشد عقل او
جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آن کس که عقلش نر بود
نفس زشتش ماده و مضطر بود
مثنوی معنوی دفتر پنجم

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

پیوند به وبگاه بیرونی
غزل با صدای دلنشین دکتر سروش( رضوان الله ) حرارتی گرمابخش بر دل آدمی افزون می کند.امید آنکه دل هایمان همیشه از این حرارت عاشقانه مستوفیض بادا !

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:

تفاوت مراتب بین عقول (عقل جزوی با عقل کلی) در لب لباب را دکتر سروش بزرگوار دکلمه نموده ، بسیار شنیدنی و فرح بخش است.

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:

تصحیح می کنم تکمله ای

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:

با اجازه تکمه ای بر نوشته آقای قنبریان
459) این تفاوت عقل ها را نیک دان / در مراتب از زمین تا آسمان
460) هست عقلی همچو قرصِ آفتاب / هست عقلی کمتر از زُهره و شِهاب
461) هست عقلی چون چراغی سَرخوشی / هست عقلی چون ستارۀ آتشی
462) ز آنکه ابر از پیشِ آن چون واجهِد / نورِ یزدان بین خِرَدها بر دهد
463) عقلِ جزوی عقل را بَدنام کرد / کامِ دنیا مرد را بی کام کرد
464) آن ز صیدی ، حُسنِ صیّادی بدید / وین ز صیّادی ، غمِ صیدی کشید
465) آن ز خدمت ، نازِ مخدومی بیافت / وین ز مخدومی ز راهِ عِز بتافت
466) آن ز فرعونی اسیرِ آب شد / وز اسیری ، سِبط صد سهراب شد
467) لَعبِ معکوس است و فَرزین بندِ سخت / حیله کم کُن کارِ اقبال است و بخت
468) بر خیال و حیله کم تَن تار را / که غنی رَه کم دهد مکّار را
469) مکر کُن در راهِ نیکو خدمتی / تا نبوّت یابی اندر اُمّتی
470) مکر کُن تا وارَهی از مکرِ خَود / مکر کُن تا فرد گردی از جسد
471) مکر کن تا کمترین بنده شوی / در کمی رفتی ، خداونده شوی
472) روبَهی و خدمت ای گُرگِ کهُن / هیچ ، بر قصدِ خداوندی مَکُن
473) لیک چون پروانه در آتش بتاز / کیسه یی ز آن بر مدوز و پاک باز
474) زور را بگذار و زاری را بگیر / رحم سویِ زاری آید ای فقیر
475) زاریِ مضطرِّ تشنه معنوی ست / زاریِ سردِ دروغ ، آنِ غوی ست
476) گریۀ اِخوانِ یوسف حیلت است / که درونشان پُر ز رَشک و علّت است

جانان در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:

چقدررررر زیباست این غزل چقدر باشکوهه

امیرحسین امامی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲:

فقط میتونم بگم محشره

بهزاد در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

ای کاش دوستان کمی بیشتر در تفسیر این شعر می نوشتند. توضیح بوف کور به نظر منطقی می باسد

۱
۲۱۴۳
۲۱۴۴
۲۱۴۵
۲۱۴۶
۲۱۴۷
۵۵۰۵