سفید
سفید در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود...
سفید در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:
گر رود دیده و عقل و خرد و جان، تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو...
.
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر...
سفید در ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰:
در آن حالی که حالم بازجویی
محالی را میسر میتوان کرد...
سفید در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:
چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود...
سفید در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۳۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۰:
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید...
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
سفید در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و سوم - هرکس این عمارت را به نیّتی میکند:
چراغ اگر میخواهد که او را بر بلندی نهند، برای دیگران میخواهد و برای خود نمیخواهد. او را چه زیر چه بالا، هرجا که هست، چراغ منوّر است؛ الّا میخواهد که نور او به دیگران برسد.
این آفتاب که بر بالای آسمان است، اگر زیر باشد همان آفتاب است الّا عالم تاریک ماند. پس او بالا برای خود نیست، برای دیگران است...
سفید در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو:
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام...
سفید در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو:
نیست گنجایی دو من در یک سرا...
سفید در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو:
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق...
.
چون توییِ تو هنوز از تن نرفت
سوختن باید تو را در نارِ تفت...
سفید در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
لا احب الآفلین گو چون خلیل...
سفید در ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
گفت لیلی را خلیفه، کان توئی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی!
گفت خامش، چون تو مجنون نیستی
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس:
معنی آن باشد که بستاند تو را
بی نیاز از نقش گرداند تو را...
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس:
عشق او پیدا و معشوقش نهان...
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:
در شکستِ پای بخشد حق پَری
هم ز قعر چاه بگشاید دری...
تو مبین که بر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه...
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:
این جهان پر آفتاب و نور ماه
او بهشته سر فرو برده به چاه!
که اگر حق است پس کو روشنی؟
سر ز چه بردار و بنگر ای دنی!
جمله عالم شرق و غرب آن نور یافت
تا تو در چاهی نخواهد بر تو تافت
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس:
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید...
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند
میان آن همه تشویش، در تو مینگرم
سفید در ۵ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:
اندر دل من درون و بیرون همه اوست...
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست...
سفید در ۵ ماه قبل، جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۸:
ای شادکن دلها اندر همه منزلها...
تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را
از رخ ببری زردی فی لطف امان الله...
سفید در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
شاهکار...
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم...
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم...